اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

لفظ عوام

 

«این ته بساط حسن که داری چکی به چند؟

                                                    تا  نقد  جان بیارم  و یک هو قپان  کنم !  »

صادق ملارجب اصفهانی

 

«لفظ عوام» مجموعة لغات، اصطلاحات و امثال و تعابیر معمول در نزد عامة مردم است که در مقابل «لفظ قلم» قرار دارد، زیرا در گذشته به‌ندرت دیده شده است که واژه‌ها و تعابیر این لفظ را در زبان ادبی راه ‌دهند.این یک «ژارگن» است نه یک زبان، یعنی فاقد ساخت و ستروکتور کامل زبانی است، مشتی اصطلاحات و تعبیرات و تعبیرات مثلی و امثال است که به ویژه«سواد جماعت» در جوامع قرون وسطائی اندیشة خود را با آن بیان می‌کرده‌اند.

در اغلب شهرهای ایران «لفظ عوام» وجود دارد و اهم آنها که گسترشی تمام پذیرفته و در آن نکات و تلویحات شیرین نهفته است لفظی است که در تهران دوران قاجار و آغاز پهلوی پرورش یافته است و اینک در حال نوعی زوال یابی است. در این لفظ واژه‌های فراوانی است که جستجوی منشأ پیدایش آنها سودمند است. آنچه که در زیر می‌آوریم ثمرة یادداشت‌ها و توجه‌های پراکنده‌ای است که می‌تواند انگیزندة پژوهش جامع و ژرف مسأله شود. برخی از  یا فتها متعلق به دیگران است (از آن جمله به ویژه باید از سعید نفیسی و جمال‌زاده یاد کنیم که ریشة برخی لغات را در آثار خود یادآور شده‌اند.) و برخی دیگر یافت نگارندة این سطور است. بحث بر سر اشخاص نیست ، بحث بر سر مطلب مورد طرح است.

بررسی منشأ پیدایش و «اصل و نسب» واژه‌‌های عامیانة مصطلح در تهران نشان می‌دهد که این منشأ فوق العاده گوناگون است و می‌ارزد که در این باره از جهت زبانی و روانی و اجتماعی تحقیق جدی به عمل آید. اینک تنها به عنوان نمونه مثالهائی چند می‌آوریم تا شاید برانگیزندة ذوق تحقیق در نزد اهلش شود:

1.آب زیپو: رقیق ،  از واژة آلمانی''suppe'' «سوپ»، ظاهراً یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها که سوپ یا «زوپه» را در قیاس با آش ایرانی بسیار رقیق و بی‌مزه می‌یافتند.

2.اخم و تخم: تخم هم‌ریشه با «تهم» در تهمتن. از همین جا سهم و سهمگین.

3.اسکناس (اسکن) از واژة فرانسه "Assignat" یا انگلیسی"Assignate" یعنی ورقة احضارشده رسمی.

4. ارسی: (کفش یا پنجره‌های کشوئی با شیشه‌های رنگین) یعنی روسی. الف اضافی در«ارومیه» یعنی رومیه و «اروج» به زبان آذربایجانی یعنی روزه، دیده می‌شود و برای واژه‌هائی که با «ر» آغاز می‌شوند در زبان آذری نمونه‌وار است، مثلاً ایرحیم به جای رحیم.... الخ.

5.الکی : یعنی بی‌اساس، از ریشة کهن پهلوی «هلکیه» یعنی دیوانگی و «هلک گویشن» یعنی سخن ناروا . واژة آلمانی Ulkisch یعنی خنده‌آور با همین واژة فارسی هم‌ریشه است.

6. به جا آوردن: (شناختن) اصطلاح عامیانه است ولی در سمک عیار آمده است : «اگرچه او را ندیده بود، به جای آورد که سمک است»(جلد دوم، ص151)

7. بسه! در لهجة تهران به کسرب، یعنی ببین! بپا) از پهلوی سهستن یعنی دیدن هم‌ریشه با واژة آلمانی "Sehen" و مصدر انگلیسی"To See" .«یارو را بسه! »

8. بلبشو : برخی آنها را مخلص « بهل و بشو!» (بگذار و برو) می‌دانند ولی شادروان بهار آن را از مادة بشولیدن و بربشولیدن می‌شمرد. محل تردید است زیرا  افعال ‌دال‌ بر استمرار عمل، نظیر آن در زبان ما زیاد است.(مانند برو بیا ،  بزن بکوب ، بخور و ببر  و غیره)

9. بور : مولوی می‌گوید:

«دید خود را سرخ و سبز و بور و زرد                    

خویشتن را بر شغالان عرضه کرد».

10. پاک : به معنای به کلی و تماماً ، مثلاً   « پاک خودش را باخت ». در ادبیات نیز آمده است مانند این شعر:

«خاطرم نگذاشت یک ساعت که بی‌مهری کنم،

گرچه ‌دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی»

11. پز و پزیسیون: از ریشة فرانسه  Pose , Position.

12. پله: واژة همراه پول (پول و پله)، نظامی :

«بر پلة پیرزنان ره مزن    

شرم بدار از پلة پیرزن»،

شاید «پیله» در «پیله‌ور» نیز از همین‌جاست. گویا یعنی مال و ذخیره و دارائی کوچک.

13. پول: از ریشة یونانی. واژة فلوس عربی نیز از همین جاست.احتمالاً پله نیز شکلی دیگر از آن است.

14. تلنگر: از «تل» یعنی صدا  (مانند واژة تلنگ) و   انگل (یعنی انگشت).  (از استنباطات عبدالله مستوفی در «شرح زندگی من»، ج یک، ص220-221)

15. تو: به معنای درون ، مانند«رفتم تو اتاق». به نظر می‌رسد عامیانه است ولی سعدی گوید:

« جماعتی به همین آب دیده‌های روان،

نظرکنند و نبینند آتشم در تو است».

16. جلب یا چلب: اصلاً یعنی پیله‌ور و نیز قواد و پاانداز.

نظامی گوید:

 «چو من بودم عروس پارسائی                 از آن مشتی جلب کردم جدائی»

17.

18. چربیدن: به معنای فائق شدن ، مولوی می‌گوید:

«رأی آن کودک بچربید از همه       

عقل او در پیش می‌رفت از رمه».

امروزه می‌گوئیم:«بر چیزی چربیدن» و نه«چیزی چربیدن»

19. چسان فسان: آرایش از ریشة روسی   Cosanni Fosonni یعنی شانه شده و شیک پوش. معمولاً آن را فارسی می‌شمرند و واژه‌ای ریشخندآمیز و بی‌ادبانه و حال آنکه ریشة آن الفاظ جدی خارجی می‌باشد.

20. چلوار: از ریشة «چهل یارد» یادآور توپ‌های چهل یاردی پارچه‌های انگلیسی.

21. حقه: ظرف مدور حقه بازان، به معنی مجازی یعنی فریب.

22.دنگ: به معنای منگ و گیج.

 مولوی ‌گوید:

«چون شدم نزدیک ، من حیران و دنگ       

خود بدیدم هر دوان بودند لنگ»

23. دنگش گرفتن: یعنی ناگهانی به سرش زدن. در دیوان ناصرخسرو آمده است:

«مثل آنست که موشان همه بی‌کار چو مانند         

دنگشان گیرد و آیند سر گربه بخارند!

24. زپرتی: از میان رفته و از هم پاشیده. از ریشة روسیzeperti یعنی زندانی. شاید یادگار دوران قزاقخانه‌هاست که وقتی نظامی«زاپرتی» می‌شد، می‌گفتند که کار و بارش خراب شده است.

25. زکی! به احتمال از ریشة «زهی» و «زه!» و «زهاره!» که در پهلوی و فارسی دری از نداهای تحسین و شگفت است.

26. زوار: (زوارش در رفت) در نزد چارواداران ، زوار و زواربندِ اسب. در نزد فردوسی به معنای پرستار:

«بهارش توئی غمگسارش تو باش           

در این تنگ زندان زوارش تو باش»

27. ست و سیر: واژة «ست» با واژة "Satt" آلمانی همریشه است و در فارسی مستقلاً باقی نمانده است.

28. شِر و وِر: مانند واژة فرانسه   Charivari،  ولی معلوم نیست از آنجا آمده باشد!

29. شلم شوربا: در اصل شلغم شوربا.

30. شنگول: شنگ و شنگول در مسلماً با "Schon" آلمانی هم‌ریشه است.سعدی می‌گوید:

«غلام همت شنگولیان و رندانم               

نه زاهدان، که نظر می‌کنند پنهانم»

امروز می‌گوئیم: شوخ و شنگول، شنگول و منگول،الخ.

31.فاستونی: از ریشة Boston شهری در آمریکا که پارچه بدان منسوب بود.

32.فکسنی: (بی‌ربط، مزخرف) از واژة "Fkussni" روسی یعنی بامزه که به تعریض به کار رفته است.(مانند:آب زیپو)

33.فرتی: (زود) از واژة آلمانی"Fertig" یعنی حاضر، آماده، تمام شده. شاید از یادگار سربازخانه‌های ایرانی دوران تصدی سوئدی‌ها.

34.قاقا: در زبان کودکان خوردنی(و نیز قاقا لی‌لی)، سنائی گوید:

«خلد گاگای تواست هان بشتاب 

به دور گفت، بهشت را دریاب»

35.کت و کلفت: کلمة کت در مازندرانی گت یعنی بزرگ و در بختیاری گپ(مانند خان گب) که آن هم به معنای بزرگ است ولی در فارسی به تنهائی استعمال نمی‌شود.

36.کلپتره: به معنای سخن یاوه، انوری گوید:

« اوتراکی گفت این کلپتره‌ها را جمع کن

تا ترا لازم شود چندین شکایت گستری؟»

از همین ریشه «کتره‌ای» و «گستره‌ای»‌(با ضم گ) نیز آمده است.

37.کلک: در اصل قایق چوبی برای عبور از رود و به معنای مجازی وسیله‌ای برای رهائی از یک مانع.

38.کلنجار: ستیزه از واژة «کارزار» در نام «فخرالدوله بوکالیجار» شکلی دیگر از این واژه را می‌بینیم. کار در پهلوی یعنی جنگ و در بسیاری از واژه‌ها آمده مانند:کارون، قاراپت (کاربد=رهبر جنگی) کارزار، پیکار، کارنای(کرنا)، کاروان، قهرمان(کامان؟) قراول(کاروال؟ مانند کوتوال) و غیره.

39.گپ: به معنای سخن بیهوده(در مازندرانی به معنای گفت و گفتار) از انوری است:

«روح من برتر از آن است که آزرده شود      

خاص از گپ زدن بیهدة بی‌بصران».

در روسی"Goworit" یعنی گفتن.

40. گت و گنده: رجوع کنید به «کت و کلفت»

41.گزک: از پهلوی «گتک» یعنی سند.

42.لپی: همریشه با واژةLip   انگلیسی و  Lopus لاتینی  (مثلاً در اشتباه لپی=Lapsus)

43.لپاسه: رجوع کنید به واژة پیشین.

44.لخم:(گوشت لخم)از«لخماء» و«لحم»به‌معنای گوشت(در هزوارش پهلوی به معنای نان)

45.لگوری: (فاحشة کم بها) از آلمانیLagerhure یعنی فاحشه نظامی(یادگار سربازخانه‌های ایران در دوران تصدی سوئدی‌ها)

46.لنگ: به معنای پا (در مازندرانی«لینگ») همریشه با "Leg" انگلیسی. در لگد فارسی و Liagat روسی(لگد زدن) این واژه دیده می‌شود.

47.نخاله: چیز اسقاط و آدمِ وقیح. احتمالاً از واژة روسی Nakhal یعنی آدم بی‌ادب و گستاخ و از یادگاریهای قزاقخانه‌های دوران تصدی روس ها.

 48. هپرو: از پهلوی«هوپاردن» یعنی بلعیدن.

49. هشل هف: شکل تصحیف شده مسخره‌آمیز عبارت انگلیسی"Shall have" (یعنی من خواهم داشت) . تقلیدگونه‌ای برای نشان دادن نامطبوعی تلفظ اجنبیان

50.واسه: گویا از ریشة «واس» پهلوی و اوستائی به معنای خواستن است(به عقیدة دکتر فره‌وشی) و نه تحریق «واسطه» عربی.

51.ویر: به معنای هوس. از  اوستائی«ویرا» یعنی هوش (مانند «هوویرا» یعنی نیک هوش و «پرت ویرا» یعنی فراخ هوش). ناصرخسرو گوید:

«زین بدکنش حذر کن وزین پس دروغ او

منیوش اگر به هوش و بصیری و تیز و ویر»

مسلماً جویندگان کار می‌توانند از این نمونه‌ها صدها پیدا کنند.

شعر اصفهانی

 

 

تو یه کوهی من یه ریگچی
تو یه دریا من یه جوقچی

 

تو یه خورشید من چراقچی
تو یه شیری من یه موشچی

 

تو قطاری من یه چرخچی
تو درختی من یه چوقچی

 

تو یه برجی من حصارچی
تو نهنگی من یه مایچی

ثانى فردوس ایران

ثانى فردوس ایران است گوئى نیست هست
تالى جنت صفاهان است گوئى نیست هست

خاک پاک این دیار نامدار اصفهان
دردها را جمله درمان است گوئى نیست هست

ظاهر از آن هر طرف آیات جنات نعیم
خاصه آن قسمت که لنبان است گوئى نیست هست

نهر تیرانش همانا هست رشک سلسبیل
زنده رودش آب حیوان است گوئى نیست هست

از پل خواجو روان گردى چو سمت آبشار
از بهشت این نقطه دالان است گوئى نیست هست

باغ کاج و چلستون آن بود رشک ارم
چون برى از عیب و نقصان است گوئى نیست هست

اصفهانى گر شبى در رامسر آرد بسر
پیش چشمش قصر زندان است گوئى نیست هست

بس خیابان هاى زیبا اندر آن احداث گشت
ز امتیازش عقل حیران است گوئى نیست هست

یارب این شهر صفاهان است یا جنات عدن
کاندر آن جوى فراوان است گوئى نیست هست

کشور ایران بود مانند جسمى بى روح
اصفهان ما ورا جان است گوئى نیست هست

علم الله این چه شهرستان نیکو منظرى است
خاک راهش عنبرافشان است گوئى نیست هست

لیک دارم بس عجب از چیست این موصوفه شهر
بهر اهلش همچو نیران است گوئى نیست هست

زانکه گاهى اکسیر است و قندش کیمیا
الحذر از قیمت نان است گوئى نیست هست

در حقیقت شد شگفت ‏آمیز نرخ خوار و بار
گوشت صد ره بدتر از نانست گوئى نیست هست

این شدائد را مگو هرگز سبب شد انگلیس
قائل این قول نادان است گوئى نیست هست

این همانا جملگى از شومى اعمال ماست
چون دلیلش سهل و آسان است گوئى نیست هست

چون نشانى در زمین خشخاش تریاک آورد
گرگ را فرزند سرحان است گوئى نیس هست

لاجرم جز توبه ز افعال قبیح خویشتن
چاره ‏اش با یاس و حمانست گوئى نیست هست

بازگشت سوى حق بس مى ‏کند دفع بلا
زانکه او غفار و رحمان است گوئى نیست هست

طالعا هر کو پذیرد پند و اندرزت ز جان
الحق الحق او مسلمان است گوئى نیست هست


طالع اصفهانى

وصف اصفهان

جهان آفرین را جهانى نبود
جهان را اگر اصفهانى نبود

دریغ از اصفهان و از صفاى او
که بوى مشک مى ‏دهد هواى او

هواش غم زداید از دل حزین
خوشا، خوشا هواى غمزداى او

ز کعبه فرهى بود حجاز را
عراق راست فره از فضاى او

ز مردمان شهرهاى روم و چین
به هند مردمان روستاى او

گل و گیاى خلد را بود بدل
به ماه فروردین گل و گیاى او

به گاه گشت گل بتان سرو قد
چمان چمان به زیر سروده ‏هاى او

«قصیده شمس الشعرا سروش اصفهانى»

اینم چند تا از اون خوباش

شولوغ پولوغ

 

دیشب زتهرون اومدم            خسته و نالون اومدم

هر چی بوگوی پکر بودم        پشیمون از سفر بودم

از سر گرفته تا به پام            خورد و خمیر بود همه جا

یه هفته پیش با دلخوشی        گفتم به خود که چکشی

یه سری به تهرون می زنم        خب همه جاشا می بینیم

سیروسیاحت می کونم           آ استراحت می کونم

دلم یه قدری وا میشه            از رنجی کار رها می شه

از رفقای تهرونی                از خویشاقو مای جون جونی

یه دیدنی بجا کونم            حاجتی دل روا کونم

خدای یکتا می دونه          که پاک شدم من دیوونه

یه حاجتم روا نشد          یه دردی من دوا نشد

یه تهرونی شلوغی بود      شهر شلوغ پلوغی بود

هرجا که آدم پا میذاشت       فقط یه زرق وبرقی داشت

اسبابی گول بود همه جاش      وه تله پول بود همه جاش

خیابوناش غلغله بود               کوچاش پر از ولوله بود

آدم تواونجا لول می زد        ماشین و دوچرخه وول می زد

از اون همه ماشین چه سود        یه تاکسی خالی نبود

صفی اتوبوس سوار شدن          از اینجا بود تا جوشقون

هر کی روان تو صف می شد       وقتی خوشش تلف می شد

یه اتوبوس که می رسید            صد تا آدم توش می طپید

اون ماشینای پر زدود               جونا را به لب رسونده بود

یه روز تو یه خیابوناش             روان بودم یواش یواش

یه جیب بری جیبمو برید          جیبم برید و ورمالید

یکباره اونجا لات شدم             بی پول و سور و سات شدم

ساعتی نازنینمو                  دقیق و وقت بینمو

فروختم و با چند تومن        خودما رسوندم به وطن

وقتی به منزل رسیدم            این سخن از دل شنیدم

قربونی اصفهونمون              شهر پرآب و نونمون

زندگی توش چه آسونه        راحتی جونی انسونه

هر کی تواون مکون داره        هر چی بخواد تو اون داره

این شهری شهری زندگی        جون میده بهر زندگی 

اکبر جمشیدی



 

 درباره اصفهان، زاینده رود، آثار تاریخى آن، محله ها و نقاط دیدنى، آب و هوا، خلق و خوى مردم اصفهان، شعراى اصفهانى و حتى غیر اصفهانى اشعار بسیارى سروده و آثار بدیع و زیبایى از خود به جاى گذارده اند و ما به منظور خوشایند شما  به تعدادى از این اشعار و نام سرایندگان آنها اشاره مى نمائیم.

 

 ابواسماعیل، بن ابى ظاهر

 شب سیاه ز روز سفید نشناسد                 کسى که گفت به از اصفهان بود شیراز

 

 اشفرده - اشفرده - (شرف الدین)

 دیدى تو اصفهان را آن شهر خلد پیکر                 آن سدره مقدس و آن عدن حور پرور

 آن بارگاه ملت و آن تخت گاه دولت                 آن روى هفت عالم و آن چشم هفت کشور

 شهرى چه خلد اکبر هم میوه هایش باقى                 هم فرشهاى مشکین هم تربتش معطر

 

 اکبر جمشیدى

اصفهان ما

 باشد ز بسکه روحفزا اصفهان ما                 پیوسته شاد باشد از آن جسم و جان ما

 تنها نه باغ و بیشه ما سبز و خرم است                 پر از گل است باغچه و بوستان ما

 یک لکه ابر دیده نبیند به روى شهر                 آئینه وار جلوه کند آسمان ما

 یک عمر در نظر بودش خاطرات خوش                 روزى مسافرى شد اگر میهمان ما

 برند گوى لطف و ملاحت به روزگار                 از گلرخان روى زمین گلرخان ما

 در کام خضر خون شود آب بقا اگر                 در زنده رود بنگرد آب روان ما

 مى گویم این کلام و برآیم ز عهده اش                 باشد عروس کشور ما اصفهان ما

 جمشیدى از هواى فرح بخش اصفهان                 چون زنده رود صاف و روان شد بیان ما

 

اى صفاهان

 اى صفاهان چقدر زیبائى                 چه فرح بخشى و روح افزایى

 چشم ما خیره به زیبائى تست                 دل ما محو دل آرائى تست

 مظهر لطف و صفائى اى شهر                 مایه عشرت مائى اى شهر

 سبز و خرم همه سرتاسر تست                 پر زگل خاک نشاط آور تست

 بس هوایت ز صفا معتدل است                 خرم از نکهت آن جان و دل است

 آسمان تو ز بس صاف بود                 همچو آئینه شفاف بود

 گشته تاریخى و پر قدر و بها                 هر بنائى که شده در تو بنا

 زنده رودت بود از بسکه زلال                 شوید از چهره جان گرد ملال

 بس نسیمش فرح انگیز بود                 عشرت افزا و طرب خیز بود

 پل خواجوى تو از بس زیباست                 خوشترین منظره اهل صفاست

 ساکنینت همگى رنجبرند                 صاحب علم و کمال و هنرند

 مرکز و مهد هنرمندانى                 مایه آبروى ایرانى

 از پى دیدنت اى شهر قشنگ                 خلق آیند ز صدها فرسنگ

 گویم از وصف تو هر چند کم است                 وصف افزون ز بیان و قلم است

 اى صفاهان چقدر دلشادم                 که به دامان تو مادر زادم

 هست جمشیدى از آنرو سرشار                 کز هواى تو بود بر خوردار

 

 حافظ شیراز

 در جائى خواجه حافظ، شیراز خود را بهتر از اصفهان دانسته و چنین سروده است:

 اگر چه زنده رود آب حیاتست                 ولى شیراز ما از اصفهان به

 

 حافظ و یاد اصفهان

 محمد مهدى بن محمد رضا الاصفهانى، در کتاب نصف جهان فى تعریف الاصفهان، درباره دیدار حافظ از اصفهان و یادنامه او چنین مى ‏نویسد:

 خواجه حافظ شیرازى علیه الرحمه در اثناء اسفار خود به اصفهان رسیده مدتى متوقف گشته است و با اهالى اصفهان خوش بر آمده، کمال الفت را پیدا نموده و چون به شیراز رفته است این غزل را در حسرت و افسوس از مفارقت اهل اصفهان و یادآورى ایشان گفته و ضمناً مدح زاینده رود و باغ کاران نموده است:

 

غزل:

 روز وصل دوستداران یاد باد                 یاد باد آن روزگاران یاد باد

 این زمان در کس وفا دارى نماند                 زان وفاداران یاران یاد باد

 کامم از تلخى غم چون زهر گشت                 بانگ نوش باده خواران یاد باد

 من که در تدبیر غم بیچارهام                 چاره آن غمگساران یاد باد

 گر چه یاران فارغند از یاد من                 از من ایشان را هزاران یاد باد

 مبتلا گشتم در این دام بلا                 کوشش آن حق گزاران یاد باد

 گر چه صد رود است از چشم روان                 زنده رود و باغ کاران یاد باد

 راز حافظ بعد از این ناگفته ماند                 اى دریغ از روزگاران یاد باد

 

 خاقانى

 بر اصفهان گذشتم من بود یک زمان                 در وى شد همان و برون آمدن همان 

فردوس مهین

 شهرى روشن چو فکر دانا                 در وى همه کاینات پیدا

 چون عارض دوست از نکویى                 در وى همه آرزو که جویى

 تریاک ده اوست مشک ده او                 چون چشم گوزن و ناف آهو

 ارواح که بر درش گذشتند                 فردوس مهین بر او نوشتند

 

 خاقانى و زاینده رود اصفهان

 حمد الله مستوفى مورخ و نویسنده مشهور ایران در قرن هشتم هجرى درباره زاینده رود مى ‏نویسد:

 رودخانه اصفهان امروز به ندرت «زنده رود» مشهور است و مصنفین مختلف آن را «زاینده رود» و «زرین رود» نیز نوشته اند.

 خاقانى شاعر مشهور ایران درباره زاینده رود چنین گفته است:

 روید است که کوثرش عدیلست                 آبش سلسال و سلسبیلست

 نه بلکه زرشک او همه سال                 شیداى مسلسلت سلسال

 گر سیمگرى نماید آبش                 گر شیشه گرى کند حبابش

 آبش بدل گلاب دانند                 زو دردسر سران نشانند

 گر شیشه کند حباب شاید                 شیشه ز پى گلاب باید

 و در جاى دیگر گوید:

 یاد آن عهدى که دور از چشم زخم آسمان                  با تو بودم در کنار زنده رود و مرز جى

 

 مؤلف هفت اقلیم و زنده رود

 مؤلف هفت اقلیم درباره زنده رود مى ‏نویسد:

 لب زنده رود و نسیم بهار                 لب دلستان و مى خوشگوار

 ز دل بیخ آن ده چنان برکند                 که بیخ ستم خنجر شهریار

 

 خاقانى و اصفهان

 خاقانى از شعراى مشهور ایران در قرن ششم هجرى است و در قصیده طولانى خود در وصف اصفهان، از آب و هوا، موقع طبیعى، سرمه، و از دو نام مشهور جى و صفاهان یاد کرده است:

 نکهت حور است یا صفاى صفاهان                 جبهت جوز است یا لقاى صفاهان

 چاه صفاهان مدان نشیمن رجال                 مهبط مهدى شمر فناى صفاهان

 راى برى چیست خیز و جاى به جوى جوى                 کانکه رى ار داشت، داشت راى صفاهان

    ®®

 آن دگرى گفت کز ز کوه تن کرخ                 هست هناب جى و نواى صفاهان

 کرخ کلوخ سقایه خانه جى دان                 دجله نم قربه سقاى صفاهان

 نیل کم از زنده رود و مصر کم از جى                 قاهره مقهور پادشاى صفاهان

 باغچه عین شمس گلخن جى دان                 وز بلسان به شمر گیاى صفاهان

 دولت و ملت دوگانه زاد چو جوزا                 مادر بخت یگانه زاى صفاهان

 خاک صفاهان نهال پرور سدره است                 سدره توحید منتهاى صفاهان

 دیده خورشید چشم درد همى داشت                 از حسد خاک سرمه زاى صفاهان

 لا جرم آنک براى دیده خورشید                 دست مسیح است سرمه ساى صفاهان

 چرخ نبینى که هست هاون سرمه                 رنگ گرفته ز سرمه هاى صفاهان

 یرحمک الله زد آسمان که دم صبح                 عطسه مشکین زد از صباى صفاهان

 دست خضر چون نیافت چشمه دوباره                 کرد تیمم به خاک پاک صفاهان

 

 خجندى - صدرالدین عبداللطیف

 نقاط دلگشاى اصفهان

 ای که از لطف روح رامانى                 از تو در رشک آرزو مانى

 نقش بندى و دلگشائى تو                 روح محضى و جان فزایى تو

 اى تواناى ناتوان که توئى                 وى جهان و جهان جان که توئى

 شکل جسمى و رنگ جان دارى                 بوى باران اصفهان دارى

 اصفهانا در آرزوى توام                 گشته انده فزون و شادى کم

 عکس شکلت بخواب مى جویم                 زنده رودت در آب مى جویم

 مار بینت که نسخه ارم است                 آفتاب اندرو درم درم است 

 هر یک از باغ هاى صد بیشه                 گم شده در میانش اندیشه

 هر که اکنون به با کاران است                 گونگه دار جا که کارانست

 گرد هم شرح میوه زشت بود                 مختصر میوه بهشت بود

 اى چو سیم مذاب زرین رود                 اصفهان پرنوا شده ز تو رود

 کشته عین زندگى در جى                 فى مجاریک کل شیى حى 

 دستگردى - وحید

 بزاد و بوم جى اندر شتافتم از رى                 چنان به شوق که کودک به جانب مادر

 سواد شهر صفاهان چو گشت سرمه چشم                 به هر چه دید دگر گونه آمدش به نظر

 شکسته باره از این پیش بود و تنگ فضاى                 کنون درست و قوى پاره است پهناور

 

 سروش اصفهانى

سرمه اصفهان

 شمس الشعراء، سروش اصفهانى، ضمن قصیده اى در مدح ناصرالدین شاه قاجار از سرمه اصفهان چنین یاد کرده است:

 کرد سپاهان به از حدیقه رضوان                 آمدن شاه دادگر به سپاهان

 شمس ملوک زمانه، ناصر دین شاه                 بر سر خلق خداى، سایه یزدان

 شهر سپاهان به فر خویش بیاراست                 همچو صبا را به فر خویش سلیمان

 بود گر این شهر تختگاه ملکشاه                 این ملکشه درین مبارک ایوان

 مردم از خطه سپاهان سرمه                 روشنى دیده را بند به کیهان

 خلق سپاهان کنند روشن دیده                 اکنون از گرد موکب شه ایران

 وصف اصفهان

 جهان آفرین را جهانى نبود                 جهان را اگر اصفهانى نبود

 دریغ از اصفهان و از صفاى او                 که بوى مشک مى ‏دهد هواى او

 هواش غم زداید از دل حزین                 خوشا، خوشا هواى غمزداى او

 ز کعبه فرهى بود حجاز را                 عراق راست فره از فضاى او

 ز مردمان شهرهاى روم و چین                 به هند مردمان روستاى او

 گل و گیاى خلد را بود بدل                 به ماه فروردین گل و گیاى او

 به گاه گشت گل بتان سرو قد                 چمان چمان به زیر سروده هاى او

     «قصیده شمس الشعرا سروش اصفهانى»

 

 سپاهان و شاعران

 کنون سوى راه سپاهان شوید                 وزین لشکر خویش پنهان شوید

      (فردوسى)

 سالار سپاهان چو ملک شد به سپاهان                 بر شد به هوا همچو یکى مرغ هوایى

    (منوچهرى)

 میوه هاى لطیف طبع فریب                 از رى انگور از سپاهان سیب

    (نظامى - هفت پیکر)

 به دهلیز سراپرده سپاهان                 حبش را بسته دامن در سپاهان

    (نظامى)

ملکشه اب و آتش بود و رفت آن آب و مردانش                 کنون خاکستر و خاکى است مانده در سپاهانش

    (خاقانى)

 مرا در سپاهان یکى یار بود                 که جنگ آور و شوخ و عیار بود

    (سعدى)

 نه چنان راست نهادى تو سپاهان و عراق                 که کس از راهزنان ناله کند جز طنبور

 

 سینا

 اگر در جهان اصفهانى نبود                 خداى جهان را جهانى نبود

 اصفهان نیمى از جهان گویند                 نیمى از وصف اصفهان گویند

 که گفته است اصفهان نصف جهان است                 اگر باشد جهانى اصفهان است 

 شاه طهماسب صفوى

 اصفهانى جنتى است پر نعمت                 اصفهانى درو نمى باید

 

 صائب

 صائب ملک الشعراى عصر شاه عباس دوم در اوقاتى که در هندوستان زندگى مى ‏کرده است دباره اصفهان و اقامت در ساحل زاینده رود چنین سروده است:

 خوش آن روزى که صائب من مکان در اصفهان سازم                 ز وصف زنده رودش خامه را رطب اللسان سازم

    ®®

 کنون سر همه التفاتها آن است                 که یک دو سال دهى رخصت صفاهانم

 

 عبرت نائینى - محمد على

 حافظ شیراز فرموده است:

 خوشا شیراز و وضع بى مثالش                 خداوندا نگهدار از زوالش

 محمد على عبرت نائینى، از شعر حافظ استقبال نموده و چنین سروده است:

 به از شیراز و وضع بى مثالش                 هواى اصفهان و اعتدالتش

 نسیم خلد خیزد از جنوبش                 شمیم روح آید از شمالش

 ندیده اصفهان را گفت حافظ                 خوشا شیراز و وضع بى مثالش

 بود جلف به دنیا آن بهشتى                 که در عقبى نیابد کس همالش

 مکن باور که رکن آباد شیراز                 بود چون زنده رود آب زلالش

 کمال اصفهان ما دو صد ره                 به است از مردم صاحب کمالش

 گرفت اندر جهان بازار دانش                 کمال و رونق از فیض جمالش

 شنیدم این سخن از اهل حالى                 که دائم خرم و خوش باد حالش

 صفاهان را کسى نصف جهان گفت                 که کوته بود میدان خیالش

 اگر باشد جهانى اصفهان است                  مبادا تا جهان باشد زوالش

 خصال نیکو از عبرت بیاموز                 که هست از مردم نیکو خصالش

 

 طالع اصفهانى

 اصفهان

 ثانى فردوس ایران است گوئى نیست هست                تالى جنت صفاهان است گوئى نیست هست

 خاک پاک این دیار نامدار اصفهان                 دردها را جمله درمان است گوئى نیست هست

 ظاهر از آن هر طرف آیات جنات نعیم                 خاصه آن قسمت که لنبان است گوئى نیست هست

 نهر تیرانش همانا هست رشک سلسبیل                 زنده رودش آب حیوان است گوئى نیست هست

 از پل خواجو روان گردى چو سمت آبشار                 از بهشت این نقطه دالان است گوئى نیست هست

 باغ کاج و چلستون آن بود رشک ارم                 چون برى از عیب و نقصان است گوئى نیست هست

 اصفهانى گر شبى در رامسر آرد بسر                 پیش چشمش قصر زندان است گوئى نیست هست

 بس خیابان هاى زیبا اندر آن احداث گشت                 ز امتیازش عقل حیران است گوئى نیست هست

 یارب این شهر صفاهان است یا جنات عدن                 کاندر آن جوى فراوان است گوئى نیست هست

 کشور ایران بود مانند جسمى بى روح                 اصفهان ما ورا جان است گوئى نیست هست

 علم الله این چه شهرستان نیکو منظرى است                 خاک راهش عنبرافشان است گوئى نیست هست

 لیک دارم بس عجب از چیست این موصوفه شهر                 بهر اهلش همچو نیران است گوئى نیست هست

 زانکه گاهى اکسیر است و قندش کیمیا                 الحذر از قیمت نان است گوئى نیست هست

 در حقیقت شد شگفت آمیز نرخ خوار و بار                 گوشت صد ره بدتر از نانست گوئى نیست هست

 این شدائد را مگو هرگز سبب شد انگلیس                 قائل این قول نادان است گوئى نیست هست

 این همانا جملگى از شومى اعمال ماست                 چون دلیلش سهل و آسان است گوئى نیست هست

 چون نشانى در زمین خشخاش تریاک آورد                 گرگ را فرزند سرحان است گوئى نیس هست

 لاجرم جز توبه ز افعال قبیح خویشتن                 چاره اش با یاس و حمانست گوئى نیست هست

 بازگشت سوى حق بس مى کند دفع بلا                 زانکه او غفار و رحمان است گوئى نیست هست

 طالعا هر کو پذیرد پند و اندرزت ز جان                 الحق الحق او مسلمان است گوئى نیست هست

 

 عراقى - فخرالدین

 در هواى درست او نبود                هیچ بیمار جز نسیم شمال

 در درون ریاضى او نرود                 هیچتر دامین جز آب زلال

 

 هروى - سعدالدین

اصفهان جاى شاهان

 نسخه فردوس اعلا اصفهان است اصفهان                 نیست شهرى مثل آن از قیروان تا قیروان 

 عرصه میدان مردان روضه ارباب فضل                 بیشه شیران جنگى، جاى شاهان جهان

 

میوه هاى نیکوى اصفهان

 استاد سعدالدین سعید هروى در قرن هشتم هجرى ضمن قصیده اى که درباهر محاسن اصفهان سروده است از میوه هاى نیکوى آن به شرح زیر یاد کرده است:

 انگبینش را که همتا نیست الا در بهشت                 جان شیرین خوان اگر ارزان برآید در گران

 میوه ها دارد که در لطف و لطافت مثل آن                 کس ندارد از جمله سیاحان بحر و بر نشان

 عقل مى افزاید از لطف گلابى در دماغ                 وین سخن را پیش از این بسیار کردند امتحان

 سیب آزایش چو ایمان قوت دل مى ‏دهد                 من نکو دانسته ام اگر تو نمى دانى بدان

 معده را بس نیک باشد از خشونت کاندروست                 به که از بویش صبا را طعنه زد باد خزان

 وصف حسن هر یک را از نعیم او جدا                 گر بگویم سال هاى مشغول باشد بدان

 ملک ایران را که از اطراف عالم خوشترست                 همچو شخصى دان که باشد از هنر او را روان

 اصفهان او را سر و کرمان و شیرازش دو پاى                 رى یکى دستت و دیگر دستش آذربایجان

 

 همایى - استاد دانشگاه

صد جهان در اصفهان

 اصفهان را نیمه خوانند از جهان                 صد جهان من دیده ام در اصفهان

 هفتدست و هشت خلد و چهارباغ                 جنت و باغ ارم رشک جنان

 باغ تخت آیینه خانه چار حوض                 هم نگارستان و هم نقش جهان

 قصر عباسى نمکدان طوقچى                 باغ وحش و شیرخانه پلیکان

 لب زنده رود و نسیم بهار                 رخ دلستان و مى خوشگوار

 چنان بیخ انده ز دل بر کند                 که بیخ ستم خنجر شهریار

استاد همائی برای اصفهانش می سراید

اصفهان را نیمه خوانند از جهان

                    صد جهان من دیده‌ام در اصفهان

هفت‌دست و هشت‌خلد و چارباغ     

                          جنت و باغ ارم رشک جنان

باغ‌تخت‚آیینه‌خانه‚ چارحوض

                          هم نگارستان و هم نقش‌جهان

قصر عباسی، نمکدان، طوقچی

                                    باغ‌وحش و شیرخانه پیلکان

اصفهان - در آثار آپولینر

گوشه هایی از شعر اصفهان را از مجموعه آثار آپولینر به ترجمه محمدتقی غیاثی برایتان نقل میکنم :

اصفهان

به خاطر گل سرخت

حاضر بودم سفر دور و دراز تری در پیش گیرم

آفتاب آن خورشیدی نیست

که در سرزمین های دیگر می تابد

ونغمه های سازت

که با سپیده دمان هماهنگ می شود

از این پس ، برای من

معیار هنر است .

ای چهره معبود !

من شعر خود و همه هنرها را

با خاطره آنها خواهم سنجید

اصفهان

با آن نغمه های بامدادی خود

رایحه گلهای سرخ باغهایش را

بیدار می کند .

من روانم را ،در همه عمر خویش

با گل سرخ عطرآگین ساخته ام

اصفهان ، ای شهر خاکستری

با آن کاشی های نیلگونت

گوئی تو را با تکه های آسمان و خاکت

پدید آورده اند

و در میانه روزنی از نور نهاده اند ....

من ، اینجا برادر صنوبران هستم

ای صنوبران زیبا، ای برادران لرزانم

که در شرق نماز میگذارید

فرزندان غربی خود را بازشناسید .

اصفهان در شعر شاعران اروپایی

Ispahan (Esfahan)
Ispahan, dont les délicates céramiques bleues des monuments religieux et les majestueux ponts contrastent avec le décor sec et étouffant qui entoure la ville, offre une vision qui reste longtemps dans l'esprit des voyageurs. Outre une architecture superbe et un climat agréable, Ispahan jouit d'une ambiance décontractée qui en fait une cité iranienne à part. La ville est idéale pour marcher, se perdre dans son marché, flâner dans ses jardins et rencontrer ses habitants. Parmi les sites à ne pas rater - il y a tant à voir à Ispahan ! - citons la mosquée Emam, couverte des céramiques bleues qui ont fait la réputation de la ville, la place de l'imam Khomeyni (l'une des plus grandes places urbaines du monde), le parc Chehel Sotun et le musée du même nom, et enfin la cathédrale Vank, haut lieu de l'Église arménienne d'Iran. Prendre le thé dans l'un des nombreux salons de thé qui se tiennent sous les ponts est également une institution à Ispahan.
A 400 km au sud de Téhéran, Ispahan est accessible par avion, train et bus.


Guillaume Apollinaire,


Ispahan


Pour tes roses
J'aurais fait
Un voyage plus long encore


Ton soleil n'est pas celui
Qui luit
Partout ailleurs
Et tes musiques qui s'accordent avec l'aube
Sont désormais pour moi
La mesure de l'art
D'après leur souvenir
Je jugerai
Mes vers les arts
Plastiques et toi-même
Visage adoré


Ispahan aux musiques du matin
Réveille l'odeur des roses de ses jardins


J'ai parfumé mon âme
A la rose
Pour ma vie entière


Ispahan grise et aux faïences bleues
Comme si l'on t'avait
Faite avec
Des morceaux de ciel et de terre
En laissant au milieu
Un grand trou de lumière
Cette
Place carrée Meïdan
Schah trop
Grande pour le trop petit nombre
De petits ânes trottinant
Et qui savent si joliment
Braire en regardant
La barbe rougie au henné
Du Soleil qui ressemble
A ces jeunes marchands barbus
Abrités sous leur ombrelle blanche


Je suis ici le frère des peupliers


Reconnaissez beaux peupliers aux fils d'Europe
O mes frères tremblants qui priez en Asie


Un passant arqué comme une corne d'antilope
Phonographe
Patarafes
La petite échoppe


* * * * *

Ispahan


For your pinks
I would have made
A longer voyage still


Your sun is not that
Who shone
Everywhere else
And your musics which agree with the paddle
Are from now on for me
The measurement of art
According to their memory
I will judge
My worms arts
Plastics and yourself
Adored face


Ispahan with the musics of the morning
Awake the odor of the pinks of its gardens


I scented my heart
With the pink
For my whole life


Gray Ispahan and with blue earthenware
As if one had you
Made with
Pieces of sky and ground
While leaving in the medium
A large hole of light
This
Square place Meïdan
Shah too
Large for the too small number
Small asses trottinant
And which knows so nicely
Braire while looking at
The beard reddened with henné
Sun which resembles
With these young bearded merchants
Sheltered under their white sunshade


I am the brother of the poplars here


Recognize beautiful poplars with wire of Europe
O my trembling brothers who request in Asia


A passer by arched like a horn of antelope
Gramophone
Patarafes
The small graver

درستایش اصفهان - اثر خاقانی

نکهت حور است یا هوای صفاهان جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا مارد بخت یگانه زای صفاهان
چون زر جوزائی اختران سپهرند سخته به میزان از کیای صفاهان
بلکه چو جوزا جناب برد به رفعت خاک جناب ارم نمای صفاهان
بلکه چو جوزا دو میوه‌اند جنابه عرش و جناب جهان‌گشای صفاهان
ز آ، نفس استوی زنند علی‌العرش کز بر عرش آمد استوای صفاهان
خاک صفاهان نهال پرور سدره است سدره‌ی توحید منتهای صفاهان
دیده‌ی خورشید چشم درد همی داشت از حسد خاک سرمه زای صفاهان
لاجرم اینک برای دیده‌ی خورشید دست مسیح است سرمه سای صفاهان
چرخ نبینی که هست هاون سرمه رنگ گرفته ز سرمه‌های صفاهان
نور نخستین شناس و صور پسین دان روح و جسد را بهم هوای صفاهان
یرحمک‌الله زد آسمان که دم صبح عطسه‌ی مشکین زد از صبای صفاهان
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره کرد تیمم به خاک پای صفاهان
چاه صفاهان مدان نشیمن دجال مهبط مهدی شمر فنای صفاهان
چتر سیاه است خال چهره‌ی ملکت ز آن سیهی خال دان ضیای صفاهان
مرغ ضمیر مرا وصیت عنقاست یالک من بلبل صلای صفاهان
قلت لماء الحیوة هل لک عین قال نعم کف اغنیای صفاهان
قلت لنسر السماء هل لک طعم قل بلی جود اسخیای صفاهان
رای بری چیست؟ خیز و جای به جی جوی کانکه ری او داشت، داشت رای صفاهان
پار من از جمع حاج بر لب دجله خواستم انصاف ماجرای صفاهان
مستمعی گفت هان صفاوت بغداد چند صفت پرسی از صفای صفاهان
منکر بغداد چون شوی که ز قدر است ریگ بن دجله سر بهای صفاهان
خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه است نعل بها زیبدش بهای صفاهان
آن دگری گفت کز زکات تن کرخ هست نصاب جی و نوای صفاهان
گفتم بغداد بغی دارد و بیداد دیده نه‌ای داد باغهای صفاهان
کرخ کلوخ در سقایه‌ی جی دان دجله نم قربه‌ی سقای صفاهان
ایمه نه بغداد جای شیشه گران است بهر گلاب طرب‌فزای صفاهان
از خط بغداد و سطح دجله فزون است نقطه‌ای از طول و عرض جای صفاهان
چون به سر کوه قاف نقطه‌ی «فا» دان خطه‌ی بغداد در ازای صفاهان
عطر کند از پلنگ مشک به بغداد و آهوی مشک آید از فضای صفاهان
فاقه‌ی کنعان دهد خساست بغداد نعمت مصر آورد سخای صفاهان
بیضه‌ی مصر است به ز فرضه‌ی بغداد وز خط مصر است به بنای صفاهان
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی قاهره مقهور پادشای صفاهان
باغچه‌ی عین شمس گلخن جی دان وز بلسان به شمر گیای صفاهان
این همه دادم جواب خصم و گواهم هست رفیع ری و علای صفاهان
مدت سی سال هست کز سر اخلاص زنده چنین داشتم وفای صفاهان
اینک ختم الغرائب آخر دیدند تا چه ثنا رانده‌ام برای صفاها
مدح دو فاروق دین چگونه کنم من صدر و جمال آن دو مقتدای صفاهان
در سنه ثانون الف به حضرت موصل راندم ثانون الف سزای صفاهان
صاحب جبرئیل دم، جمال محمد کز کرمش دارم اصطفای صفاهان
داد هزار اخترم نتیجه‌ی خورشید آن به گهر شعری سمای صفاهان
پیش علی اصغر و اتابک اکبر برده ره‌آورد من ثنای صفاهان
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف گفت که ها هدهد سبای صفاهان
پس چو به مکه شدم، شدم ز بن گوش حلقه بگوش ثنا سرای صفاهان
کعبه عبادت ستای من شد ازیراک دید مرا مکرمت‌ستای صفاهان
کعبه مرا رشوه داد شقه‌ی سبزش تا ننهم مکه را ورای صفاهان
این همه گفتم به رایگان نه بر آن طمع کافسر زر یابم از عطای صفاهان
دیو رجیم آنکه بود دزد بیانم گر دم طغیان زد از هجای صفاهان
او به قیامت سپیدروی نخیزد ز آنکه سیه بست بر قفای صفاهان
اهل صفاهان مرا بدی ز چه گویند من چه خطا کرده‌ام بجای صفاهان
زنگار آمده مرا ز مس نه زر ایرا سرکه رسیدش، نه کیمیای صفاهان
جرم من آن است کز خزاین عرشی گنج خدایم ولی گدای صفاهان
گیر گدای محبتم، نه‌ام آخر خرمگس خوان ریزهای صفاهان
گنج خدا را به جرم دزد نگیرند این نپسندند ز اصفیای صفاهان
دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شهر و پیشوای صفاهان
یا به سر دار بر چرا نکشیدش شحنه‌ی انصاف و کدخدای صفاهان
جرم ز شاگرد پس عتاب بر استاد اینت بد استاد از اصدقای صفاهان
کرده‌ی قصار پس عقوبت حداد این مثل است آن اولیای صفاهان
این مگر آن حکم باژ گونه‌ی مصر است آری مصر است روستای صفاهان
بر سر این حکم نامه مهر نبندد پیر ششم چرخ در قضای صفاهان
کرد لبم گوش روزگار پر از در ناشده چشم من آشنای صفاهان
بس لب و گوشم به حنظل و خسک انباشت هم قصبه‌ی گل شکر فزای صفاهان
سنبله‌ی چرخ کو مساحی معنی دانه‌ی دل ساید آسیای صفاهان
راست نهادند پردهاش و به بختم پرده‌ی کژ دیدم از ستای صفاهان
شیر زر و تخت طاقدیس خسان را باز مرا جفت کاین نوای صفاهان
واحزنا گفته‌ام به شاهد حربا زین گله‌ی حربه‌ی جفای صفاهان
زان گله کردم به آفتاب که دیدم کوست سنا برقی از سنای صفاهان
گفت چو بربط مزن ز راه زبان دم دم ز ره چشم زن چو نای صفاهان
از تن عالم خورند گوشت مبادا زهر چگونه سزد غذای صفاهان
داد صفاهان ز ابتدای کدورت گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان
سیب صفاهان الف فزود در اول تا خورم آسیب جان گزای صفاهان
ارمض قلبی بلائه و سالقی نار براهیم فی بلای صفاهان
غضنی الکلب ثم غضة کلب سوف اداوی به باقلای صفاهان
این همه سکبای خشم خوردم کاخر بینم لوزینه‌ی رضای صفاهان
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد هم به نکوئی کنم جزای صفاهان
خطه‌ی شروان که نامدار به من شد گر به خرابی رسد بقای صفاهان
نسبت خاقان به من کند چو گه فخر در نگرد دانش آزمای صفاهان
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه تا به دوگانه کنم دعای صفاهان
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند کم نکنم تا زیم ولای صفاهان
از دم خاقانی آفرین ابد باد بر جلساء الله اتقیای صفاهان

مسجد جمعه یا جامع اصفهان

مسجد جمعه یا جامع اصفهان

این را فعلا داشته باشید تا از دوست عزیزم آقای امیر همایونی در خواست کنم شرح کامل تری را در اختیارتون بذاره.

 

 

این مسجد، در حقیقت، مجموعه‌اى از ساختمان‌ها و آثار هنرى دوره‌هاى بعد از اسلامِ تاریخ ایران است که یادگارهایى از پادشاهان، وزیران، امیران، بزرگان و بانوان خیّر ایرانى بعد از اسلام را در بر دارد و بخشى از تحولات معمارى دوره‌هاى اسلامیِ تاریخِ ایران را، در مدت هزار سال، نشان مى‌دهد. بخش‌هاى ممتاز و جالب‌ توجه این مسجد بدین قرارند:
- صفه‌هاى کوچک سمت راست دالان ورودى که با ستون‌هاى مدور و گچ‌برى‌هاى زیبا تزئین یافته‌اند و مجموعه‌اى از آثار دورهٔ‌ دیلمى در قرن چهارم هجرى قمرى است.
- گنبد خواجه نظام‌الملک وزیر مشهور ملکشاه سلجوقى که در سال‌هاى ۴۶۵ تا ۴۸۵ هجرى قمرى ساخته شده است. کتیبهٔ کوفى این گنبد که در ضلع جنوبى مسجد واقع شده، حاوى نام پادشاه وقت، ملکشاه و وزیر او خواجه‌ نظام‌الملک است. عنوان ملکشاه در این کتیبه «یمین خلیفه‌اللّه امیرالمؤمنین» ذکر شده است. خلیفهٔ عباسى در آن زمان «المعتصم باللّه» بوده است. چهل ستونى که در منتهى‌الیه غربى این ضلع واقع شده، از دورهٔ شاه‌عباس اول صفوى است، که در سال ۱۰۱۹ هجرى قمرى به ساختمان‌هاى مسجد افزوده شده است.
- چهل ستون که در سمت چپ دالان ورودى واقع شده و در ساخت آن از سبک ابنیهٔ سلجوقى پیروى شده است، از آثار دورهٔ پادشاهان آل‌مظفر در قرن هشتم هجرى قمرى است.
- ساختمان ایوان جنوبى مسجد از قرن ششم و تزئینات داخل و خارج آن از قرن هشتم، نهم، دهم و یازدهم هجرى قمرى است. دو منارهٔ این ایوان ظاهراً در عهد حسن‌بیک ترکمان افزوده شده است و در دورهٔ این امیر آق‌قویونلو و پادشاهى طهماسب اول و شاه‌‌عباس دوم، تغییرات ضرورى مسجد به انجام رسیده و داخل و خارج این ایوان، با تزئینات کاشى‌کارى آراسته شده است. در بین مقرنس‌هاى تاق این ایوان، نام «ابونصر حسن بهادر» که بانى تعمیرات و الحاقاتى در این مسجد بوده است. در یک لوحهٔ کاشى‌کارى مربوط به سال ۸۸۰ هجرى قمرى ثبت شده است.
- تزئینات کاشى‌کارى اطراف صحن از دورهٔ‌ حسن‌بیک ترکمان معروف به اوزون حسن و از قرن نهم هجرى قمرى است.
- ایوان شرقى مسجد مشخصات معمارى دورهٔ سلجوقى را از قرن ششم به خوبى حفظ کرده است. داخل این ایوان با گچ‌برى‌هاى قرن هشتم آراسته شده و کتیبهٔ کاشى‌‌کارى آن حاکى از تعمیرات در دورهٔ شاه‌ سلیمان صفوى است.
- صفهٔ عمر در شرق این ایوان واقع شده است که در دورهٔ قطب‌الدین محمود، شاه آل‌مظفر، به وسیلهٔ «مرتضى بن الحسن العباسى الزینبی» در محل بناى قدیمى دیگرى ساخته شده است. در دورهٔ حکومت موقتى اشرف افغان تعمیر شده و به دستور او کتیبه و لوحه‌هایى به این صفه افزوده شده است.
- ایوان غربى مسجد که ساختمان آن از قرن ششم هجرى است و با تزئینات کاشى‌کارى آن دوره که بیش‌تر از نوع خطوط بنایى است، آراسته شده است. این ایوان در دورهٔ پادشاهى شاه ‌سلطان حسین صفوى تعمیر و تزئین شده و با کتیبه‌ها و لوحه‌هایى در قالب خطوط مختلف زینت یافته است.
در شمال ایوان غربى، مسجد کوچکى از دورهٔ‌ اولجایتو (ایلخان مسلمان مغول) واقع شده است که محراب عالى گچ‌برى شدهٔ آن در سال ۷۱۰ هجرى قمرى به دستور وزیر ایرانى او «محمد ساوی» ساخته شده و تاق‌هاى آجرى متنوعى دارد. محمد ساوى در سال ۷۱۱ هجرى قمرى بر اثر سعایت بدگویان به دستور اولجایتو کشته شد؛ ولى این اثر ارزندهٔ دورهٔ صدارت او همچنان نام او را در تاریخ جاویدان کرده است. نام استاد حیدر اصفهانى که سازندهٔ این محراب عالى گچ‌برى شده است، نیز در آخر حاشیهٔ کتیبهٔ محراب، بر جاى مانده است.
در غرب ایوان غربى و مسجد اولجایتو، شبستانى از دورهٔ‌ حکومت سلطان محمد بن بایسنقر تیمورى وجود دارد که سال ساختمان ۸۵۱ هجرى قمرى است و بانى آن «عمادبن مظفر ورزنه‌ای» است که از امراى لشکر وى بوده است. کتیبهٔ ثلث زیاى سردرِ این شبستان تاریخى را «سید محمود نقاش» خطاطى کرده است. عمادبن مظفر، مسجد باشکوهى هم در محل تولید خود (ورزنه)، بنا کرده است.
- ایوان شمالى مسجد معروف به صفهٔ درویش از قرن ششم و کتیبهٔ گچ‌برى داخل آن از دورهٔ‌ شاه‌ سلیمان صفوى است. تزئینات کاشى‌کارى نماى خارجى آن از اقدامات ادارهٔ‌ باستان‌شناسى اصفهان در سال‌هاى ۱۳۳۶ و ۱۳۳۷ هجرى شمسى است و به این مناسبت، کتیبه‌اى به خط بنّایى به یادگار گذاشته شده است. در طرفین ایوان شمالى و شمال آن، چهل ستون‌هایى از قرن ششم هجرى موجود است که مخصوصاً چهل‌ ستون شرقى آن تاق‌هاى متعدد با نقوش مختلف آجرى دارد و از قسمت‌هاى جالب این بناى عظیم تاریخى به شمار مى‌رود.
شمالى‌ترین اثر تاریخى مسجد جمعه، گنبد تاج‌الملک مشهور به گنبد خاکى است که بانى آن «ابوالغنائم تاج‌الملک خسرو فیروز شیرازی» وزیر دیگر ملکشاه سلجوقى است. سال ساختمان آن در کتیبهٔ دور گنبد، سال ۴۸۱ هجرى قمرى ذکر شده است و در بین آثار دورهٔ سلجوقى اثر بى‌همتایى به شمار مى‌رود.
در آثار تاریخى موجود در مسجد جمعهٔ اصفهان، غیر از سبک‌هاى مختلف معمارى، ‌ انواع خطوط کوفى، ثلث، بنّایى، نسخ و نستعلیق را به زبان فارسى و عربى، به نثر و به نظم مى‌‌توان مشاهده نمود.
- ساختمان حوض وسط مسجد نیز در زمان سلطنت‌ شاه‌محمد خدابندهٔ صفوى، پدر شاه‌عباس اول، به وسیلهٔ شخصى به نام «یوسف آقا» بنا شده است.

معرفی کتاب

 

 

 

عنوان فارسی

علی به اصفهان میرود: اصفهانشناسی برای نوجوانان

کد کتاب

1342227

نویسنده

فاطمه نذری,سیدمحمدهادی عسگریفر

محل نشر

اصفهان

تاریخ نشر

860928

رده دیویی

955.93

قیمت

9000

قطع

رحلی

جلد

شومیز

تعداد صفحه

12

زبان کتاب

فارسی

نوبت چاپ

1

تیراژ

5500

شابک

978-964-6500-11-2

موضوع

اصفهان - آثار تاریخی - عکسها,اصفهان - سیر و سیاحت

نشان راز آمیز

نشان راز آمیز

 

 

 فرهنگ ما آن درخت تنومند و بالنده ای است که ریشه در ژرفای زمین و زمان دارد و در برابر توفان ها ایستاده و خم نشده است. ایران با این درخت گشن و بارآور خود بارها دچار خیره سری ها و ویرانگری ها شده و آفرینش های هنری و فرهنگی گرانمایه ما به دست فرومایگانی به آوار «غارت» رفته است. ملتی که بر سر دانشگاه گندی شاپور در 1700 سال پیش از این می نویسند :«شمشیرهای ما مرزها را می گشاید و دانش و فرهنگ ما دل ها و اندیشه ها»، چگونه می تواند فرهنگ و روش زندگی خود را به دست فراموشی سپارد؟ گزافه نیست که ایران را سرزمین چلیپا بنامیم.

در هر جای این سرزمین مقدس می توان آن را دید. هیچکس یک سویه حق ندارد آن را از آن خود و خاستگاه آن را در سرزمین خویش بداند، آریاها سزاوارترند و در میان آنان ایرانیان در رده نخست قرار دارند.

اگر این نشانواره دربردارنده کیفیات آسمانی نبود، اینچنین در دل نمی نشست. این نشانواره با اعتقاد و ایمان دینی سرشته،به معبد و مسجد راه یافته و جاودانه بر مهرابه نشسته و آنها را آراسته است.

نقشی که گاه مظهر الوهیت، نماد خورشید، فروغ بی پایان، نظم هستی، آتش، فراوانی، آذرخش و جاودانگی است.

نگاره ای که آریاییان، مصریان، آشوریان کهن، بومیان آمریکا، بوداییان و مسیحیان به کار برده اند اما صاحب راستین آن آریاییان هستند.

چلیپا نگاره ای است بسیار کهنسال و چون نزد پیشینیان گونه ای نماد نیروهای نهفته در طبیعت و نیروهای آسمانی به شمار آمده در بیشتر سرزمین های که تمدن باستانی را در بستر خود پرورش داده است یافت می شود. پیشینه آن را در ایران تا هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح (7000 سال پیش) در دست داریم.

آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد، پژوهشی است درباره چلیپا Ê و چلیپای شکسته  .

میان چلیپا و چلیپای شکسته با نگاره † که «صلیب» یا «دار» است، تفاوت وجود دارد. دو نگاره نخست ریشه در پیش از تاریخ دارند، اما صلیب یا دار مربوط به دوران های نزدیک به اکنون هستند. در نگاره † که رومیان به آن آدمیان را می آویختند و به چهار میخ می آویختند و به چهار میخ می کشیدند و می کشتند، تنها تنها دو پهلو برابر است و همانند انسانی است که ایستاده و دست ها را گشوده است.

نماد چلیپا به اینگونه  نخستین بار در سرزمین خوزستان یافت شده و زمان آن نیز به 5000 سال پیش از میلاد مسیح می رسد و آشکار می سازد که ریشه ای کهن در ایران زمین دارد.

چلیپا در بسیاری از نقاط ایران دیده شده است:

در مرودشت دو کیلومتری جنوب تخت جمشید ظرف های سفالین منقوش به نگاره چلیپا به چندین گونه بسیار دیدنی یافت شده است. در میان ابزارهای یافت شده در کاوش های لرستان، ابزارهای مفرغینی است که بیشتر وابسته به زین و برگ، لگام و افزارهای جنگی است که پیکره چلیپا بر آنها دیده می شود. در تپه «گیان» در جنوب نهاوند، در «گلیان» فسا در استان فارس، در تپه «سیلک» کاشان، تپه «باکون» تخت جمشید، در دیلمان، شوش، موسیان، در تپه «حصار» دامغان، در شهر سوخته سیستان، در کلاردشت، در تپه «حسنلو» در جنوب غربی دریاچه چیچست«ارومیه»، در ایلام، رودبار گیلان، در «گرمی»Germi دشت مغان، در کرمانشاه، در «جوین» گیلان، در کوه خواجه سیستان، در بیشاپور، در ویرانه های «قلعه یزدگرد» در کنار مرز کنونی ایران و عراق در نزدیکی قصر شیرین در گچ بری های کاخ تیسفون...

 

 

 

 

پس از پیدایش دین اسلام، نماد چلیپا و چلیپا های شکسته که هم از زیبایی برخوردار بود و هم رنگ دینی داشت و مقدس بود، فراموش نشد. چلیپا در دوره اسلامی نیز کاربرد و زندگانی دیگری آغاز کرد. ایرانیان خوش ذوق نام بزرگان دین را با آرایه های دلنشین بر کاشیکاری های مساجد، استوار و ماندنی ساختند.

چلیپا در هنر اسلامی، عنصری کلیدی بوده و رابط و پیوند دهنده نگاره های پیچیده به شمار آمده است، از جمله در مسجد جامع اصفهان که مربوط به سده اول هجری بوده و بر روی یک آتشکده باستانی پایه گذاری شده است. بر همه جای مسجد جامع اصفهان، نگاره های گوناگون و خوش ساخت از چلیپا دیده می شود، در آرامگاه «میرنشانه» در بازار کاشان که گنبدی مخروطی دارد، نام «علی (ع) » به گونه چلیپا نقش شده است.

گنبد قدمگاه نیشابور نیز کاشیکاری های مزین به نگاره چلیپا را بر خود دارند. نقش چلیپا بر گنبد علویان در شهر همدان خیابان باباطاهر که روزگاری دبیرستان علوی بوده است، نیز دیده می شود. در گچبری های مسجد جامع نایین، در مسجد کبود و در قسمت گنبد آن که تماما کاشیکاری بوده نقش علی رویت می شود و در فضای هر ردیف کاشی، نقش چلیپا با رنگ زرد بارها تکرار شده است.

در موزه «قم» کاشی های ستاره ای و چلیپایی که از امامزاده علی بن جعفر قم به دست آمده نگهداری می شود. در زیر نگاره یکی از کاشی ها، چلیپایی که تاریخ 656 هجری دارد دیده می شود.

رفته رفته این نگاره که خود نماد یک رشته باورهای کهن آریایی بود در دوره اسلامی با تلقی ویژه ایرانیان از خاندان پیامبر (ص) و به خصوص علی (ع) بستگی پیدا کرده، درآمیخت.

 آنگاه هنرمندان و سازندگان و کاشیکاران ایرانی این نگاره را بر درها و بر کاشی های مساجد و نیایشگاه ها به اینگونه درآوردند:

چلیپا نشانگر نمودها و چهره های گوناگون پرتو خداوند است. همچنانکه خورشید تیرگی ها را می زداید، نمودهای گوناگون و پرشمار خداوند روشنی بخش چهارسوی جهان و جهان درون انسان است.

در ایران پیش ار «اشوزردشت» تیره های آریایی عناصر چهارگانه : باد، خاک،آب و آتش را گرامی دانسته و آن را به وجود آورنده گیتی و گرداننده نظام هستی می شمرده اند و با اعتقاد به اینکه از نزدیکی و ترکیب این عناصر به نسبت معین، هستی شکل گرفته است. هر شاخه این نشانه را جایگاه یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. عناصر چهارگانه هستی بخش، بر روی هم و با گردش و چرخش خود چرخ آفرینش را آهنگ می دهد و نظام پر شکوه طبیعت را نگاهبانی می کند.

 در بهار، سبزه و شکوفه و گل و در پایان تابستان، میوه و فرآورده های نیروبخش می دهد.در خزان و زمستان، آب فراوان به تن شوخته زمین می افشاند و از سوز سرما همه را نوید آتش می دهد بارها تکرار می شود و این تکرارها زندگی را می سازد و مرگ می آفریند، نه تنها در انسان، بلکه در کل کائنات.

این نگاره در بسیاری از فرهنگ ها و نقاط جهان دیده شده است: آشور کهن، مصر باستان، هند، یونان، چین، رم، جزیره کرت، آزتک ها، این کارها،...

  • هندوها چلیپا را نمادی مقدس می دانستند و آن را « سواستیکا - Suvastika » می نامند. سواستیکا واژه ای است سانسکریت به معنای «هستی نیک».
  • سواستیکا یکی از قدیمی ترین و پیچیده ترین سمبل هاست. این سمبل ماقبل تاریخ در آسیا و نیز پیش از آریاها در تمدن دره ایندوس «شبه قاره هند و پاکستان» به وفور یافت شده است.
  • گفته شده که سواستیکا یک شکل قراردادی «انسان» است با دو دست و دو پا، اتحاد اصولی نر و ماده و مظهر حرکت و سکون، تعادل و هماهنگی، نیروی گریز از مرکز، خروج و بازگشت به مرکز و آغاز و پایان...
  • چینی ها، سواستیکا (چلیپای شکسته) را تجمع علائم خوش اقبالی با ده هزار تاثیر، نماد باروری و مظهر باران می دانند. نزد آنان، سواستیکای آبی موید فضایل و برکات آسمانی، سواستیکای قرمز نشان برکت قلب مقدس بودا، سواستیکای سبز برکت ابدی در کشاورزی، سواستیکای زرد نماد نیک فرجامی و سعادت ابدی، سواستیکای راست گردان معرف YANG  «یانگ» و چپ گردان معرف YIN «یین» است.
  • نزد مسلمانان، سواستیکا به چهار جهت اصلی دلالت داشت. زیر نظر داشتن فصول به وسیله فرشته ها که هر کدام در یک رأس چلیپا قرار دارند: در جنوب «فرشته مرگ»، در شمال «فرشته زندگی»، در مغرب «فرشته ای که سرنوشت را ثبت می کند» و در مشرق «فرشته منادی».
  • در «رم» سواستیکا سمبل «ژوپیتر» Jupiter و «پلوویوس» Pluvius است.
  • نزد نژاد «سامی» سواستیکا همراه با دیگر مظاهر خورشید به کار می رفته است، همچنین در نظر آنان مظهر تولید مثل و نیروی باروری زنان به شمار آمده است.
  • در «ژاپن» مظهر قلب بودا، خوش اقبالی و آرزوهای خوب است.
  • در «لیتوانی» این سمبل طلسم گونه بوده و مظهر خوش شانسی است و نام سانسکریتی آن را به کار می برند.
  • نزد «یونانیان» نمودار «زئوس» الهه آسمان و «هلییوس» الهه خورشید است و در پیکر تراشی های کوه «المپ» بر جامه «آپولون» نشانواره چلیپا دیده شده است.
  • در جزیره «کرت» KRETE که از مراکز مهم تماس فرهنگی شرق و غرب است، علامت چلیپا بر پیشانی گاو و ران الهه ها و روی مهرها نگاشته می شد.

صلیب سرخ:

اندیشه به وجود آوردن صلیب سرخ در 24 ژوئن 1859 میلادی در نبرد «سول فرینو» در مغز مردی به نام «هانری دونان» راه یافت. در این نبرد که میان فرانسه و اتریش رخ داد روی هم چهل هزار کشته و زخمی بر جای ماند. هانری دونان پس از پایان تیراندازی ها به پهنه نبرد پای گذاشت. از هر سواستیکا ناله بلند بود و زخمی ها کمک می خواستند. او اندیشید اگر نمی توانیم جنگ را از روی زمین برداریم، اما می توانیم نیروی خود را را در راه کاهش درد و رنج ناشی از آن به کار بریم. پس «سازمان کمک به مجروحین» را پایه گذاری کرد. مردم به یاری او شتافتند، انجمنی شامل یک حقوقدان، یک تیمسار، دو پزشک و خودش تشکیل شد. این انجمن پایه کمیته بین المللی صلیب سرخ شد.

در سال 1863 نمایندگان 16 کشور اروپایی در ژنو گرد هم آمدند. در این گردهمایی، پرچم و نشانه سازمان صلیب سرخ انتخاب شد و مقرر گردید این نشانه به صورت پرچمی باشد که در هر کجا افراشته شد، آنجا بی طرف و مورد احترام باشد.از آنجا که کشور سوئیس در تشکیل این گردهمایی پیشگام بود، نمایندگان حاضر در کمیته، پرچم سوئیس را در نظر گرفتند چون پرچم سوئیس یک صلیب سفید روی پارچه سرخ بود، وارونه آن، یعنی صلیب سرخ روی پارچه سفید را برای پرچم این بنیاد پذیرفتند و بدین گونه پرچم صلیب سرخ پیدا شد. بار دیگر نماد راه های نیک و سرچشمه نیکوکاری و راندن درد و رنج و غم از زندگانی انسان شد.

آدولف هیتلر:

هیتلر که به برتری نژاد آریا باور داشت و آریاییان را می ستود، این نماد آریایی را به کار برد. هیتلر در جوانی به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان پیوست. با قدرتمندتر شدن حزب، میهن دوستان آلمانی برآن شدند تا پرچمی برای حزب شان آماده کنند. هیتلر مسئول انتخاب پرچم شد. او پارچه سرخی را که در میان آن دایره ای سفیدرنگ و درون دایره، چلیپای شکسته ای به رنگ سیاه بود را به عنوان پرچم پیشنهاد کرد. با توانمندتر شدن نازی ها، هیتلر به صدارت اعظمی و سپس به پیشوایی رسید. «روزنبرگ» Rosenberg نظریه پرداز حزب نازی می گفت : «...هنگامی که نماد بیداری، پرچمی با علامت زندگی که همان صلیب شکسته است، یگانه مذهب حاکم بر رایش ژرمنی شود، ساعت سعد آلمان فرا رسیده است» یکی از جراید آلمان در همان سال ها نوشت: «این علامت خوشبختی را از ایران به آلمان برده اند.»

چلیپا چند هزار سال پیش از مسیح نماد مقدسی در کشورهای جهان به ویژه نزذ آریاییان بوده است.

شاهان آشور آن را به عنوان یک نماد دینی بر سینه می آویختند و شاهان هخامنشی آرامگاه خود را چلیپا گونه می ساختند.

 

 

این نشانواره، نماد افزایش و فراوانی و دارای بار مغناطیسی مثبت است. مسیحیت که پاره ای از دستورات دینی خود را از «آیین مهر» گرفته، چلیپا را نیز از آریاییان به وام گرفته است. نسل نو مسیحی نمی داند که در روزگاران کهن، آریاها به هنگام نیایش پروردگار، رو به خورشید چلیپا را روبروی خود می نهادند و نماد چرخ هستی اش می دانستند.

 

منبع : کتاب «نشان رازآمیز» - نوشته: دکتر نصرت الله بختورتاش

 

تارنمای هخامنشیان

www.hakhamaneshian.ir

 

سپاهان

نمیشه از اصفهان گفت و نوشت ولی تیم خوبش را نادیده گرفت

خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هفت در مرئی به یک شهر نامرئی

   

                   

  هفت در مرئی به یک شهر نامرئی

اصفهان شهری است که از درهای مختلف می‌توان به آن وارد شد. اما نهایتا به دست نیامدنی است. به چنگ نیامدنی است. نه می‌توان از آن برید و نه می‌توان به آن نزدیک شد. اصفهان شهر نیست. اصفهان موجودی است بر هامون نهاده که آب و هوای خوش دارد. موجودی که نه رهایت می‌کند و نه فراری‌ات می‌دهد.


اولین در: لهجه اصفهان
لهجه اصفهان جان می‌دهد برای معما. اصفهان به رایگان به کسی رو نمی‌کند. می‌پیچاند. درست مثل زاینده‌رود که می‌پیچد. در اصفهان شاید مدت‌ها باید فکر کنی تا لیچاری که یک راننده تاکسی بارت کرده را بفهمی. زبان در اصفهان محمل معماست. آدم‌ها با کلمات فقط حرف نمی‌زنند شطرنج‌بازی می‌کنند. در اصفهان خشونت کلمات رو نیست. در اصفهان عربده کشی و فحاشی کم است. آن‌ها با کلمات به جان هم می‌افتند. آن‌ها با جمله کله پا می‌کنند.


دومین در: سبک اصفهان
غزل فارسی در سبک اصفهان به اوج رازورزی و پیچیدگی‌اش می‌رسد. فقط و فقط یک تک بیت چنانت می‌کند که ساعت‌ها بالا و پایین می‌روی تا دری به معنایش پیدا کنی. و بیت، عمارتی می‌شود که مملو از راز است و گاه مرموزتر از قصرهای رازآلود قصه‌های آلن پو می‌گردد


سومین در: زاینده‌رود
زاینده‌رود، رود دلتنگی‌های مدرن است. وقتی که خشک شده بود دوست نویسنده و فرهیخته‌ای که سال‌هاست آن طرف آب به سر می‌برد ایمیلی زده بود و گفته بود نگران خشکی زاینده‌رود است. فقط او نبود، حتی پیرزن رهگذری هم که به کنار زاینده‌رود می‌رسید، بی آه نمی‌گذشت.

زاینده‌رود کارش به "گاو خونی" می‌کشد. قصه‌ی بلند یا رمانی که مثل خود زاینده‌رود از آن راز سرریز می‌کند.

زاینده رود فقط یک رود نیست. زاینده‌رود فقط آب نیست. زاینده‌رود از رازهای اصفهان است. رازی که می‌شود ساعت‌ها کنارش قدم زد و از شیخ احمد غزالی و ابن‌ عربی و صائب گرفته تا سالینجر و مارگریت دوراس و ژاک دریدا حرف زد.


چهارمین در: پل
زاینده‌رود پل هم دارد. مکانی گذشتنی که در اصفهان به تامل‌گاه بدل می‌شود. پل‌های اصفهان فقط محل عبور نیستند، برای ایستادن‌اند؛ تا تو به راز اصفهان خیره شوی. تا به آبی که ایستاده می‌رود زل بزنی.

پنجمین در: مادی
اصفهان مادی دارد. رودچه‌ای که اصفهانی‌ها ساخته‌اند و به نیابت زاینده‌رود در اصفهان می‌پیچد. رازگونه می‌پیچد و قدم به قدم با خانه‌ها و آدم‌ها ی‌رود.

ششمین در: بورخس
بعضی‌ها می‌گویند اصفهانی‌ها در ادبیات همه چیز را مصادره می‌کنند. آن‌ها می‌گویند:" صائب، تبریزی است و حافظ، شیرازی؛ اما اصفهانی‌ها اصرار دارند که بگویند هر دوی آن‌ها اصفهانی‌اند." شاید حق با آن‌ها باشد اما من می‌خواهم به این لیست یک نفر دیگر را هم اضافه کنم. می‌خواهم بگویم خورخه لویس بورخس هم اصفهانی است. مگر می‌شود بورخس خواب اصفهان را ندیده باشد؟ مگر می‌شود او کنار زاینده‌رود قدم نزده باشد؟ مگر می‌شود راهش را در بازار اصفهان گم نکرده باشد؟

هفتمین در
اصفهان دقیق مثل یک بیت مغلق سبک اصفهانی است. هر دری که به آن باز کنی فقط خودت را گیج‌تر کرده‌ای.

 

 

نوشته شده توسط ReMo  - از وبلاگ شب‌های گراماتا

چهارباغ‏

اصفهان در سال 1006 هجرى رسماً به پایختى شاه عباس اول انتخاب شده است  و از این سال به بعد فعالیت قابل ملاحظه‏اى براى ساختن قصرها و پلها و مساجد تاریخى به منظور تزیین پایتخت به عمل آمده است. فکر ایجاد گردشگاهى مانند چهارباغ هم در همین سال براى پادشاه صفوى پیدا شده و دستور داده شده از محل دروازه دولت (مقابل کاخ فعلى شهردارى) تا دامنه کوه صفه (دروازه شیراز) خیابان طویل و عریضى مشجر احداث شود. در حقیقت چهارباغ بیشتر براى این که باغ باشد ساخته شده نه خیابان خاصه که این اسلوب خیابانسازى براى عبور و مرور آن زمان مورد احتیاج نبوده است و از حیث هئیت و ترکیب طورى است که بیشتر براى محل گردش و تفرج بوده تا براى رفت و آمد شهر به علاوه این خیابان در حاشیه شهر طرحریزى شده و بیشتر مخصوص گردش خانواده سلطنتى و درباریان بوده است. از جمله تفریحات زنان حرمخانه شاهى و دیگر زنان شهر یکى این بود که روزهاى چهارشنبه در چهار باغ اصفهان و پل سى و سه چشمه با روى گشاده و بى نقاب مى‏گشتند و تا مدتى از شب درپرتو مشعلها و شمعها در آنجا به سر مى‏بردند و به شادى و خنده و خوردن و نوشیدن مى‏گذراندند. در این روز تمام چهارباغ (قرق) مى‏شد در اطراف آن خواجه سرایان و ماموران خاصى از عبور مردان شهر به سختى جلوگیرى مى ‏کردند و در این روز فروشندگان چهارباغ همه زن بودند گردش اختصاصى زنان اصفهان در چهارباغ از روز چهارشنبه بیست و سوم ماه صفر سال 1018 هجرى آغاز شده است.

 پى یترودولاواله‏سیاح معروف ایتالیایى که هر وقت صحبت از اصفهان زمان شاه عباس مى ‏شود نام او هم به میان مى ‏آید مى ‏نویسد: چهارباغ بعضى روزها مخصوص گردش بانوان بوده و مسلماً براى یک جاده و معبر عمومى نمى‏توان چنین اختصاصى را قابل شد. طول این خیابان سه میل و پهناى آن دو برابر خیابان رم است ابتداى این خیابان در جانب شهر اصفهان عمارت کوچکى است که به شکل کلاه فرنگى ساخته‏اند و اطرافش تمام ایوان و پنجره است. این عمارت با نقاشى و تزیینات بسیار دیگرى آراسته شده و براى آن بنا شده است که بتوان خیابان را از آن مکان بلند تماشا نمود و طول آنرا تشخیص داد. دو دیوار به ارتفاع مساوى در دو سمت خیابان است و پشت این دیوارها تا حدود نصف خیابان باغهایى است که به شاه تعلق دارد. مردم اجازه دادند داخل این باغها شده گردش کنند و حتى از میوه‏هاى بیشمار آنجا در مقابل اندک انسانیت و تعارفى نسبت به باغبان استفاده نمایند. در طرفین خیابان در فاصله‏هاى مساوى درهاى این باغها دیده مى‏شود که رو به روى یکدیگر قرار گرفته و هر کدام آنها عمارت کوچک زیبایى است که فقط براى تفریح کسانى ساخته شده است که بخواهند در آنجا غذایى بخورند و یا ساعتى را تفریح نمایند. شماره این عمارتها بى اندازه و زیاد و نماى آنها خیلى آراسته و دلربا است و طورى با هم قرینه و جور و متناسب است که نمى‏توان تصور کرد چیزى دلپذیرتر از آن وجود داشته باشد. درختهاى فراوان در هر سو چه در خیابان و چه داخل باغ در دو سمت دیوارها دیده مى‏شود که ردیف هم بیک اندازه در فواصل مساوى کاشته شده و چنان سبز و خرم است که هر اندازه تصور کنید این نقطه با طراوات و دلگشا است. علاوه بر اینها گوشه به گوشه در فاصله‏ هاى معین مقابل بناهاى بسیار زیبا در وسط خیابان حوضهاى بزرگ آب با تناسب صحیح و اشکال مختلف بدون لبه دیده مى‏شود. آب در کف سنگفرش خیابان موج مى‏زند و راه نسبتاً عریضى در دو طرف براى عبور پیاده و سواره ساخته‏اند. نهر آب بزرگى که در وسط خیابان جاریست در جویبارى که از سنگ ساخته شده جریان دارد و به آبنماها مى‏ریزد در چندین حوض فواره‏هاى بسیار زیبایى دیه مى‏شود و در بعضى از آنها نیز به وسیله احداث پاره‏اى سراشیبها آبشارهایى که در دنیا نظیر آن به این دلپسندى وجود ندارد درست کرده‏اند. قسمت وسط خیابان و پاى دیوارها با سنگهاى کوچکى فرس شد که براى مردم و اسبها راحت نیست لکن این طرف و آن طرف خیابان دو نقطه‏اى که خاک خوبى دارد جا گذاشته و گلهاى رنگارنگى نشانده‏اند. یقیناً این گلها در موسم خود از عطر و منظره زیباى خویش دل و مشام جان را محظوظ و سرشار مى ‏نمایند.  در سال 1025 هجرى گردشگاه چهارباغ به طوریکه شاه عباس کبیر انتظار داشته آراسته شده بوده است. اسکندر بیک ترکمان مولف تاریخ عالم آراى عباسى در این باره چنین نوشته است:

 القصه هر کسى از امرا و اعیان و سرکاران عمارات و به وقوف معماران و مهندسان شروع در کار کرده و در انجام ان ساعى گشتند و از ان تاریخ تا حال که سنه هجرى به خمس و عشرین و الف (1025 هجرى) رسیده و این شگرفنامه تحریر مى‏یابد عمارات باصفا و باغات دلگشا به نوعى که طرج کارخانه ابداع در عرصه ضمیرمبارک اشرف طرح افکنده بود به حیز ظهور امده در کمال لطافت و نهایت خوبى اتمام یافت. درختان سر به فلک افراشته و اشجار میوه دارش گویى به طوبى جنان پیوند دارد. الحاصل هر باغى از آن رشگ جنان و عمارات رفیعش که به نقوش بدیع مذهب و مزین و به صور مصوران نادره کار آراستگى دارد گویى سدیر و خور نق از آن نشانى است بلکه در عرصه گیتنى نظیر وى و عدیل آن محض خیال و گمانى.

 

 عرصه گیتى نظیر وى وعدیل آن محض خیال و گمانى         عجب چارباغى است بهجت فزا

 گرش تاریخ آن دل طلب کرد گفتم         نهالش به کام دل شه برآید

 شادرن سیاح فرانسوى که در دوره پادشاهى شاه عباس دوم و شاه سلیمان مدتى در اصفهان به سر برده است راجع به خیابان چهارباغ در سفرنامه خود نوشته است: »این خیابان زیباترین معبرى است که تاکون دیده و یا شنیده‏ام، ولى امروز منظره خیابان چهارباغ به کلى تغییر یافته است. نهر سنگى وسط پیاده رو را پر کرده و خیابان را تسطیح نموده‏اند. باغچه‏هاى گلگارى طرفین پیاده رو براى سواره رو اختصاص داده شده. مغازه‏هاى درجه اول شهر در طرفین پیاده روهاى دو جانب خیابان متمرکز شده‏اند. سینماها و تئاترها و پاساژها و مهمانخانه‏هاى جدید جاى سردر باغات سابق را گرفته و از آنهمه گلهاى فراوان که در وصف آنها گفته شده:

 دست نگارین چو به گل مى ‏رسید         حرف نچین تا سر پل مى ‏رسید

 و از چنارهاى تنومند و شاداب آن دیگرى اثر نیست  

در زمان صفویه شهر اصفهان گشترس پیدا کرد و محله هایى تازه بنا نهاده شد. در این محله‏هاى جدید بسیارى از هنرمندان و بازرگانان که اغلب از جلفا و تبریز واقع در آذربایجان کوچ داده شده بودند، ساکن شدند. در همین زمان در اطراف میدان نقش جهان که تنها عمارت آن بنایى باقى مانده از زمان امیر تیمور بود و در محل کنونى عمارت عالى قاپو قرار داشت، بناهایى ساخته شده که هر یک از نظر معمارى از بهترین آثار هنرى و ارزنده این سرزمین به حساب مى‏آید. در حد فاصل عمارتها و محله‏هاى جدید و شهر قدیم اصفهان خیابان بزرگى به صورت تفرجگاهى ساخته شد که آن را چهارباغ نامیدند. سال احداث خیابان چهار باغ به استناد تاریخ عالم آراى عباسى سال 1006 هجرى قمرى است. هر یک از باغهاى اطراف چهارباغ نامى مخصوص داشته است که مشهورترینشان بنا به نوشته شاردن جهانگرد فرانسوى، عبارت بوده‏اند از: باغ تخت، باغ چهلستون، باغ کاج، باغ باامیر،باغ توپخانه، باغ نسترن، باغ فتح آباد، باغ پهلوان حسین، باغ بلبل،باغ مرغداران، باغ خانه شیران، باغ هزار جریب، باغ داوریش حیدرى و باغ دراویش نعمت اللهى.

 با گذشت زمان در محل باغهاى اطراف چهارباغ، بناهاى مسکونى و تجارى ساختند و به تدریج به دلیل ماشینى شدن زندگى و نیاز به عبور و مرور اتومبیلها، حوضها و جوى وسط خیابان از بین رفت و به همین منظور آسفالت شدند. نهالهاى تازه‏اى نیز جایگزین درختان کهنسال خیابان شدند. در بخش شمالى چهارباغ نیز خیابان همانند آن ساخته شد که مجموعاً طول این دو به 6 کیلومتر مى‏رسد. هنگامى که جهانگرد مشهور ایتالیایى، پیترودولاواله در سال 1025 هجرى قمرى از اصفهان دیدن مى‏کرده است، هنوز محله‏هاى جدید و قدیم با هم مرتبط نبوده‏اند ؛از این رو این جهانگرد چنین نوشته است:

 محل تماشایى دیگر اصفهان خیابانى است که فعلاً خارج از شهر قرار دارد ولى وقتى که محلات به یکدیگر ملحق مى‏شوند، کاملاً در وسط قرار خواهد گرفت. طول این خیابان دو تا سه میل و عرض آن شاید دو برابر پنت موله (Pontmolle) در رم باشد. در شروع این خیابان از سمت شهر اصفهان، خانه کوچک چهارگوشى قرار گرفته که ایوآنهاو پنجره‏هاى زیادى دارد و با تصاویر و نقش و نگارهاى جالبى تزیین شده است. از بالاى این خانه تمام خیابان را به خوبى مى‏توان دید و غرض از ساختمان آن نیز همین بوده است.

 پیترودولاواله درباره باغهاى اطراف خیابان چهارباغ که در پشت دیوارهاى منظم و یکنواخت چهارباغ واقع بوده‏اند چنین نوشته است:

 مدخل این باغها با نظم و ترتیب خاصى در مقابل یکدیگر قرار گرفته‏اند و بالاى هر یک از درها عمارت  کوچک ولى زیباى ساخته شده که مى‏توان ضمن گردش و تلفن وارد آنها شد و ممکن است اشخاص غذاى خود را در آن صرف کنند. تعداد این عمارات آن قدر زیاد است و قرینه سازى و تناسب به اندازه‏اى در آنها رعایت شده که واقعاً زیباتر از آن نمى‏توان تصور کرد. به علاوه در داخل باغها و بیرون از آنها در خیابان صفوف طولانى و منظم درختان انبوهى قرار گرفته که تناسب و نظم ان فوق العاده است. نیز با فاصله هایى چند و غالباً در مقابل خانه‏هاى زیبا حوضهاى بزرگى به اشکال مختلف در وسط خیابان قرار گرفته است که مملو از آب است و هر یک از آنها تا کنار معبر عریضى که براى عبور انسان و اسب بسیار مناسب است ؛ به فاصله هایى چند سنگفرش قطع و در زمین گلهاى مختلف کاشته شده است. خیابان را رودخانه‏اى قطع مى‏کند که عمق آن زیاد نیست و از ترکیب هزاران جویبارى که از کوهستانهاى نزدیک سرازیر مى‏شوند به وجود آمده است.

 ... روى این رودخانه پلى وجود دارد که تماماً از آجر ساخته شده و عرض آن از تنمام پلهاى رم بیشتر و طول آن حداقل سه تا چهار برابر آن پلهاست...

 ... بعد از این رودخانه خیابان کماکان با همان دیوارها و درختان و خانه‏ ها و باغ ها و حوض ها ادامه دارد.

 پیترودولاواله درباره وجه تسمیه چهارباغ چنین نوشته است:

 ...خیابان به باغ بسیار زیبایى که باغ هزار جریب نام دارد منتهى مى‏شود. این باغ و همچنین خیابانى که بدان اشاره کردم امروز به اسم چهارباغ خوانده زیر  در اصل باغهاى چهارگانه‏اى در این محل وجود داشته‏اند که از مجموع آنها وضع فعلى به وجود آمده است. سطح باغها یکى بالاتر از دیگرى قرار دارد منتها عبور از آتنها با اسب به آسانى صورت مى‏گیرد. در آنجا چیز دیگرى جز رشته درختان پرشاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آنها آنقدر کوتاهند که پیاده‏ها و سواران با دست مى‏توانند میوه بچینند و به علاوه هر محوطه‏اى مخصوص درختان خاصى است. مثلاً یک مربع مخصوص درختان انجیز و مربع دیگر مخصوص درختان هلو و به همین نحو الى آخر...

 

... در عرض و طول باغ راههاى زیادى وجود دارد که اطراف آن را درختان سرو کاشته ‏اند. این معابر به اندازه‏اى طویلند که انتهاى آن دیده نمى‏شود. از آخرین باغ که از همه بلندتر است نهرى عبور مى‏کند و سپس دیوارى آن را محدود مى ‏سازد.

 پیترودولاواله وقتى خیابان چهارباغ را با خیابانهاى مشابه آن در سرزمین خود مقایسه مى ‏کند چنین مى نویسد:

 ...واقعاً داراى عظمتى بى نظیر است و باید با طیب خاطر اعتراف کنم خیابان پوپولو درم، خیابان پوجیودرناپل، خیابان شهرژن در خارج شهر ژن و خیابان مونرآل در شهر پالرمو، هیچکدام به پاى آن نمى‏رسد

 خانم دیولافوا که سالها پس از انقراض صفویه - زمانى که چهارباغ از رونق افتاده بود و دیگر از آن همه زیبایى خبرى نبود - از اصفهان دیدن کرده بود، در سفرنامه‏اش چنین نوشته است:

 ... در این جا پنج خیابان عریض امتداد دارد که چنارهاى سیصدساله بر آنها سایه انداخته اما در قرون گذشته به این درختان پیر حس ترحمى نشان نداده ‏اند.

کوه صفه

 

 

حضور جهانی علاقمندان به طبیعت خصوصاً کوهستان در چند دهه اخیر و استقبال بی نظیر از ورزش مفرح کوهنوردی در ایران در این مدت بسیار چشمگیر بوده است. کوهنوردی شاید یکی از مهمترین ورزشهایی است که طیف گسترده ای از مردم را در بر می گیرد. اکنون کوهنوردی به رشته های کوهنوردی، کوه پیمایی ، سنگ نوردی طبیعی، سنگ نوردی سالنی، یخ نوردی، غارنوردی، و جنگل نوردی تقسیم می شود که هرکدام از این رشته ها نیازمند فنون و اطلاعات خاص خود می باشد. و انجام این ورزش در حالیکه از این اطلاعات و فنون آگاهی داشته باشیم خاطره ای خوش از یک روز با طبیعت را به همراه خواهد داشت.

خوشبختانه نشریات و کتابهای متنوعی را در سالهای اخیر در خصوص آموزش کوهنوردی و معرفی کوههای ایران به چاپ رسیده است. علاوه بر این آموزشهای علمی که توسط فدراسیون کوهنوردی، هیأتهای کوهنوردی و گروه های کوهنوردی به صورت تخصصی صورت می گیرد با رشد روز افزون روبرو بوده که ثمره آن شکوفا شدن استعدادهای درخشانی در بین کوهنوردان و سنگ نوردان بوده است که برای این سرزمین افتخارات بزرگی را کسب کرده اند.

مجموعه ارتفاعات معروف به کوه صفه با بلندترین نقطه ارتفاعی 2257 متر در جنوب غربی اصفهان واقع شده است. این کوه از شمال به جاده کمربندی، از غرب به کوه های تخت رستم و دره خان، از شرق به شهرک ها و مجتمع های مسکونی و از جنوب به اراضی باز و خط آهن منتهی می شود.کوهستان صفه که تا چند دهه پیش به صورت عنصری مجزا و با فاصله از شهر اصفهان قرار داشت اینک با توسعه شهر به طرف جنوب کاملاً به شهر متصل شده و بخشی از آن به عنوان پارک کوهستانی کاربری یافته است.

کوهستان صفه به دلیل داشتن ساختار طبیعی شگرف، بقایای آثار ناشناخته و کهن و وجود قصه ها و افسانه های گوناگون در مورد آن، سرگذشتی راز آلود و اسطوره ای در ذهن و یاد مردم منطقه پیدا کرده است تا جایی که دژ قدیمی آن (( شاه دژ)) را قلعه دیو نام داده اند. این قلعه باستانی در آغاز قرن ششم عرصه مبارزه فرقه اسماعیلیه با حکومت سلجوقی بوده است و برخی از زوایا و غارهای این کوه مکان گوشه گیری دراویش صوفی بوده است.وجود روایات گوناگون درباره ریشه نامگذاری کوه صفه خود بیانگر سرنوشت ناشناخته و پر رمز و راز آن است. برخی روایت ها نام کوه را به فضای صاف و صخره مانند روی قله کوه نسبت می دهند، برخی آن را برگرفته از صفای منظره اطراف کوه می دانند اما برخی تحقیقات جدی تر حاکی از این است که نام صفه مشتق از واژه باستانی (( اسپه )) ( سپه یا سپاه ) است که با نام شهر اصفهان (  سپاهان ) و نقش تاریخی آن پیوند دارد.جدای از تاریخ پرماجرای این منطقه، کوهستان صفه خود دارای ارزش ها و جاذبه هایی است که با نیازهای عمیق شهروندان و شهرنشینان نظیر نیاز نزدیکی به طبیعت، تماشای آسمان، خلوت و آرامش، تحرک و فعالیت و مانند اینها بستگی دارد.

اصفهان

اصفهان شهری قدیمی و کهن است ، عده ای از مورخین بنای شهر را به طهمورث دیوبند سومین پادشاه از سلسله پیشدادیان نسبت داده اند و به گفته برخی از نویسندگان حتی پیش از هخامنشیان نیز اصفهان شهری آباد بوده و بعدأ به صورت اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی در آمده است.
درعهد اشکانیان ، اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالتهای وسیعی بود که تحت فرمان ملوک اشکانی قرارداشت. در دوره ساسانیان ، اصفهان محل سکونت و قلمرو نفوذ واسپوهران " یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند ، بود . همچنین در این دوره ، اصفهان مرکز تجمع سپاه و به منزله دژ محکمی به شمار می رفت . شاید به همین علت بود که یزدگرد سوم پس از شکست از اعراب ، مدتی در اصفهان به سر برد .
ولی از آن پس که پیش روی اعراب در خاک ایران سرعت گرفت ، شهر اصفهان نیز پس از نبردی که بین سپاهیان ایرانی و عرب درگرفت با قرار یک جنگ تن به تن بین دو سر دار عرب و ایرانی این جنگ خاتمه یافت و اصفهان از طریق صلح به تصرف اعراب در آمد . مورخین بصره ، فتح اصفهان را در سال 23هجری قمری ثبت کرده اند و برخی هم 21هجری قمری را تأئید کرده اند .
اصفهان مانند دیگر شهر های ایران تا اوایل قرن چهارم هجری قمری تحت سلطه اعراب بود ودر زمان منصور خلیفه عباسی مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر ایوب بن زیاد دستور داده شد که در عمران و آبادانی آن بکوشد . به همین منظور در دهکده خوشینان ، حاکم منتخب منصور قصری عالی بنا کرد و با روئی به دور شهر کشیده شد و خوشینان (محدوده فعلی امامزاده اسماعیل ) به یهودیه متصل گشت .
شهر اصفهان در قرون اولیه اسلامی از دو قسمت جی و یهودیه تشکیل میشود . جی در قسمت شرق اصفهان و جوباره (یهودیه ) در قسمت دیگر شهر قرار داشت . سابقه سکونت این قوم در اصفهان به زمان اخت النصر می رسد که آنان را از بیت المقدس به ناحیه جبال ایران راندند و آنان هیچ منطقه ای را در مسیر خود شبیه تر از اصفهان به بیت المقدس نیافتند و در این شهر ساکن شدند ..
در سال 319هجری قمری مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی برگزید . او نخستین کسی است که بعد از اسلام جشن سده را هرچه با شکوه تر در این شهر برگزار کرد .
در سال 327هجری قمری این شهر به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد و به پایتختی انتخاب شد در قلمرو سلسله آل بویه قرار گرفت .بعد از آن ، شهر اصفهان رونق خود را باز یافت و مرکز تجمع علما ، نویسندگان و شعرا شد و مسجد جامع جورجیر و سر در باشکوه آن به وسیله صاحب اسماعیل بن عباد ، وزیر رکن الدوله بناشد .
حکومت آل بویه در اصفهان پس از یک قرن پایان گرفت و سلجوقیان قدرت را به دست گرفتند درسال 443 هجری قمری اصفهان قلمرو ایالات تسخیر شده طغرل پادشاه سلجوقی گردید . در همین زمان است که حکیم ناصر خسرو قبادیانی در مراجعت از سفر مکه به اصفهان وارد میشود و از اصفهان آن زمان مطالبی را در سفر نامه خو ذکر میکند .
در دوره سلطنت ملک شاه سلجوقی دوران طلائی شهر اصفهان آغاز شد. در این زمان است که خواجه نظام الملک طوسی (وزیر ایرانی بسیار مشهورادوار تاریخی ایران ) با توجه و مراقبت های خاص به آبادی شهر اصفهان و وسعت بخشیدن به قلمروملکشاه ، اصفهان را در مکانی قرار میدهد که پایتخت امپراتوری وسیعی در آن زمان شد که یک حد آن مرز چین و حد دیگر آن دریای مدیترانه بود.
در سال 633هجری قمری نیروهای مغول به شهر اصفهان رسیدند . دراین زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه اصفهان را مرکز تجمع سپاه خویش قرار داده بود . فتح اصفهان به علت حصار مستحکم آن مدتها طول کشید و سرانجام با خیانت شافعیان که با نیروی مغول کنار آمدند تا دروازه های شهر را به روی سپاهیان آنان بگشایند به شرط آنکه پس از ورود به اصفهان حنفیان را قتل عام نمایند، دروازه های شهر به روی سپاهیان جرار مغول گشوده شد و آنها با کمال قساوت از هر دو دسته شافعیان و حنفیان قتل عام کردند.
در عهد فرمانروایان مغول و عصر جانشینان آنان ( ایلخانان ) که تا اواخر نیمه اوِِِّل قرن هشتم هجری به درازا کشید و دوران کوتاه مدت شاهان آل مظفر ، شهر اصفهان بسیار آباد شد و شکوه و عمران گذشته خود را مجدداَ به دست آورد . اما در اواخر این دوره با ظهور تیمور گورکان در آسیای میانه و فتوحات وی و تسخیر ایالات ایران یکی پس از دیگری این شهر مجدداَ مورد تاخت و تازه سپاهان تیمور قرار گرفت .
نوشته شده است از آن جهت که اهالی اصفهان عده ای از عمال تیموریان را که وارد اصفهان شده بودند به قتل رسانده بودند ، تیمور محاصره اصفهان را سخت تر کرد و پس از تصرف این شهر در سال 789هجری قمری به قتل عام مردم اصفهان فرمان داد و مجدداَ اصفهان دچار خسارت و مصیبت های دیگری شد .
در دوره جانشینان تیمور ، ایران تدریجاَ دچار حکومت ملوک الطوایفی شد و درایالات مختلف ایران خاندانهایی به قدرت رسیدند و حکومت کردند که در بین آنها ، حکومت قراقویونلوها و آق قویونلونها در نیمه دوم قرن 9 هجری مهمترین آنها بود و اصفهان مورد حمله و هجوم جهان شاه قراقویونلو قرار گرفت و قتل عام او در اصفهان ، در تواریخ آن زمان در ردیف قتل عام های هولناک و مصیبت بار شهر اصفهان به ثبت رسیده است .
ولی رقیب او امیر حسین بیک ترکمان آق قویونلو با اهالی اصفهان عطوفت ورأ فت بسیار نشان داد و اصفهان را بعد از تبریز که پایتخت اصلی او بود ، به عنوان پایتخت دوم خود اعلام کرد و در آبادی و تعمیر و مرمت ویرانی ها و خرابی های حکام خونخوار قبلی بسیار کوشید وی در محدوده چهارسوی نقاشی فعلی برای خود قصری بنا کرد و در مسجد جامع اصفهان با تعمیرات اساسی که در قسمتهای مختلف آن به عمل آورده از خود نامی نیک به یادگار گذاشته است . در داخل مقرنسهای فوقانی ایوان جنوبی مسجد جامع (صفه صاحب ) و در یک لوحه کاشی ، کارهای نیک او به تاریخ سپرده شده است .
حکومت سلسله آق قویونلوها از سال 882 هجری قمری که سال در گذشت حسن بیک ترکمان است ،تا سال 906 هجری قمری که سال تأسیس دولت پادشاهی شیعه مذهب صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول است ادامه یافت . از این سال به بعد با رشادتها و لیاقتهایی که شاه اسماعیل اول صفوی از خود نشان داد بساط حکومت ملوک الطوایفی در ایران آن روز خاتمه یافت و دولت قدرتمند صفوی زمام امور مملکت ایران را بدست گرفت.
شاه عباس اول صفوی در تاریخ 1006هجری قمری پایتخت صفویه را از قزوین به اصفهان انتقال داد.شهری که چهار سال بعد از تکیه زدن به تخت شاهان صفوی در قزوین در سال 1000 هجری قمری ، فرمان ساختن و پرداختن آن را صادر کرد. انتقال پایتخت به اصفهان ، آن گونه که دستور آماده کردن آن را درطول 6 سال داده بود،با شکوه تمام انجام شد. میدان نقش جهان و آثار با شکوه همیشه جاویدان آن ، یعنی مسجد شیخ لطف الله و مسجد جامع عباسی و عمارت عالی قاپو و سردر بازار قیصریه و پل اللهوردی خان و چهار باغ مشهور این شهر که در دنیا نظیر نداشت و بازارها و باغهای تاریخی دیگر که تا دامنه کوه صفه ادامه می یافت در زمان وی ساخته شد.
از همین زمان است که اصفهان مورد توجه کشورهای جهان و به ویژه کشورهای اروپایی قرار گرفت و مبادله سفرا و ورود جهانگردان خارجی به اصفهان شروع شد و این شهر باعنوان نصف جهان انظار عالمان را به خود جلب نمود.
جانشینان شاه عباس صفی و شاه عباس دوم و شاه سلیمان و شاه سلطان حسین نیز در دوره سلطنت خود به ایجاد و آفرینش آثار ابنیه با شکوه دیگر پرداختند. بناهایی مانند مجموعه کاخ های باغ سعادت آباد،پل زیبای خواجو، کاخ هشت بهشت ، کاخ فرح آباد و مدرسه باشکوه چهارباغ که موزه کاشی سازی ایران لقب گرفت ، معرف عظمت معماری و صنایع و هنرهای زیبای عهد صفویه است .
جهانگردان و سیاحان اروپایی که به دربار صفویه رفت و آمد پیدا کردند در سفرهای خود به شرح زیبایی های شهر اصفهان و اوضاع سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آن پرداخته اند که این مجموعه سفرنامه ها برای مطالعه در تاریخ دوران صفوی از منابع معتبر به شمار می رود.
سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از شش ماه محاصره بدست محمود افغان انجام گرفت بر روند توسعه شهر اصفهان در عصر صفویه نقطه پایانی گذاشت و شهر اصفهان دچار یک دوره انحطاط شد.افاغنه برای تقویت بنیان حکومت ، مرکز شهر را که قسمت اعظم بازار و کلیه کاخهای صفویه و مساجد بزرگ را در برداشت ، با ایجاد بارو محصور کردند. شهر اصفهان در آن عصر دو حصار تودر تو داشت که حصار داخلی بنام باروی اشرفی یا افاغنه معروف بود.
در دوره افشاریه شهر اصفهان رونقی دوباره یافت ولی در عهد قاجاریه به علت انتقال پایتخت به تهران و حاکم شدن ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه در اصفهان (1271 هجری قمری ) انحطاط دوباره شهر اصفهان آغاز شد. معروف است که ظل السلطان زمین و مصالح آثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هر ترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای قوی و منظم کشور بود تأمین کند.
از ویژگیهای اقتصادی شهر اصفهان در دوره قاجاریه درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی ، شهر اصفهان مورد توجه قرار گرفت و در بازسازی آثار تاریخی آن کوششهایی به عمل آمد و توسعه صنعتی شهر و منطقه اصفهان آغاز شد .
در دو دهه اخیر شهر اصفهان توسعه فراوانی یافته و نوسازیهای جالب توجهی در آن صورت گرفته است . اصفهان ، امروز یکی از شهرهای بزرگ و سیاحتی ایران و جهان است .

چهارسو

 

 

 این کلمه به دو قسم تلفظ و نوشته می شود نخست چهارسو و دیگرى چهارسوق. و چون در شهر اصفهان این کلمه زیاد مورد محاوره است چند کلمه اى براى توضیح مطلب می نگارد:

 چهارسو به مکانى اطلاق می شود که چهارسمت و گنبدى داشته باشد حالا گاهى چهارسمت آن بازار است در چنین فرضى آنجا را چهار بازار یا چهارسوق می خوانند و اما اگر چهارسمت آن بازار نباشد دیگر اطلاق کلمه چهارسوق مورد نخواهد داشت. و در هر حال چه چهارسمت بازار باشد چه نباشد اطلاق چهارسو بر آن درست خواهد بود از اینرو در تمام موارد این کلمه و به لفظ چهارسو به کار می بریم.

چهارسو شیرازی ها

 این چهارسو در بازار محله چهارسو شیرازی ها واقع از بناهاى قطب الدین على باب الدشتى 955 ه.ق و جز بخش از محلات شمالى رودخانه زاینده رود می باشد. گنبد این چهارسو از میان رفته است.

 

چهارسو شاه

 این چهارسو در اول بازار شاه و نزدیکى مدرسه ملا عبدالله و حمام شاه واقع میباشد.

 

چهارسو در شیخ

 این چهارسو که بسیار وسیع و مرتفع است در نزدیکى محله شیخ ابومسعود رازى قرار گرفته است.

 

چهارسو آجرى

 این چهارسو که به مناسبت ساختمان آن با آجر بنام آجرى معروف است محله خواجو گردیده است.

 

چهارسو مخلص

 این چهارسو در نزدیکى سراى مخلص در بازار بزرگ می باشد که کمى زیرتر از سراى مخلص بطرف شمال ساخته اند. چهارسوهاى دیگرى نیز وجود دارد که معروفیتى ندارند.

 

چهارسوچوبى

 این چهارسو از چهارسوهاى بزرگ است در قسمت خواجوى کوچک قرار دارد.

 و از مستحدثات زمان صفویه است.

 

چهارسو کوچک

 این چهارسو در چهارسو شیرازی ها و بجانب مشرق آن واقع است.

 

چهارسوى ساروتقى

 این چهارسو در بازرا قهوه کاشی ها واقع مسجد و کاروانسرائى نیز از همان ساروتقى بجامانده بود که کاروانسراى آن در دست مالک آن و مسجد به حال نیم ویران افتاده است. واحد ساختمان هاى منسوب به ساروتقى عبارت از: بازار - چهارسو - کاروانسرا و مسجد می باشد.

 این سه واحد از بازار منشعب مى شود کارانسرا در ضلع شمالى چهارسو و مسجد ساروتقى در ایوان جنوبى آن واقع است در حال حاضر کاروانسرا با تغییراتى که در آن داده شده معمور شده ولى مسجد وضع اسفناکى دارد و قسمتى از مقرنس هاى آجرى سر در و کتیبه خط ثلث آن بقلم محمد رضا امامى است ریخته و از بین رفته است.

 سقف بازار آن در بعضى قسمت ها فروریخته این بازار چون در قدیم معبر مردم به میدان قدیم بوده وضع بهترى داشته است ولى اکنون که مسیر تغییرکرده و بصورت یک بازارچه متروک درآمده است.

 در اطراف چهارسو در هشت لوحه در بالاى چهارگوشواره و زوایاى چهارسو به خط نستعلیق سفید بر زمینه کاشى خشت لاجوردى رنگ بقلم محمد رضا امامى و مورخ بسال 1056ه.ق چهار بیت شعر نوشته شده است که فرد آخر حاکى است که بناى مزبور پس از گذشتن یکسال کشته شدن او باتمام رسیده است. اشعار مزبور چنین خوانده می شود:

دولت عباس ثانى در جهان

خاک در گاهش.............چشم

از شرف شد جانشین تونیا

سال تاریخش چو جستم از خرد

در ره این مصرعم شد رهنماى

حاسد شد را سرافکندند و شد

چارارکان چاررکن این بنا

  و در یک نیم لوح در آخر این اشعار به خط نستعلیق سفید بر زمینه کاشى لاجوردى رنگ نوشته شده است:

 کتبه المذنب المحتاج محمد رضا الامامى

 بر یکى از دیواره هاى بازار چهارسوى مزبور که در حال ویرانى است لوح سنگى به طور نیم متر و عرض سى سانیتمتر نصب شده که کتیبه آن بخط نستعلیق برجسته چنین است:

 مخفى نماند که چهاردانگ ازدکان نشاسته گرى جنب چهارسوق ساروتقى با متعلقات آن به موجب وقفنامه جداگانه وقف است بر تعزیه دارى جناب خامس آل عبا حضرت سیدالشهداء علیه الاف التحیة و الثناء و یک دانگ دیگر وقف است. بر امامزاده واجب التعظیم امامزاده اسماعیل. هر کس تبدیل و تغییر دهد به لعنت خدا و نفرین رسول گرفتار شود. فى غره ذیحجه الحرام 1298.

 

 این چهارسو ها از آثاری است که  فقط نامى از آنها مانده است.

چهارسو نقاشى یا چهارسو اسفندیار بیک

چهارسو نمکى

چهارسوى قیصریه         

چهارسوى بازار مثقالى فروشها

چهارسوى بازار چیت سازها      

چهارسوى امامزاده اسماعیل

چهارسو مقصود

چهارسو علیقلى آقا

چهارسوى بیدآباد

چهارسوى دروازه نو واقع در محله دروازه نو

چهارسو فریدون واقع در محله خواجو

شعر

 متاسفانه شاعر را نمی شناسم

اگه کسی میشناسه بگه.

 

سلام من به آن جائی که نامش اصفهان است   

                                   فقط گویم دیارم بهترین جای جهان است   

 

 
تمام افتخار ما ز حال و نسل دیروز 

                                         در این خاک و چه پنهان و عیان است

 

 


مرا شوق تو ای زیبا در اینجا پایبند کرد            

                              همان عشقی که همتایش طلوع جاودان است

 

 


شدم روزی به ره دنبال سر زندگانی            

                                      بدیدم اصفهان ، آرمگه بس نخبگان است

 

 


هنر زینت نمود دروازه شهر سپاهان

                                 ببرفیضی از میراث چو شهدی بر دهان است

 

 


اگر دلگیر شدی از زندگی گاهی شتاب آر  

                                      بر زاینده رود رودی که وصف عاشقان است

 

 


صداقت را به چشم یک به یک در اصفهان بین

                            غریب در پیششان همچون که صاحب آشیان است

 

 


اگر خواهی بری بوئی تو از سالاری و دین   

                                 بیا در اصفهان آنجا که مذهب عمق جان است

 

 


چطور وصفش نویسم من که خود زر می فشاند 

                                 همی دانم همه گویند که او نصف جهان است

 

 


اگر( ثامن ) نوشتی از نبوغ شهر یاران     

                                        نوشتن از قلم آید تملق از زبان است

مناره

کلمه مناره مصدر میمى است از فعل نار ثلاثى مجرد و منامه و معنى اسم مکان می دهد یعنى جاى روشن.

 مناره در قدیم الایام بین دو مرز می ساختند و در آن چیزى نورانى قرار می دادند تا مرز وابسته را نشان دهد و کم بکم در میان راه هاى عمومى نیز اینگونه مناره ‏ها را بنا می کردند تا مسافران و کاروانان بتوانند مسیر و مقصد خود را بشناسند.

 اول منارهاى که گفته اند بنا گردید مناره اسکندریه بود که ارتفاع آن دویست و سى ذراع بوده است.

 این گونه مناره ‏هاى بعد از اسلام و در ممالک اسلامى براى گفتن اذان بنا گردید و از اینرو در بیشتر جاهائى که بعد از اسلام احداث گردیده مناره ‏هاى پیوسته به مساجد و یا عماراتى است که جنبه مذهبى و تقدیس دارد.

 بیشتر مساجدی که در قرون اولیه اسلام ساخته شده مناره هم داشته است:

 مانند مسجد جورجیر اصفهان که نوشته اند مناره آن بیش از یکصد ذراع بوده یا مسجد شهرستان که اینک اثرى از مسجد و مناره آن دیده نمی شود.

 در این مناره ‏ها جائى هم براى موذن در نظر گرفته اند که در آنجا اذان بگوید و آن را ماذنه می گویند و روى این اصل است که  بعضى از مناره ‏ها را که در آن چنین جائى ساخته نشده مربوط به پیش از اسلام می دانند.

 

مناره باقوشخانه

شاید ساختمان مزبور با مناره ‏ها مرتبط باشد و در زمان سنجر ساخته شده باشد و تقریباً از نظر تاریخ بنا مربوط به حدود قرن ششم مى گردد.

 از کتیبه زیر مقرنس هاى بالاى مناره که به خط ثلث سفید معرق بر زمینه کاشى لاجوردى رنگ است فقطه جمله (و من دخله( باقى مانده که در وقایع قسمتى از آیه:

 ان اول بیت وضع للناس الذى ببکة مبارکا و هدى اللعاغلمین فیه آیات بینات مقام ابرایهم و من دخله کان آمنا مى باشد.

 به نظر نگارنده این آیه دلالت دارد که محل مزبور مشتمل بر مسجدى بوده و در اثر مروز زمان از میان رفته است.

 در داخل مرنس هاى مناره ‏ها هر سوسن یا طاس شامل  یک کلمه است و کلمات موجود به خط ثلث سفید معرق بر زمینه کاش لاجوردى چنین است:

«محمد» «على» «وفاطمه» «والحسن» «والحسین»

 پوشش تزییناتى مناره ‏ها مزبور به خط بنائى فیروزه اى بر زمینه شطرنجى آجرى در هفت ردیف به شرح زیر است:

 ردیف اول کلمه (الله(، ردیف دوم تکرار کلمه« اکبر»، ردیف سوم تکرار کلمه (الله(، ردیف چهارم تکرار کلمه «محمد»، ردیف پنجم تکرار کلمه «و على»، ردیف ششم تکرار کلمه «و حسن»، ردیف هفتم تکرار کلمه «و حسین» این مناره زیر شماره 272 به ثبت تاریخى رسیده است.

 

مناره ساربان

 این مناره هم در محله جوباره در میان فضائى وسیع واقع شده و از مناره ‏هاى بسیار زیباى عهد سلاجقه در اصفهان است.

 مؤلف دانشمند گنجینه آثار تارخى اصفهان راجع به این مناره چنین نوشته است:

 این مناره که یکى از زیبارتین مناره ‏هاى عهد سلاجقه در اصفهان است در انتهاى شمالى محله جوباره ناحیه یهودى نشین اصفهان نزدیک مناره چهل دختران در گوشه یک میدان کوچکى که یقیناً در زمان ساختمان آن محل مسجد کوچیک در پاى مناره بوده است واقع شده.

 ارتفاع این مناره در حدود 48 متر است و محیط قاعده آن 14 متر مى باشد و از پائین به بالا داراى هفت قسمت متمایز است:

 قسمت اول آن آجر چینى ساده است. قسمت دوم و سوم آن داراى تزیینات عالى آجرى مى باشد. قسمت چهارم آن تاج اول مناره است که مقرنس هاى آجرى توأم با کاشى فیروزه ‏اى دارد و بسیار جالب و پر حالت است. قسمت پنجم آن تزیینات آجرى است. قسمت ششم آن تاج دوم مناره است و قسمت هفتم آن تارک مناره است.

 در قاعده دو تاج این مناره دو کتیبه بسیار زیبا از بهترین رنگ فیروزه ‏اى کاشى دیده و خوانده مى ‏شود. مناره مزبور که از ارتفاع اولیه آن اندکى کاسته شده است در حال حاضر به سمت مغرب متمایل شده و این تمایل از دور و نزدیک کاملاً نمایان است. سال ساختمان این مناره در کتیبه هاى فعلى آن موجود نیست لذا به طور قطع نمى ‏توان زمان ساختمان آن را معلوم کرد. پرفسور پوپ سال ساختمان این مناره را اواخر قرن پنجم هجرى مى داند و آقاى مایرون به منت سمیث ساختمان آن را  بین سالهاى 550تا 688 هجرى تخمین زده است. کتیبه فوقانى مقرنس هاى تارک این مناره به خط کوفى فیروزه  اى بر جسته بر زمینه آجرى به شرح زیر است:

 «لا اله الا الله صادقا مخلصا محمد رسول الله »

 کتیبه زیر مقرنس ها به خط کوفى فیروزه ‏اى بر جسته بر زمینه آجرى به شرح زیر است:

 «بسم الله الرحمن الرحیم و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحاً و قال اننى من السلمین»

 کتیبه وسط این مناره به خط بنائى فیروزه اى بر زمینه آجرى تکرارى نام هاى: (محمد) و (ابوبکر) و (عمر) و (عثمان) و (على).

 در نصف تحتانى مناره مزبور و در اشکال مربع به خط بنانى فرو رفته بر زمینه شطرنجى و به  طور درهم و بر هم عبارات زیر تکرار شده است:

 (لا اله الا هو) (و هو بکل شىء علیم) (و هو السمعى البصیر).

 در تاریخچه اصفهان نوشته شده که مناره ساربان به مناره مسجد على شباهت دارد و ارتفاع آن 44/2 متر و مدخل پلکان در ارتفاع 7 مترى تنه مناره واقع شده و تعداد پلکانش 135 است و پهناى پلکانهاى 68 سانتیمتر است.

 و نیز گفته است که ساختمان مناره متعلق به عهد سلجوقیان و بنا به گفته گدار فرانسوى مربوط به سالهاى 525 تا 550 هجرى است.

 کتیبه هاى مناره را چنین بیان کرده که از سه کتیبه کوفى تزیین یافته است:

 1- کتیبه یکم با کاشى آبى عبارت: لا اله الله صادقاً مخلصاً محمد رسول الله بر آن منقوش است.

 2- کتیبه دوم شامل آیه 33 سوره فصلت قرآن است.

 3- کتیبه سوم به خط کوفى چهار گوش با آجر تراش بر روى کاشى آبى شامل اسامى: محمد (ص) و خلفاى راشدین است.

 این مناره کمى به سمت مغرب تمایل پیدا کرده و زیر مناره که خالى و به جاى زیر زمین از آن استفاده مى کردند در سال یکهزار و سیصد و بیست و چار شمسى به طرز خوبى بسته و پر شده است.

 پس مى ‏توان گفت که مناره ساربان ارتفاعش بین 44/2 متر تا حدود 48 متر و محیط قاعده آن 14 متر و داراى 135 پلکان و سه کتیبه کوفى مى باشد و تاریخ ساختمان قرن پنجم و ششم بوده است.

 در کتاب نصف جهان فى تعریف الاصفهان چنین گفته:

 و در محله جویباره هم چند مناره دارد یکى از آنها را مناره ساربان مى ‏نامند و از همه این منارها منار ساربان بلندتر و خوش نماتر ساخته شده و معتبرتر است و به خاطر فقیر چنان مى رسد که این منار را نام منار سارویه بوده و در آن محل واقع بوده است، اسم آن محل متروک و مهجور شده و کسى نام سارویه ندانسته است، آن را  ساروان خیال کرده و با آن نام اشتهار یافته باشد و الله اعلم.

 اما وجه تسمیه منار ساربان به نظر مى رسد گفته نصف جهان درست باشد و ساختمان سارویه که شرح آن در مبانى معدومةالاثر بیان گردیده در همین محله بوده و هنگامى که خمارتکین تصرفاتى در آن بنا کرد احتمال دارد این مناره را هم او ساخته باشد و مناره به نام محل اشتهار داشته و کم بکم سارویه به ساروان و ساروان به ساربان تغییر وضع داده است.

 این مناره زیر شماره 232 به ثبت تاریخى رسیده است.

 

مناره ‏هاى دردشت

 مناره ‏ها که سر آنها افتاده وصل به ساختنمانى بوده که واحدى از مدرسه و مسجدى از زمان ال مظفر را تشکیل مى داده و پس از خرابى مسجد و مدرسه تبدیل به کاروانسرا گردیده و در زمان حاضر کاروانسرا هم خانه شده است.

 در جوار این دو مناره مقبرهاى است که گنبد خشتى و بسیار زیاد و مرتفع دارد و در آن سنگ قبرى است که از آن نام صاحب قبر معلوم مى گردد.

 مؤلف تاریخچه ابنیه تاریخى اصفهان راجع به این دو مناره چنین نوشته است:

 در محله در دشت دو مناره قدیمى کاشیکارى مغولى وجود دارد که قسمتى از سر آنها خراب شده و مى گویند هر کس قصد خرابى این دو مناره را نموده از بین رفته است و مربوط به دوره دوم سلجوقى است.

 این دو مناره طرفین سر در مدرسه اى بوده که در زمان شاه ابواسحاق مسجدى وجود داشسته و خراب شده و بعدها به کاروانسرا و حالیه اراضى آن تبدیل به چند خانه مسکونى گردیده و این دو مناره به حالت مخروبه اى هنزو باقى است. در جنب این دو مناره مقبرهاى است که گنبد خشتى بسیار زیبا و بلندى دارد. در این بنا سنگ قبر عالى است که این عبارات بر روى آن خوانده مى ‏شود:

 «هذه الصخرة المقدسة انشاتها الخاتون العظمى سلطان بخت آغا ابنةالامیر خسرو شاه ادام الله توفیقها لنفسها بعد وفاتها فى رمضان سنة ثلث و خمسین ...

 و منظور دختر کیخسرو اینجو مى باشد که در سال 759 ه وفات یافته، شوهرش شاه محمود و برادر شوهرش شاه شجاع نام داشته که در جنگ دو برادر رشادت هاى زیاد به خرج داد و عاقبت شاه محمود او را در حال مستى در سال 769 ه بکشت. گویند این سنگ را قبل از فوت خود نقش کرده بوده است. در کنار این کتبیه اطاق کوچکى موجود است که به زیر نقب یا دخمه اى راه دارد.

 نام سلطان بخت آغا و یا آغا سلطان در کتیبه ایوان جنوبى به خط نستعلیق و در سر درب مسجد جامع رو به کوچه ساوجیان به خط کوفى معرق به سال 760 ه موجود است.

 در گفته هاى مؤلف تاریخچه ابنیه تاریخ اصفهان دو اشتباه دیده مى ‏شود: یکى این که در عبارت سنگ قبر بجادى ادام الله اشتباهاً ادامه الله نوشته اند در صوترى که عبارت سنگ قبر همان ادام الله است. دوم این که بانو سلطان آقا بانى تزیینات ایوان جنوبى مسجد جامع عتیق اصفهان را که در قرن دهم مى زیسته با سلطان بخت آغا دختر کیخسرو و یا خسرو شاه که در قرن هشتم بوده است اشتباه کرده اند.

 مؤلف گنجینه آثار تاریخى اصفهان درباره مناره ‏هاى مزبور بحثى محققانه کرده که قسمتى از آن به شرح زیر نقل مى گردد:

 دو مناره در دشت بر فراز سر در بلندى به ارتفاع حدود پانزده متر که از عظمت دیرین ان حکایت مى کند قرار دراند. ارتفاع باقى مانده هاى دو مناره در دشت از سطح پشت بام آن بیش از 8 متر نیست و حکایت از بناى مفصل و وسیعى مى کند که در عقب مناره ‏ها و سر در مجلل آن واقع مى شده است. از ترتیب استقرار ساختمان هاى بعد از سر در به علت تغییرات زیادى که در وضع این ناحیه داده شده اطلاعاتى در دست نیست و از ساختمان وسیع آن غیر از فضاى مختصرى که در عقب سر در واقع است چیزى باقى نمانده ولى به طورى که معمرین ساکن در اطراف این بناى تاریخى براى نگارنده نقل کرده اند تا یک قرن پیش هم اطاق هاى ویرانه اطراف مدرسه در دشت که مناره ‏ها و سر در فعلى مدخل آن محسوب مى شده باقى بوده است و تدریجاً ضمیمه خانه هاى اطراف شده و تا یک قرن پیش به صورت (تکیه) محلى براى اجتماع مردم محله در دشت بوده است.

 در اطراف گردنه گنبد آرامگاه سلطان بخت آغا نیز آثارى مشاهده مى ‏شود که اتصال بقعه در به بناهاى دیگر در اطراف آن مى  رساند و چنین استبناط مى ‏شود که باقى مانده اثارى از یک مجموعه ساختمانى مفصال و وسیع بوده است که به احتمال قوى بانى ساختمان آن خود سلطان بخت آغا و یا شوهر او سلطان محمود آل مظفر بوده است.

 بقعه فعلى از طرف ضلع شمالى راهى به داخل مدرسه داشته است که فعلاً مسدود مى باشد و ترتیب ساختمان در مجاورت سر در و راه داشتن آن به مدرسه باز مؤید این مطلب است که ساختمان مناره ‏ها و سر در فعلى مدرسه نیز از اقدامات خود سلطان بخت آغا بوده است و بقعه اختصاصى آرامگاه وى نیز در زمان حیات خود او ساخته شده و کلیه این اقدامات ساختمانى با فراغت تمام صورت گرفته است حتى سلطان بخت آغا به موجب الواح موجود بر سنگ قبر نفیس او سنگ مزبور را در زمان حیات خود در سال 735 هجرى و شانزده سال قبل از آنکه کشته شود دستور تهیه و تزیین ان را داده است و بعد از قتلش در بقعه اختصاصى خود مدفون شده و سنگ مزبور نیز بر آرامگاه او قرار داده شده است. با علاقه زیادى که محمود شاه ال مظفر به این زن داشته است و تأثر و تحسر شدیدى که پس از قتل او ارکان زندگى او را فرا گرفتنه و تا آخر عمر او را سخت نادم و پشیمان نموده است و علاقه خود شاه محمود آل مظفر به عمران و ساختمان که آثار دوره او نیز در صفه عمر در مسجد جمعه اصفهان و در امامزاده اسماعیل موجود است مى ‏توان احتمال داد که اگر ملکه زیبا و زیبا پرست او خود بانى ساختمان بناى مزبور نبوده است یقیناً در تشویق پادشاه وقت به انجام این قبیل امور مشوق مؤثرى بوده و نقش مهمى داشته است و با تنوجه به جنگ هاى متعدد و لشکر کشى هاى دائمى این سلطان و جنگ و ستیزهاى دائمى بین او بردران و رقیبانش که او را واردار مى کرده از پاى تخت خود اصفهان خارج شود مى ‏توان به احتمال قریب به یقین گفت که سرپرستى و نظارت در عملیات ساختمانى دوره حکومت او با زن رشد و لایق او سلطان بخت آغا بوده است

6 راز بزرگ در داخل اصفهان

راز های بزرگ و عجیب در درون اصفهان

متنی را که در حال مطالعه اون هستید را در یک وبلاگ به آدرس  www.p30Stars.NET  پیدا کردم
اگر کسی نظری داره خوشحال می شم مطلعم کنه.
 
 
1 - راز شیر سنگی
در دو طرف سی و سه پل اصفهان و با کمی دقت ، متوجه شیرهای سنگی میشوید که آرام و عمیق با نگاههای خود نظاره گر ورود و خروج بازدیدکنندگان مختلف می باشند و با زبان بسته حکایتی را بازگو می کنند که شاید هیچ کس تا الان به آن دقت نکرده است.
بعد از غروب آفتاب به چشمان این شیرها دقت کنید! در دوران صفویه طوری زوایای دیدگان این شیرهای سنگی بنا گذارده شده است که حاکی از انعکاس نور مهتاب و چراغ های حاشیه پل باشد! یعنی درخشش فوق العاده و رو در رو ! که حکایت از معماری خاص و ظریفی در ساخت آنان دارد!
هم اکنون هم با توجه به وجود چراغها و پروژکتورهای مختلف ، باز نوع این معماری در چشمان شیرها مشخص است و هنوز دارای درخشش فوق العاده می باشند که بنا به گفته حاضرین نوع سنگ به کار رفته در چشمان این شیرها سنگ های منطقه بدخشان میباشد که با ظرافت خاص و با هماهنگی سنگهای بدنه این شیرها کار گذاشته شده است.
هر وقت به سی و سه پل سر زدید، حتما" به چشمان این شیرها دقت کنید
 
 
 
 

2 - راز عدم قرینگی
شاه عباس یک خصوصیت و ویژگی عجیب داشته! البته من منکر سیاست و یا ایده های سالم و قدرتمند ایشان نیستم، ولی این خصوصیت همواره اطرافیان او را مورد رنجش قرار میداد!
شاه عباس از قرینگی در بنا و هر ساختاری اصلا" خوشش نمی آمد، شاهد حرف من دقت در ساختار بناهای واقع در میدان نقش جهان به خصوص مسجد امام(یا مسجد شاه) در ضلع جنوب میدان نقش جهان میباشد.
دقت کنید که در این مسجد هیچ ستون و ساختار و حتی کاشی موازی و یا قرینه نیست و به راحتی در آن اختلاف های بسیاری نمود است! خیلی عجیب است که چطور در یک بنا اینطور عدم قرینگی مشهود است! و این برای یک بنای شاهکار قدیمی همچون مسجد امام خیلی عجیب است.
 
 
 
 
 

3- راز شمع در بنای پل خواجو
به جاهای جالب داستان داریم میرسیم!
تا حالا به پایه های پل خواجو دقت کردید! پل خواجو همان است که برآمدگی دارد و در میدان خواجو اصفهان بر روی رود زاینده رود قرار دارد.
با 27 درجه زاویه دید نسبت به جنوب و با دقت بر روی پایه های پل و تنظیم تناسب آن ! دیدگان شما به یک شمع پابرجا و ظاهر کامل آن باز خواهد شد! یک شمع که حتی شعله هم دارد! شمعی که معمار آن کاملا" بر ساخت آن واقف بود و این شاهکار را بنا نمود.
 
 
 
 
 

4 - راز عقاب در بنای پل خواجو
حالا دیدگان خود را از پائین بردارید و بر روی پل به پرواز درآئید! پل را با توجه به برجستگی دو طرف آن و نوع زوایای ساخت آن در روی آن به صورت عقابی خواهید دید که در حال پرواز است و چقدر هیبت این عقاب واقعی است! کاش فرصت پرواز بر روی این پل برای همه شما عزیزان میسر بود تا واقعیت امر را نظاره می نمودید!
 
 
 
 
 
 
 

5 - راز حمام شیخ بهایی
خدا اموات این اقوام و دوستان ما را در خیابان عبدالرزاق -جنب بازار سنتی اصفهان - کوی شیخ بهائی بیامرزد تا بالاخره علی رغم جلوگیری میراث فرهنگی تا با استفاده از تبصره هم محلی و همسایگی این اجازه را به من دادند تا بازدید هرچند کوچک از این شاهکار تاریخ داشته باشم!یک حمام بسیار کوچک و آبی رنگ ، که متاسفانه خراب شده و به عنوان یک بنای مرده از آن نام برده می شود.
مقاله مربوط به حمام شیخ بهائی در سایت موجود است(کلیک کنید)! ولی چیزی که هنوز ذهن مرا برای روشن ماندن شمع کنجکاو نگه داشته مروبط به گازی است که وقتی وارد محوطه سوخت این حمام کوچک شدم مرا به وجد آورد.
بله! گاز این حمام از فاضلاب های مانده و طولانی اصفهان بصورت مخروطی از زیر ساختار زمینی به سمت بالا به صورت مخروطی هدایت شده و بالطبع فشار ورود ان نیز بیشتر میشود.
هنوز که هنوزه ! مردم اصفهان از اکوهای قدیمی و فاضلابهای به هم پیوسته استفاده می کنند که در منطقه خیابان عبدالرزاق دارای گودی زمینی ویژه ائی است که این کانال بصورت گسترده از زیر آن هداست میشود و در قسمتی مخروط بزرگی بر روی این فاضلاب ساخته شده که سر آن بر روی زمین تنگ می شود و گاز را با فشار مناسب و دائمی به سطح زمین هدایت می کند.
 
 
 
 

6 - راز شیخ الرئیس بوعلی سینا
میترسم این قسمت از مقاله برای من سنگین تمام شود، ولی با اطمینانی که از اسناد و مدارک موجود دارم، آن را رسما" اعلام می کنم!
شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اصفهان دفن است، محل دفن این دانشمند بزرگ در خیابان ابن سینا فعلی- محل درب امام- در اتاق سمت راست است که هم اکنون محل استقرار فراشان و لوازم ایشان در این اتاقک می باشد.
جالب اینکه اکثر اساتید فرهنگی در اصفهان بر این نظر اجماع کامل دارند، ولی هیچ گونه ابرازی نمی نمایند.
ابوعلی سینا همانطور که میدانید در سفر دچار بیماری شد و محل فوت او در خارج از اصفهان به نام گزبرخوار بوده که با توجه به عزم سفر ایشان ، و مشکلات ***** آن دوران اجازه حمل جنازه او را به همدان نمیدهند و در همدان فقط بنای یادبودی از این دانشمند بزرگ میسازند و به عنوان آرامگاه ایشان بازگو میکنند و دو تن از شاگردانش کاملا" غیر رسمی او را در این محل فعلی دفن مینمایند.

آیة اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى

آیة اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى



فـقـیه بزرگوار و مرجع عالیقدر عصر خویش , آیة اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (اعلى اللّه مـقـامـه الـشـریـف ) از فـقها و مراجع بزرگ عصر اخیر است که درکیاست و درایت و حسن اداره حوزه هاى علمیه شهرت به سزا و نام پرآوازه اى دارند.

ولادت :

او اصـلا از سـادات مـوسـوى بهبهان , پدرش مرحوم سید محمد فرزند مرحوم سید عبدالحمید از شـاگـردان صـاحـب جـواهـر مى باشد که در سال 1277 هجرى در قریه مدیسه از قرا لنجان اصفهان به دنیا آمد 1و تحصیلات اولیه را در اصفهان درمدرسه نیماورد به انجام رساند و از مـحـضـر مـیـرزا ابـوالـمـعـالى کلباسى استفاده ها بردسپس در سال 1307 ه ق به قصد ادامه تـحـصـیـلات , عـازم حوزه علمیه نجف گردید ودر محضر درس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شـرکت جست حوزه درس آیة اللّه آخوند خراسانى او را به خود جذب نمود و در حوزه درس او بود کـه بـه درجه عالیه اجتهاد نائل آمد پس از رحلت آیة اللّه آخوند خراسانى در سال 1329 , مرجعیت عـامـه با آیة اللّه میرزا محمد تقى شیرازى بود او احتیاطات خود را به ایشان ارجاع داده بودپس از درگذشت او در سال 1338 , آیة اللّه نائینى و آیة اللّه اصفهانى , هر دو به عنوان مرجع تقلید معروف و مـشـهـور گـردیـدنـد, تـا ایـنکه آیة اللّه نائینى در سال 1355 هم سال بافوت آیة اللّه حاج شیخ عـبـدالکریم حائرى درگذشتند مرجعیت به صورت تمام به آیة اللّه اصفهانى در نجف و اغلب بلاد شـیـعـه , محرز و مسجل گردید ایشان رساله اى نگاشتند که نام آن وسیلة النجاة مى باشد که ترجمه فارسى آن صراط النجاة وترجمه اردوئى آن طریق النجاة مى باشد2که به علت جـامـعـیـت آن مورد تحشیه حضرت امام خمینى (ره ) و برخى دیگر از فقهاى معاصر قرار گرفته است .

صفات و اخلاق او:

او داراى صـفـات کریمه و همت بلند بود و در کیاست و درایت و مدیریت ,گوى سبقت را از دیگر هـم ردیـفـان خـود بـرده بـود او بیان رسا و طبع روان داشت , به حدى که مجلس درس ایشان از پـرجـمـعـیـت تـریـن درسهاى حوزه نجف بود و با توجه به سهولت بیانات و شیوه تدریس همگان مى توانستند نسبت به فهم خویش از آن بهره مند گردند.

صبر و پایدارى :

او صـاحـب روح بـزرگ پـایدارى و استقامت در راه خدا بود معروف است که فرزند رشیدش حجة الاسـلام والـمـسـلـمین سید حسن اصفهانى در بین نماز مغرب وعشا, به دست یک فرد دیوانه و تـعلیم دیده به قتل رسید و این پدر هفتاد ساله خم به ابرو هم نیاورد و حتى از قاتل فرزند خود نیز گذشت , و این نمونه و ضرب المثل پایدارى و صبر در بین اقران بود.

دخالت در امور سیاسى :

انـگـلـیسها به بهانه حفظ پایگاههاى خود, در عراق به این کشور اسلامى لشکرکشى کردند و آن را اشغال نمودند رشید عالى نخست وزیر عراق به ایران گریخت و سپس به مصر رفت همراه با حمله انـگلیسها به عراق و فرار رشید عالى ,امیر عبداللّه دائى , فیصل و نورى سعید از افسران عراق که به اردن پـناهنده شده بودند باقواى امدادى انگلیس , به عراق آمدند و دوباره دولت دستورى خود را در عـراق تـشکیل دادند و در این موقع انتخابات فرمایشى راه انداختند و آن در سال 1341هجرى قـمرى بود فیصل در این انتخابات اکثریت آرا شیعه را منظور نداشت و این انتخابات توسط علما و فقها شیعه تحریم گردید مرحوم آیة اللّه نائینى و آیة اللّه اصفهانى , دو مرجع بزرگوار و عالیقدر آن روز, فـعـالیتهاى مرحوم آیة اللّه خالصى رامورد تایید قرار دادند و این امر زمینه هاى قیام مردم را فـراهم مى ساخت که مرحوم آیة اللّه اصفهانى و آیة اللّه نائینى و سید هبة الدین شهرستانى به ایران تبعید گردیدند.

دسـت ـخـط مـرحـوم آیـة اللّه الـعظمى اصفهانى که اجازه اجتهاد مرحوم آیة اللّه العظمى مرعشى نجفى مى باشد.

آن روز بیش از یک سال از تاسیس حوزه علمیه قم نمى گذشت و حوزه علمیه نخستین گامهاى خـود را بـرمى داشت و آیة اللّه حائرى مؤسس عالیقدر حوزه , خود بامشکلاتى رو به رو بود که خبر تـبـعـیـد شـدن آیـات عظام نجف به قم رسید و مردم ایران آماده استقبال باشکوه از آنان شدند و اسـتـقبال بى سابقه اى از آنان به عمل آمد پس ازورود به قم , آیة اللّه حائرى حوزه درس خود را در اختیار آن مرجع عالیقدر و حضرت آیة اللّه نائینى قرار دادند و آنان فضلا و طلا ب حوزه نوپاى قم را از فیوض علمى خویش بهره مند ساختند هنگام مهاجرت اعلامیه اى را صادر فرمودند که متن آن را درزیـر مـى آوریـم کـه نـشـانـه اى از عمق اعتقاد قلبى این مرجع عالیقدر در راه احیا حقوق ملت مسلمان مى باشد اعلامیه اى که امروز نیز مى تواند الهام بخش و حرکت آفرین باشد.

متن فتواى آیة اللّه اصفهانى :

بسم اللّه الرحمن الرحیم سلام بر همه , بالخصوص برادران عراقى وظیفه دینى بر همه مسلمانان لازم مى گرداند که در حفظ حوزه اسلام و بلاد اسلامى تا آنجاکه قدرت دارند بکوشند و بر همه ما واجب و لازم است که سرزمین عراق را که مشاهد ائمه هدى علیهم السلام و مراکز دینى ما در آنجا است , از تسلط کفار حفظنموده و از نوامیس دینى آن دفاع کنیم من شما را بر این موضوع دعوت کرده وترغیب مى نمایم خداوند ما و شما را براى خدمت به اسلام و مسلمین موفق فرماید.(ابوالحسن الموسوى الاصفهانى )3 .

شاگردان:

حـوزه پـربـرکـت آیة اللّه اصفهانى دست پروردگان بسیارى را به اجتماع مسلمین ارائه داد که به عنوان نمونه از فقهاى نامدار زیر مى توان نام برد:

مرحوم آیة اللّه العظمى حکیم .

مرحوم آیة اللّه العظمى میلانى .

مرحوم آیة اللّه العظمى شیخ عبدالنبى اراکى .

مرحوم آیة اللّه العظمى میرزا هاشم آملى .

مرحوم آیة اللّه العظمى میرزا محمد تقى آملى .

مرحوم آیة اللّه معز الدوله .

مرحوم آیة اللّه شیخ محمد حسین خیابانى (والد استاد آیة اللّه جعفرسبحانى ).

مرحوم آیة اللّه شیخ محمد تقى بروجردى (جد مادرى استاد آیة اللّه آصفى ).

هـم چـنین از همدوره ها و هم بحثهاى او مى توان از آیة اللّه سید حسن مدرس ,آیة اللّه سید محمود مرعشى , آیة اللّه سید عبداللّه ثقة الاسلام اصفهانى , سید على کازرونى , شیخ زین العابدین تبریزى , و سید على داماد نام برد.

وفات :

وفـات او در روز دوشـنـبه نهم ذى الحجه 1365 ه ق , مطابق با سیزدهم آبان1325 ه ش , ساعت شـش بـعد از ظهر در کاظمین رخ داد رحلت این عالم ربانى چنان شور و غوغایى در مردم عراق , ایـران , پـاکستان و هندوستان و تمام بلاد شیعه نشین ایجاد کرد که تا آن روز بى سابقه بود مجالس پرشکوه و پرجمعیت ترحیم او در تهران و شهرستانها رعب و وحشتى عظیم در دل دشمنان اسلام افـکند, و در اثر همین امرتوطئه تجزیه آذربایجان توسط حزب منفور توده خنثى شد در وفات آن روحانى جلیل القدر گفته شده که ممات او همانند حیاتش نور و رحمت و خیر و برکت بودمنقول اسـت از آیة اللّه العظمى مرعشى نجفى (ره ) که وقتى جنازه مطهر آیة اللّه اصفهانى در صحن مطهر علوى بود, آیة اللّه شیخ محمد حسین کاشف الغطاخطاب به جنازه , این جمله جاودانى را انشا فرمود:

هـنـیـا لک یا ابا الحسن , عشت سعیدا و مت حمیدا قد انسیت الماضین واتعبت الباقین کانک قد ولدت مرتین .

گـوارا باد بر تو نزول بر معبود خویش زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسندیده اى داشتى زنـدگى تو آن چنان باشکوه و توام با تدبیر بود که بزرگان گذشته رابه بوته فراموشى سپردى و آیندگان را به تعب افکندى گویا تو دوبار به جهان آمده بودى یک بار تجربه و درایت کسب نموده و بار دیگر آن را به کار بسته بودى 5 .

پاورقى ها:

مجله یغما, سال سوم , شماره سوم , ص 28 .

فرهنگ معین , بخش اعلام , ج 5 , ص 154 . 3- الثورة العراقیة و رسالة الاسلام , شماره 1 , سال 6 . 4- نهضت روحانیون , ج 2 , ص 161 . 5- نقل مستقیم از آن مرجع فقید, به سال 1404 ه ق

به نمایش درآمدن آثار هنرمندان صنایع دستی اصفهانی در تبریز

به نمایش درآمدن آثار 40 هنرمند صنایع دستی اصفهانی در نمایشگاه ملی تبریز

 

معاون ، سازمان میراث فرهنگی ،‌صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان گفت : 40 هنرمند اصفهانی آثار صنایع دستی خود را در نمایشگاه ملی صنایع دستی ایران در تبریز به نمایش گذاشتند .

 

به گزارش باشگاه خبرنگاران و بنابر اعلام امروز روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان احمد ادیب با اعلام این مطلب افزود :‌این نمایشگاه شامل 20 غرفه فروش ، 15 غرفه تولیدی می باشد و در یک غرفه نیز آثاری از فرصتهای سرمایه گذاری صنایع دستی از نگاه زیرساختهای گردشگری به نمایش در آمده است .
وی در ادامه گفت :‌در غرفه های فروش آثاری از قلمزنی ،‌انواع فرشها ،‌شبکه بری ،‌شیشه ، مینیاتور ،‌مینا،‌سفال و سرامیک ، معرق چوب ، خاتم ،‌چرم ، ملیله و نقره در معرض دید عموم قرار می گیرد .
ادیب خاطرنشان کرد :‌در غرفه های تولیدی نیز هنرمندان در حضور بازدیدکنندگان آثاری از قبیل پاپیه ماشه ، دوخت چرم ، شعربافی ، مخمل ،‌عبا ، زری بافی ،‌مس گری ،‌قلمزنی ،‌ طلاکوبی ،‌سفال ،‌خاتم ،‌قلمکار ، مینا و احجام فلزی را تولید می کنند .
گفتنی است :‌ نمایشگاه ملی صنایع دستی و هدایای جمهوری اسلامی ایران از 19 تا 24 خردادماه در تبریز برپا می باشد .

 

 

اعطای نشان اصالت یونسکو به هنرمندان اصفهانی

اعطای نشان اصالت یونسکو به هنرمندان اصفهانی
 
هنرمندان صنایع دستی اصفهان موفق شدند با کسب امتیازات لازم نشان اصالت یونسکو را دریافت کنند .

 

به گزارش باشگاه خبرنگاران احمد ادیب معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی ،‌ صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان با بیان این مطلب که هنرمندان صنایع دستی اصفهان پارسال نیز نشان اصالت یونسکو را دریافت کرده اند افزود : امسال نیز در نمایشگاه ملی صنایع دستی و هدایای جمهوری اسلامی ایران که در تبریز دایر است نشان یونسکو با حضور رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری کشور به آثار قلم کاری علی رضا بطلانی و جعبه خاتم محمد گلریز خاتمی دو هنرمند اصفهانی اهدا شد .
وی در ادامه گفت : کارشناسان یونسکو برای اعطای نشان اصالت این سازمان به هنرمندان برگزیده دنیا در کشور مالزی به قضاوت آثار هنری پرداختند .
گفتنی است برای صنایع دستی هر کشوری که بیانگر هویت فرهنگی ، ملی و هنرهای سنتی آن باشد یونسکوگواهی اصالت صادر می کند و مهر اصالت بر روی این آثار حک می شود .

نمایشگاه آثار صنایع دستی در اصفهان

نمایشگاه آثار صنایع دستی در اصفهان
 
به مناسبت روز جهانی صنایع دستی نمایشگاهی از این آثار در نگارستان زنده رود اصفهان برپاشده است .
 

به گزارش باشگاه خبرنگاران و بنابر اعلام امروز روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان در این نمایشگاه آثار صنایع دستی از قبیل مبل ، کوسن ، گلیم ، کبه ، صندل ، لوازم تزئینی آشپزخانه نظیر: سرویس شربت خوری با هنر مینا ، قندان با چرم و چوب و دستگیره آشپزی با نمد می‌باشدکه بیشترین کاربرد آنها در منزل می باشد به نمایش در آمده است همچنین جای دستمال کاغذی با تلفیق چرم و چوب و تلفیق خاتم و چوب و لباسهای سنتی با پارچه های زری و قلمکاری شده از دیگر آثار صنایع دستی در ایران نمایشگا می باشد که علاقه مندان می توانند تا 24 خرداد ماه از آنها دیدن کنند .

اصفهان میزبان داوری اعطای نشان اصالت یونسکو

اصفهان میزبان داوری اعطای نشان اصالت یونسکو
 
در مهر ماه امسال اصفهان میزبان داوری اعطای نشان اصالت یونسکو است .
 

به گزارش باشگاه خبرنگاران احمد ادیب معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان امروز یکشنبه 26 خرداد با بیان این مطلب افزود : داوری اعطای نشان اصالت یونسکو افتخار و فرصتی بزرگ برای اصفهان و ایران است تا بتوانیم از شرایط یک میزبانی استفاده کنیم و تعداد زیادی از رشته های صنایع دستی کشور نشان اصالت یونسکو دریافت کنند .
وی از حضور کشورهای قزاقستان ، قرقیزستان ، ترکمنستان ، تاجیکستان و افغانستان در ایران جهت شرکت در داوری اهدای مهر اصالت خبر داد و گفت : کیفیت ، اصالت و واقعی بودن اثر ، قابل فروش بودن ، قابل تولید و عرضه بودن و رعایت حقوق انسانی از جمله معیارهایی است که جهت اهدای مهر اصالت در نظر گرفته می شود .
گفتنی است داوری اعطای نشان اصالت یونسکو از 14 تا 16 مهر ماه امسال در اصفهان برگزار می شود .

حاج نور اله نجفی اصفهانی در قیام مشروطیت

حاج نور اله اصفهانی رهبر دینی و سیاسی مردم اصفهان در دوره مشروطیت به شمار می رود که از قیام تنباکو تا 4 دهه پس از آن لحظه ای آرام ننشست و نامش را در تاریخ ثبت کرد .
 

به گزارش باشگاه خبرنگاران آیت اله حاج آقا نور اله نجفی اصفهانی در سال 1287 ه . ق در شهر تاریخی اصفهان دیده به جهان گشود .
او در کودکی از محضر پدر بزرگوارش آیت اله حاج شیخ محمد باقر نجفی که فقیه و مرجع نامدار زمان خود بود بهره برد .
در هنگامه ای که استعمار تلاش می کرد تاممالک اسلامی و به خصوص کشور ایران را در وادی تقلید بی قید و شرط از غرب بیندازد این عالم بزرگ از پایگاه مرکز دینی اصفهان توانست اصلاحاتش را با محتوای مذهبی عجین کند و کشور را از خطر نابودی نجات دهد .
وی با تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان ، مریضخانه مدرسه اسلامیه ، روزنامه اسلام و مشروطه اسلامی و نهایتاً قیام و مهاجرت به قم به همراه دیگر علما همراهی دیانت و سیاست را غنیمت بخشید .
حاج آقا نور اله نجفی اصفهانی در سال 1329 ه . ق با هجرت به عراق با همراهی علمای عتبات عالیات خطوط سیاسی – فکری وحدت اسلامی جامعه اسلامی را تبیین و ترسیم نمود .
موریس پرنو مستژق فرانسوی در دیداری که با این عالم بزرگ داشته وی را چنین توصیف می کند : او غرب را می شناخت بی آنکه آن را به دیده ستایش بنگرد و مقصود من از ملاقات او این بود که با روح آزاده ای که او داشت آشنا شوم .
سرانجام رضاخان این دیکتاتور دست نشانده استعمار که تاب فعالیتهای سیاسی ، مذهبی و فرهنگی آقانوراله نجفی اصفهانی را نداشت و وی را خطری برای حکومت خود می دانست با طرح نقشه ی ترور این عالم بزرگ را به شهادت رساند .

معرفی کتاب - فرهنگ ضرب المثل ها و باورهای مردم اصفهان

فرهنگ ضرب المثل ها و باورهای مردم اصفهان
نویسنده: بدرالسادات عیوقی
ناشر: عیوقی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 112
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 3

 

نماینده اصفهان: معماری اسلامی اصفهان الگویی برای سایر کشورها

اصفهان- خبرنگار کیهان:
    نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی اعتبارات مربوط به استان و شهر اصفهان را ناکافی دانست و با بیان محرومیت های این منطقه خواستار توجه دولت و مسئولان شد.
    «حمید رضا فولادگر» با تاکید به فقر و عدم وجود امکانات در سطح استان و شهر اصفهان گفت: عدالت به معنای آن نیست که جلوی رشد افراد گرفته شود، برکات رشد و پیشرفت اختصاص به یک شهر و یک منطقه ندارد و فقط در خود آن منطقه نخواهد بود بلکه باعث رشد و تقویت کشور خواهد بود. وی انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام را انتخاب مهمی دانست و گفت: این شهر با داشتن فرهنگ غنی دینی، مذهبی، جاذبه های تاریخی و میراث فرهنگی، می تواند در صدر شهرهای اسلامی جهان باشد و می تواند الگویی بسیار مناسب از لحاظ معماری اسلامی و دینی برای تمامی کشورهای مسلمان و غیرمسلمان تلقی شود.
    نماینده مردم اصفهان در مجلس تصریح کرد: تقارن اعلام سال اصفهان بعنوان پایتخت فرهنگی جهان و نامگذاری سال پیامبر اعظم (ص) مسئولیتی عظیم بر عهده این شهر و مردم آن در جهت معرفی ابعاد وجودی و شخصیت پیامبر اکرم (ص) به عنوان محور وحدت جهان اسلام می گذارد، لذا مردم و مسئولان شهر باید از این فرصت در جهت آشنایی بیشتر با شخصیت، سیره و روش پیامبر (ص) استفاده کنند. و در زندگی و رفتار فردی خود از آن بزرگوار پیروی کنند.
    وی افزود: تخصیص اعتبار برای پایتختی اصفهان در سطح خیلی کمی بود و برای بازسازی و احیای هویت اسلامی، آثار تاریخی، ملی، مذهبی که در اصفهان وجود دارد بیش از این بودجه نیاز است، تا بتوان به نیازهای شهر و استان پاسخ گفت.

معرفی کتاب - رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)

رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)
   
قیمت پشت جلد:  70000 ریال

رجال و مشاهیر اصفهان (الاصفهان)

 
مشخصات کتاب
  • تعداد صفحه: 800
  • نشر: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان (14 اسفند، 1385)
  • شابک: 978-964-2588-26-8
  • قطع کتاب: وزیری
  • وزن: 1450 گرم

معرفی کتاب - فرهنگ مردم اصفهان

فرهنگ مردم اصفهان، الاصفهان شامل: گویش ها، ضرب المثل ها، بازی ها و تصنیف ها

علی جناب

فرهنگ مردم اصفهان، الاصفهان شامل: گویش ها، ضرب المثل ها، بازی ها و تصنیف ها

 


  • تعداد صفحه: 376
  • نشر: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان (15 آذر، 1385)
  • شابک: 964-96910-1-4
  • قطع کتاب: وزیری
  • وزن: 850 گرم

اصفهانی: نکته سنج، شوخ‌طبع و حاضر جواب

دهقانی، در اصفهان، به خانه بهاء الدین، حکمران اصفهان رفت، نگهبانان راهش ندادند.

گفت به حکمران بگویید(خدا) به اصفهان آمده و بر در خانه تو نشسته، فوراً به دیدار او بیا.

حکمران وقتی این جمله را شنید متعجب اما ترسان و لرزان به درخانه آمد و از دهقان پرسید:

تو گفته‌ای خدایی؟ دهقان گفت: بلی، من(دهخدا) بودم عمال تو(ده) را به زور و ظلم از من گرفتند و از من فقط (خدا) مانده.

حمکران او را به خانه دعوت کرد و پس از تحقیق و احراز صحت ادعای دهقان ده را به او بازگرداند و او همچنان(دهخدا) باقی ماند.

در این مطلب، که از عبید زاکانی طنزپرداز قرن هشتم هجری نقل شد و نمی‌دانم واقعی است یا ساختگی، نکته مهمی وجود دارد و آن این که اصفهانی‌ها از دیر زمان نکته سنج و شوخ طبع بوده‌اند...

دهخدای(ده) از دست داده تنها در پرتو این (نکته‌سنجی) و (ظرافت طبع) توانست (ده) خود را پس بگیرد و باز به دهخدایی برگردد.

البته اصفهانی‌ها غیر از نکته‌سنجی و شوخ‌طبعی، بسیار سریع الانتقال و حاضر جواب هم هستند، این داستان را که حتماً شنیده‌اید: فرمانده ارشد نظامی کشور از یک پادگان در اصفهان بازدید می‌کرد. وقتی به آشپزخانه رسید از سربازی که آنجا بود پرسید امروز نهار چه دارید؟ (سرباز که هر روز آش خورده بود) با اطمینان ضمن سلام نظامی گفت: قربان، آش

فرمانده در دیگ را که بلند کرد دید دیگ پر از عدس پلو است، با عصبانیت گفت این که پلو عدس است، سرباز که نمی‌دانست به علت بازدید فرمانده امروز برنامه غذا را عوض کرده‌اند، دستپاچه شد اما با لحن خاصی گفت: (دیگه چه بهتر قربان...) این حاضر جوابی توأم با شوخ‌طبعی، عصبانیت فرمانده را تبدیل به خنده کرد و سرباز قافیه بافته را از یک بازداشت تنبیهی نجات داد.

خداوند این روحیه نکته سنجی و حاضر جوابی را از اصفهانی‌های شوخ طبع نگیرد.

«حسین غزالی»

هنر ارسی سازی

هنر ارسی سازی (در و پنجره های مشبک چوبی که بین شبکه ها با شیشه های کوچک معمولا رنگی پر شده) از اواخر دوره قاجار تا اوائل پهلوی رواج فراوان داشته و به احتمال زیاد پس از آن به خاطر مقرون به صرفه نبودن متروکه مانده است. کریم پیرنیا ارسی (به ضم الف و غالبا سکون ر) را درب مشبک چوبی رو به حیاط دانسته و بر خلاف تصور عامه که آنرا هنری وارداتی از روسها میدانند، معتقد است که نمونه های قدیم تر ارسی را میتوان در بناها و نقاشی های ایرانی یافت. در اینجا بنده نیز با استاد پیرنیا هم عقیده بوده (!) و گمان میکنم در دوران صفوی هم در ایران ارسی وجود داشته، اما خیلی بعید است قدمت این سازه به قبل از سلجوقیان هم برسد.

کردستان، معبد ارسی های ایران است. سنندج را شهر ارسی ها میدانند و تا دلتان بخواهد استاد چوب کار و ارسی ساز داشته. تقریبا همه جا میتوان ارسی گیر آورد؛ از نمونه های عادی و کوچک تا فرمهای پیچیده و وسیع که مثلا گره چینی های با حتی 24 گره هم با ابعاد مختلف در آنها تکرار شده اند. عجیب است که کردها انگار اینقدر به ارسی علاقمند بوده اند که بعضی جاها از خیر دیوار در بنا گذشته اند و بجایش ارسی های سرتاسری کار گذاشته اند! جالبیش اینجاست که تعداد درها هم همیشه فرد است. سه دری، پنج دری، هفت دری و حتی نه دری! بسته به اینکه در قرار بوده در نمای خارجی، اتاقهای داخلی و یا در برابر نور مستقیم آفتاب قرار گیرد، پوشش و لعاب متفاوتی برای درها در نظر گرفته شده و در مجموع که از این مجمل حدیث مفصل بخوان که خیلی کارشان درست بوده. اما همانا من چیزی درباره ایران به ذهنم نمیرسد، مگر آنکه آن پشت و پسل ها همزمان درباره زادگاهم هم فکر کنم!

توی اصفهان هم ارسی زیاد گیر میاید و به آن هم ارسی میگویند. ولی در عین حال اصفهانی های قدیم به کفش (و گاه به دمپایی هایی که بشود بجای کفش هم ازشان استفاده کرد) میگویند ارسی (به ضم الف و ر) و به کفاش هم میگویند ارسی دوز. این دو تا واژه اینقدر شبیه هستند که خیلی وقتها یک جور تلفظ میشوند، و البته مطمئنم که لفظ ارسی به معنای کفش فقط در اصفهان کاربرد ندارد (نداشته).

نقش شیوخ خانقاه در دولت صفوی

 

مقدمه: حکومت صفویان را شاید به جرائت بتوان اولین حکومت ایدئولوژیکی به حساب آورد که بنای حکومت خود را بر باورهای صوفی گرایانه قرار داده و از این راه استفاده فرآوان بردند.رهبران اولیه نهضت صفویه و بعدها به میزان کمتری ، پادشاهان بعدی ، در نزد طرفداران خودشان مقام والای معنوی داشتند. آنها به عنوان مرشد کامل برای خود تصویری معنوی و خدایی ساخته بودند که باعث می شد پیروانشان نسبت به آنها سرسپردگی کامل داشته باشند. از طرف دیگر پادشاهان اولیه صفوی سعی نمودند از تشکیلات عظیمی که بر اساس باورهای صوفیانه در خانقاه و رباطها شکل گرفته بود ، به عنوان نیرویی منسجم و تشکیلاتی برای پیشرفت کارهای تبلیغاتی  و حتی نظامی استفاده نمایند.(سیوری ص 30)

در راس این تشکیلات عظیم ، مقام معنوی خلیفه الخلفا قرار داشت که در نظر صوفیان از اهمیت فراوانی برخوردار بود. این مقام معنوی که بعدها وجودش در تشکیلات حکومت صفوی غیر قابل انکار بود ، در طول دوران طولانی حکومت صفویان دچار حوادث و فراز و نشیب های گوناگونی شد.
 
 
می توان گفت که اگر به ابتدا و انتهای این دوره بپردازیم ، مقام خلیفه الخلفا در ابتدای کار صفویان از مقامهای بسیار حساس و مهم به شمار می رفت . ولی هر چه که به انتهای این دوره نزدیک می شویم ، به خصوص در دوران آخرین پادشاهان ، از اهمیت این مقام کاسته می شود. آنچه که در این تحقیق به دنبال پاسخگویی به آن هستیم ، جواب این پرسشهاست که:
اهمیت و مقام خلیفه الخلفا در ابتدای کار صفویه چه بود؟
موقعیت خلیفه الخلفا در اواخر دوران صفویه در کجا قرار داشت؟
سیر تحولات و منحنی تغییرات مقام خلیفه الخلفا در دوران صفویه چگونه بود؟
آنچه که بیانش در این جا سودمند به نظر می رسد این است که منابع دوران صفویه اشاره چندانی به این مقام نکرده اند و لذا منابع ما برای انجام این تحقیق بسیار محدود بود. آنچه را هم در این مورد می بینیم به نحوی مربوط به تزلزل این مقام در اواخر دوران صفوی است و لذا می بایست با دیده احتیاط به آن نگریست.
 
خلیفه الخلفا در ابتدای دوران صفوی
 
بررسی منابع صفوی ، چنین استنباطی را ایجاد می کند که مقام خلیفه الخلفا در ابتدای پیدایش و گسترش صفویه از مقامهای مهم این دولت بوده است . قبل از ایجاد حکومت و در آستانه سیاسی شدن تشکیلات صفویه این مقام و کلا خانقاه تحت امر او به عنوان محلی برای نظارت بر تشکیلات گسترده صفوی و انجام امور صوفیانه بود و خلیفه الخلفا به عنوان نایب و استاد شاه محسوب می شد. مینورسکی در این باره می گوید:
«خلیفه الخلفا  به منزله نایب و استاد شاه به حساب آمده و بر این اساس نمایندگانی را به ایالات می فرستاد. شاه با این منصب نه تنها بر قزلباشان صفوی نظارت می کرد بلکه بر تشکیلات گسترده پیروان در قلمرو حکومت عثمانی نیز تسلط داشت.» (مینورسکی ص 104)
با شروع نهضت صفویه خلیفه الخلفا ، یکی از اعضای مهم گروه معروف اهل اختصاص بود. همانطور که می دانیم اهل اختصاص افرادی بودند که نقش موثری در هدایت و رهبری جنبش صفوی از ابتدا تا زمان به سلطنت رسیدن شاه اسماعیل اول ایفا نمودند. این گروه هفت نفره که یکی از آنان خلیفه الخلفا بود ، در تمامی مسایل و مشکلات این دوره در کنار اسماعیل صفوی بودند و با کمک ها و تمهیدات خود زمینه شکل گیری و قدرت یافتن حکومت صفوی را فراهم آوردند. خواند میر در کتاب خود به عنوان مثال اشاره به یکی از این تصمیم گیری های مهم دارد:
« آن حضرت ، شاه ، عزم سفر جزم کرده در خلوتی خاص با زمره اهل اختصاص مانند عبدی بیک تواچی و حسن بیک الله و خلیفه الخلفا و غیر ایشان از اعیان امرا قرعه مشورت در میان انداخت و فرمود که چون به سبب وفور سپاه و استعداد اهل خلاف و عناد توقف در این ولایت از رعایت طریقه حزم دور است آیا روی توجه به کدام جانب آوریم؟ » (خواند میر ج4 ص448)
آنچه که از این گفته ها مشخص می گردد جایگاه مشورتی بسیار مهم خلیفه الخلفا در دوران اولیه صفوی است. اما این سوال مطرح می گردد که در این دوران تنها وظیفه خلیفه الخله ارائه مشورت بوده و یا به غیر از جایگاه مشورتی ، در مقام عملی هم دارای جایگاهی بود است؟
برای جواب به این سوال بد نیست که به عملکرد یکی از معروفترین شیوخ و خلفای صفور در آن زمان بپردازیم. این شخص پر آوازه نور علی خلیفه روملو بود که در سال 918 هجری قمری ، به امپراطوری عثمانی اعزام شد. هدف از این اعزام بنا به گفته نویسنده کتاب احسن التواریخ ، جمع آوری صوفیان اخلاص شعار بود. نویسنده در این مورد می گوید:
«با رسیدن نور علی خلیفه ، از صوفیان روم و مریدان آن مرز و بوم قریب سه چهار هزار سوار با خانه کوچ به وی ملحق شدند. در نبردی که روی داد پیروزی با نور علی خلیفه بود و در ارزنجان که به تیول او مقدر بوده مستقر شد.» (حسن روملو ص 176)
بر اساس استفاده از این متن می توان گفت که مقام خلیفه الخلفا تنها یک مقم مشورتی نبوده و گاها خلیفه در حوزه های عملی حتی حوزه های جنگی هم وارد می شد.
 
موقعیت خلیفه الخلفا در ادوار میانی صفوی
 
از زمان طهماسب صفوی به بعد کم کم در منابع رد پای حضور خلفا و شیوخ خانقاه را در مقامهای اجرایی و دولتی می بینیم . حتی گاهی آنها را در مقام حکومت شهرها و نواحی کشور مشاهده می کنیم. در کتاب احسن التواریخ اشاره به یکی از این خلفا به نام صوفیان خلیفه شده که در زمان طهماسب حکومت شهر مشهد را داشت. ظاهرا در سال 941 که ازبکان شهر هرات را مورد حمله قرار دادند از او در خواست کمک شد.  خلیفه مزبور پس از رفتن به شهر هرات ظلم و ستم را نسبت به مردم آنجه به حدی رسانید که طهماسب او را از سمت حکومت آنجا عزل کرد. حسن روملو در باره صفات او می گوید:
« اصلش از شهر سیواس بود ، چهار هزار و هشتصد ازبک را در جنگ به قتل آورده بود. در روز دوشنبه و سه شنبه و جمعه از ایام هفته ، دوازده من قند به جهت حلوا و چهل من عسل به جهت حلوا و دویست کله قند و دوازده گوسفند مع یراق و دو هزار دینار در راه دوازده امام صرف می کرد.» ( حسن روملو ص 355)
از دیگر عناوینی که در این دوره در بین خلفا می بینیم مقامهایی چون« ایشیک آقاسی» و «مهردار خاصه شریفه» می باشد.همچنین در منابع، از مناصب و ماموریت های خلفای وقت به میزان زیادی سخن گفته شده است. این گونه مناصب  گرچه از طرفی مبین این واقعیت است که خلفا در دربار صفوی جایگاه بخصوصی داشته اند ، ولی از طرف دیگر این موضوع را روشن می کند که در ادوار میانی حکومت صفویه کم کم از جایگاه رفیع و معنوی خلفا کم شده و مقامهای تشریفاتی به آنان واگذار می گردید. حتی در کتاب خلاصه التواریخ  به موردی برخورد می کنیم که یکی از خلفا به نام «کبه خلیفه» را به مدد دارا بودن جثه بزرگ و قوی ، به سمت ایلچی گری به سوی ازبکان انتخاب کرده بودند:
«کبه خلیفه به صولت تمام و هیبت مالا کلام در مجلس سلاطین توران ،ابوسعید،درآمد و تبلیغ رسالت به جای آورد،کتابت طهماسب بوسیده به دست خان داد.عبید لئیم آن کتابت کریم را بعد از مطالعه شق فرمود. خلیفه متهور اصلا بیم نکرده شمشیر و معجر را بیرون آورده نزد عبید خان بر زمین نهاد ... عبید خان خواست که شمشیر بر خلیفه زند ... چون کبه خلیفه را آتش صوفی گری مشتعل شده بود سخنان درشت به روی عبید خان گفت ... » (حسینی قمی ص 208)
 
شاه عباس و مقام خلیفه الخلفا
 
تا دوران شاه عباس همانگونه که گفتیم مقام خلیفه الخلفا یکی از مقامهای رسمی و معنوی به حساب می آمد و گرچه در سیر نزولی بود ولی جایگاه خودش را تا حدود زیادی به عنوان یک موقعیت ویژه در دربار صفوی حفظ نمود.از دوران شاه عباس اول بنا به همان سیاست ویژه ای که این پادشاه در کم کردن نفوذ سران قزلباش و خلفا داشت ، این مقام به سطح بسیار پایینی نزول کرد و از آن پس آنها را در کارهایی همچون جاروب کشی ، نگهبانی و دژخیمی می بینیم.
اما دلیل اینکه عباس اول سعی نمود از نفوذ آنها کاسته و موقعیت اجتماعی و سیاسی آنان را تنزل بخشد ، به حادثه ای برمی گردد که در سال 998 برای او اتفاق افتاد. این حادثه مربوط به زمانی بود که عباس به پادشاهی رسیده ولی پدرش محمد خدابنده هنوز در قید حیات بود. گروهی از صوفیان طرفدار شاه محمد خدابنده شروع به تحریکاتی در جامعه کرده و محور تحریکات آنان بر این مبنا بود که  با وجود زنده بودن پدر ، مقام مرشد کاملی به پسر نمی رسد به عنوان اعتراض حلقه ذکر برپا کردند. بنا به گفته نصرالله فلسفی شاه عباس برای اتمام این قضیه آنها را به مجلس مناظره دعوت کرد. صوفیان جملگی حاضر شده و از میان خودشان سه نفر نماینده برای صحبت انتخاب کردند. شاه در مجلس مباحثه پس از گفتن دو کلمه دست به شمشیر برده و هر سه نفر را کشت و بقیه هم از ترس متفرق شدند.(فلسفی ص 239)
مبارزه عباس اول با صوفیان و تضعیف مقام آنان به این حد محدود نشد و حتی به دنبال بهانه های مختلفی می گشت تا هر چند روزی گروهی از آنان را سیاست کند. یکی از این بهانه ها حادثه ای بود که در زمان تصرف تبریز در زمان اسماعیل اول اتفاق افتاده بود. در آن زمان یکی از خلفای صوفی به سوی دولت عثمانی میل نموده و طریقت صفوی را ترک گفته و به همراه پسرش به ترویج اطاعت از عثمانی کرد. گرچه این خلیفه خائن که نامش شاهوردی خان بود در همان زمان کشته شد ، ولی این قضیه مستمسکی برای شاه عباس بود تا پس از گذشتن سالیان دراز بر این حادثه ، مجددا دستور تحقیق در این مورد صادر کند.در تاریخ عالم آرای عباسی در این مورد می خوانیم که:
« گرچه صوفیان خائن که در آن وقت روسیاهی کرده بودند و روی از مرشد کامل برتافته بودند، سزای عمل یافته به دیار عدم شتافته بودند، اما جمعی از خلیفه ها و صوفیان که هنوز در قید حیات بودند به قتل درآمده به جزای عمل رسیدند و غرض اصلی آن بود که من بعد آن طبقه از دایره صوفی گری خارج بوده و صوفی از نا صوفی متمیز باشد.» (اسکندر بیک منشی ص881)
 
مقام خلفا در نزد مردم
 
علی رغم کاهش قدر و منزلت صوفیان در زمان عباس یکم،در نظر عامه مردم آنها همچنان مقام قدسی خودشان را حفظ کرده بودند و مردم به آنها اعتقاد داشتند. چنان که زیادی غذای آنها را به عنوان تبرک برداشته و آنرا به عنوان شفای بیماریهای خود به کار می بردند. حتی در دربار هم با توجه به همه تخفیف هایی که در مقام انها ایجاد گشته بود ، باز هم در جریان اعیاد خلفا به همراه دیگر صوفیان حاضر شده و به تعارف شیرینی و نبات می پرداختند.
گاهی مردم و حتی بزرگان برای طلب آمرزش و اعتراف به پیش همین خلیفه الخلفا رفته و نزد آنها به اعتراف می پرداختند.شیوه کار به این شکل بود که پیش او به زانو درآمده و او نیز به تکبر با عصایی که در دست داشت به پشت آنها زده و به این ترتیب گناهانشان را  می بخشید
 
نتیجه گیری
 
اگر بخواهیم به صورت اجمالی و در چند جمله نتیجه بحث را بیان کنیم باید گفت که مقام خلیفه الخلفا از صاحب منصبان عالی رتبه و موثر در رهبری نهضت صفوی در زمان اسماعیل یکم بود.به تدریجاین خلفا وارد عرصه کارهای اجرایی شده و به مناصب مهمی حکومتی و گاه تشریفاتی دست پیدا نمودند. از زمان عباس اول کوشش زیادی در تحدید نفوذ آنها و تخفیف موقعیت آنها به عمل آمد و گرچه در عرصه دولتی کار با موفقیت رو برو شد ولی نفوذ آنها در بین توده مردم همچنان باقی بود.
 
منابع تحقیق
سیوری ، راجر ، ایران عصر صفوی،ترجمه کامبیز عزیزی ،تهران 1372
ولادیمیر مینورسکی،سازمان اداری حکومت صفوی ، ترجمه مسعود رجب نیا،امیر کبیر 1368
خواند میر ،حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، به کوشش محمد دبیر سیاقی ، خیام 1362
رملو ،حسن ،احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی ، بابک 1357
حسینی قمی ، خلاصه التواریخ،به کوشش احسان اشراقی،تهران 1363
فلسفی ، نصرالله،زندگانی شاه عباس اول،انتشارات علمی 1364
اسکندر بیک ترکمان ، عالم آرای عباسی،امیر کبیر 1350

تیمور لنگ و قتل عام مردم اصفهان

سیروس غفاریان
در۷۹۰ه.ق ۲۷ اوت ۱۳۸۷ میلادی تیمور لنگ اصفهان را فتح کرد ولی به سبب آنکه عده ای از مردم اصفهان بر ضد او شورش کردند و مامورین وصول باج را کشتند، دستور قتل عام مردم را صادر کرد. مورخین نوشته اند که هفتاد هزار نفر از مردم کشته شدند و از سرهای آنها مناره های زیادی ساخت. تیمور تا نوامبر ۱۳۸۷ میلادی آذرماه به مدت سه ماه در اصفهان باقی ماند و سپس در دسامبر ۱۳۸۷ به سمت شیراز رهسپار شد تا سلسله آل مظفر را از میان بردارد.
 
 
حال ببینیم که تیمور که بود و چه کرد و با چه بهانه و انگیزه ای در اصفهان قتل عام به راه انداخت و چگونه رخت از این جهان بربست  . «تیمور» Timur را ایرانیان به سبب لنگی پای چپش، تیمورلنگ می خوانند اروپائیان به او «تامرلان» می گویند. تیمور فرزند «ترغای» از قوم تاتار بود که آن قوم نیز شاخه ای از مغولان آسیای مرکزی بودند. تیمور به زبان مردم آسیای مرکزی به معنی «آهن» است. او در ۸ آوریل ۱۳۳۵ میلادی در شهر «کش» شهر سبز کنونی در جنوب سمرقند بر سر راه این شهر و بلخ به دنیا آمد. طایفه ای که تیمور متعلق به آن بود «برلاس» نام داشت.
ابن عربشاه مورخ معروف در کتاب «عجایب المقدور» می نویسد: تیمور در نوجوانی وقتی که مشغول دزدیدن گوسفندی بود، پایش مجروح شد و چون به خوبی نمی توانست راه برود به تیمورلنگ معروف شد. تیمور در جوانی به حکومت «کش» نائل شد و به تدریج بر همه ماوراءالنهر چیره شد و شهر سمرقند را پایتخت خود قرار داد. تیمور وقتی بر ماوراءالنهر غلبه کرد متوجه ایران شد. او از ۱۳۸۱ میلادی ۷۸۳ ه ق حمله به شهرهای خراسان را آغاز کرد و تا ۱۸ فوریه ۱۴۰۵ که در شهر اترار در محل فاراب قدیم به سرماخوردگی شدید و افراط در شرب خمر، جان به جان آفرین تسلیم کرد. بخش عظیمی از جهان که مدت ۲۵ سال در اضطراب و ترس بود نجات یافت. مورخان جهان از تولد تا مرگ او برایش افسانه هایی نیز ساخته اند.
ابن عربشاه مورخی که درباره دوره تیمور قلمفرسایی کرده است در کتاب عجایب المقدور می نویسد: «در شب تولد او جسمی مانند شهاب سنگ از هوا بر زمین خورد و در نتیجه شراره هایی از آن بر هوا خاست و باز می گوید که موقع تولد دستش خون آلود بود. خون آلود بودن دست را برای چنگیز نیز گفته اند.» در زمان تولد او طاعون مرگ سیاه اکثر نقاط اروپا و بخشی از آسیا را فرا گرفت به طوری که مورخین نوشته اند، نیمی از مردم انگلستان به کام مرگ فرو رفتند و دو سوم دانشجویان دانشگاه آکسفورد نیز طعمه طاعون شدند. تیمور وقتی که به قصد کشورگشایی به ایران و ممالکت مجاور حمله برد، کمتر از طاعون نبود. «گیبون» (Gibbon) مورخ انگلیسی می گوید که: «او تازیانه عبرت خدایی بر مخلوق زمین بود. نه بانی خیر بود و نه مرهم جراحات آنها.» سر جان ملکم گفته است که تیمور از بزرگ ترین جنگاوران عالم ولی از بدترین پادشاهان روزگار بود. او از ماوراءالنهر جنگ و غارت را آغاز کرد و تمام خراسان، سیستان، هند و به خاک ایران از شمال تا جنوب شام، آسیای صغیر، غرب ایران و بالاخره هر جایی که انسانی زندگی می کرد به ضرب شمشیر گرفت و ساختن کله مناره از ابداعات او است. هارولد لمب نویسنده کتاب تیمورلنگ می نویسد: موقع محاصره هر شهری در روز اول پرچم سفیدی جلو سراپرده خود برمی افراشت و این علامت آن بود که اگر مردم شهر تسلیم شوند، آزاری نمی بینند. در روز دوم پرچم سرخ می شد و این علامت آن بود که اگر شهر تسلیم شود فقط سرداران آن شهر مجازات می شوند. در روز سوم پرچم سیاه می شد به این معنی که تمام اهل شهر باید بمیرند. ولی در مورد هرات خلف وعده کرد و در مرحله دوم که پرچم قرمز را برافراشته بود به شهر حمله برد و ضمن کشتار همه مردم، آن را ویران ساخت. اگر شکوه و جلال تیمور را می خواهیم بدانیم باید سفرنامه «کلاویخو»Clavigo سفیر اسپانیا در دربار تیمور را مطالعه کنیم تا به اخلاق و روش زندگی او آگاه شویم. کلاویخو در هشت سپتامبر ۱۴۰۳ تیمور را در چادر سلطنتی ویژه در سمرقند ملاقات کرد. تیمور به سبب آنکه از نسل صحرانوردان بود با آنکه قصر باشکوه شاهی در سمرقند داشت درون یک چادر به سبک ایلی زندگی می کرد که شکوه و جلال و عظمت و زیبایی آن از یک قصر سلطنتی بیشتر بود.
اخلاق و روش زندگی امیرتیمور
تمام مورخین و سفرنامه نویسان، هارولد لمب و کلاویخو و سایرین در این نکته متفق القول هستند که تیمور همه جا را غارت می کرد تا بتواند سمرقند را چون یک شهر رویایی بسازد.
ثروت امیرتیمور از طلا و نقره و سنگ های قیمتی و جواهرات، آن قدر زیاد بود که می توانستند سطح زمین را با سکه طلا فرش کنند و هر روز هزار مثقال طلا خرج آشپزخانه و شربت خانه خصوصی او بود. بی رحم تر از این مرد در جهان یافت نمی شد و اگر مقابل چشم او صد هزار مرد و زن و کودک را سر می بریدند کوچک ترین تاثیری در او نمی کرد. او چون می خواست در یک جامعه اسلامی مورد توجه مردم و علما و دراویش قرار گیرد، خیلی به دینداری تظاهر می کرد. اما در خفا شراب می خورد. تیمور به رسم ایلیاتی درون چادر و یا اگر هم در قصر سلطنتی بود روی زمین غذا می خورد. چون از نسل صحراگردان آسیای مرکزی بود غذای او اکثرا کباب گوشت کره اسب بود. او برای ساختن سمرقند و قصرها و مساجد آن از تمام شهرهای ایران هنرمندان و صنعتگران را به آنجا برد. وقتی می خواست شهر زادگاه خویش کش را تجدید بنا کند دو تن از معماران که به او قول داده بودند که در موقع معینی ساختمانی را تمام خواهند کرد، موفق نشدند آن دو را گردن زد. در اداره کشور و انتصاب فرماندهان ویژگی هایی داشت که خوی وحشیگری او را نمایان می ساخت. کسی را به فرماندهی سپاه انتخاب می کرد که از نظر منش و شخصیت سنگدل تر، بدخوتر و بی رحم تر و فرومایه تر باشد.
در سخن گفتن از لغات فارسی، ترکی و مغولی استفاده می کرد. به مجرد اینکه درباره کسی قضاوت می کرد اگر بمیرد بهتر است ملازمان او در کشتن آن فرد بیچاره اقدام می کردند. در ۱۹۴۱ همزمان با حمله هیتلر به شوروی که نزد روس ها به جنگ میهنی مشهور شد، خاورشناسان شوروی قبر تیمور را شکافتند تا ببینند که از روی شکل جمجمه اش مجسمه او را بسازند. بعد از ۵۷۵ سال اسکلت او سالم بود و پای چپش کوتاه تر از پای راستش بود و روی جمجمه اش هنوز مقداری از ریش او که حنایی رنگ بود وجود داشت. او طی سه حمله همه ایران را تسخیر کرد. ادوارد براون در تاریخ ادبیات خود وقتی از دوره تیموریان صحبت می کند از اعمال سبعانه او چند فقره را ذکر کرد که از آن جمله است «قتل عام مردم سیستان در ۷۸۵ ه ۱۳۸۳ م که در آن واقعه دو هزار نفر را زنده زنده درون جرز دیوار گذاشتند. در دهلی صد هزار اسیر هندی را سربرید ۸۰۱ ه دسامبر۱۳۹۸ و نیز زنده به گور کردن چهار هزار نفر ارمنی در ۸۰۳ ه ۱۴۰۰ م و دیگر بر پا کردن بیست کله مناره در همان سال نزدیک حلب و دمشق و دیگر قتل عام سکنه اصفهان در ۷۸۹ ه اوت ۱۳۸۷و اینها اندکی از بسیار حوادث خونین است که در آن بی اعتنایی او را به جان ابنای نوع انسانی نشان می دهد.»
از مورخین دوره تیموری شرف الدین علی یزدی صاحب ظفرنامه در نوشتن تاریخ تیمور چاپلوسی را به حداکثر رسانید با تمام چاپلوسی هایی که از تیمور کرده نتوانسته است که قتل عام ها و کله مناره های امیرتیمور را ناگفته بگذارد و آن قدر حیا و ملاحظه نداشته که او را از طرف خداوند موید و منصور هم می شمارد. ولی حقایق را سرجان ملکم در کتاب تاریخ ایران این گونه می گوید: با هفتصد هزار نفر لشکر که او را می پرستیدند، اعتنایی به خیالات سایر طبقات مردم نداشت. مقصود او بلندی نام و فتح بلاد بود و به جهت تحصیل اسباب این دو مطلب پروا نداشت که ملکی با خاک یکسان شود یا خلقی با تیغ بی جان شود. او جبار و متکبر و ظالم بود. حیات و عافیت جمیع افراد بشر را در مقابل ترقی و استیفای خواهش خود به پر کاهی نمی سنجید.
وقتی که لرستان را در ۱۳۸۵ م ۷۸۷ ه ق فتح کرد مبارزینی را که در خرم آباد و بروجرد در برابر او مقاومت کرده بودند زنده از پرتگاه های بلند به درون دره ها پرتاب کرد.
قتل عام مردم اصفهان
شهر اصفهان از نظر آبادی و صنعت و هنر در مرکز فلات ایران برای کلیه کسانی که به ایران هجوم می آوردند مورد توجه بود. تیمور دنبال بهانه ای بود که اصفهان را فتح کند.
تیمور زمانی که در خراسان بود دچار یک نوع بیماری شد که پزشکان تشخیص دادند که این بیماری در نتیجه گرمی مزاج است و تنها آبلیموی شیراز است که رفع این بیماری را می کند. تیمور از این جهت نامه ای به شاه منصور از آل مظفر فرستاد و از او درخواست کرد که چندین ظرف بزرگ آبلیموی شیراز به سرعت به خراسان بفرستد. شاه منصور در جواب تیمور نوشت: «من دکان عطاری ندارم که تو مرا تحقیر می کنی و خیال می کنی که از نسل چنگیز هستی و من برای تو آبلیمو بفرستم. این کار خیال باطلی است. اگر هم آبلیموفروش بودم برای تو نمی فرستادم.» در آن زمان آل مظفر بر کرمان، شیراز، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود. حاکم اصفهان عموی سلطان زین العابدین پادشاه مظفر بود و نظر داشت که اگر تیمور به اصفهان حمله کند ما باید دروازه های شهر را روی او باز کنیم ولی شاه منصور مظفری اعتقاد داشت که باید در مقابل تیمور ایستادگی کرد. در آن موقع اصفهان دارای دیوار و برج و باروی محکمی بود که قطر آن آن قدر پهن بود که یک گاری می توانست روی دیوار شهر حرکت کند. تیمور لنگ از راه همدان و گلپایگان خود را به سده اصفهان رسانید و در آنجا پس از کسب اطلاعات وسیعی از وضعیت اصفهان شهر را از بهار سال ۷۸۹ محاصره کرد. علمای شهر به اتفاق حاکم شهر توافق کردند که از تیمور امان بخواهند و در عوض به او باج و خراج بدهند تا شهر دچار قتل و کشتار نشود. در این موقع امیرمنصور مظفری برای جمع آوری سپاه از طریق شیراز به خوزستان به ویژه دزفول رفت. اما حاکم وقت به تیمور قول پرداخت باج و خراج داد و سه هزار سرباز تاتار برای گرفتن باج و مالیات وارد منازل مردم اصفهان شدند. یکی از اهالی اصفهان به نام «علی کچه پا» گروهی را دور خود جمع کرد و به آنها گفت که به محض شنیدن صدای طبل در نیمه شب به همه سربازان تاتار حمله برده و آنان را بکشید. فردای آن شب تیمور شنید که سه هزار سرباز او کشته شده اند، لذا دستور قتل عام صادر کرد و برای آوردن هر سر از کشته شدگان بیست دینار جایزه تعیین کرد. سربازان تاتار آن قدر با خود سر آوردند که تیمور دیگر نمی خواست پول بدهد و قیمت هر سر را به نیم دینار رسانید. لذا وقتی که تعداد سرها به هفتادهزار نفر رسید، کشتار را متوقف کرد ولی بچه های یتیم زیادی در شهر به جا ماندند. تیمور ابتدا مردم باقی مانده را وادار کرد که کشته شدگان تاتار را دفن کنند. در نزدیک مسجد جامع اصفهان در یک منطقه مرتفع تمام بچه های کشته شدگان توسط یکی از بزرگان شهر جمع آوری شدند. امیرتیمور وقتی که به سمت کودکان نظر کرد، پرسید که این نگون بختان خاک نشین کیستند آن مرد بزرگ گفت: کودکان بینوا هستند که پدر و مادرشان به تیغ سربازان تو هلاک شده اند و تو به خاطر خدا به این موجودات بی گناه رحم کن. تیمور چیزی نگفت و به آن سویی که کودکان بودند راند و چنان نمود که ایشان را ندیده است. سواران از پی او شتافتند و بر آنان گذشتند و کودکان را به سم اسبان کوفتند و خرد کردند و در زیر پای اسبان با خاک یکسان کردند.
پس از این قتل عام، تیمور با سپاهیان خود به سمت شیراز حرکت کرد. اهالی شهر دروازه ها را گشودند در حالی که ملک منصور از آل مظفر در دزفول بود. او بعد از آنکه هر کس از آل مظفر را که در شیراز اسیر نموده بود کشت به مردم صدمه ای وارد نکرد و شاعر بزرگ شیراز یعنی حافظ را خواست و به او گفت که من قسمت بزرگی از جهان را به ضرب شمشیر گشودم و هزاران شهر را ویران کردم تا پایتخت های خود را آباد و زیبا کنم و تو آن را که سمرقند باشد به خال هندویی می بخشی. خواجه فی البداهه جواب داد، ای سلطان این بخشش های بی جا بود که مرا به این روزگار فلاکت بار انداخت. تیمور از این جواب حافظ خوشش آمد و او را بخشید و انعامی به او داد. تیمور سپس به تعقیب بقیه سلاطین آل مظفر روانه خوزستان شد و به اتفاق شاهرخ به جنگ شاه منصور رفت و او را کشت و با کشته شدن او سلسله آل مظفر منقرض شد. بالاخره تیمور بعد از این همه کشتار و وحشیگری به اترار رفت و در آنجا مرد. او در مقبره ای به سال ۱۴۰۵ میلادی دفن شد که تیمور قبلا دستور داده بود به صورت یک ساختمان مجلل بسازند و مادر او بی بی خانم در آن دفن شده بود و بعدا عده دیگری از خاندان تیموری نیز در آن دفن شده بودند. وقتی تیمور در آن مدفون شد، این مکان به گور امیر معروف شد.
منابع:
۱ جهان گشایی تاریخ، تیمور فاتح نوشته امیر اسماعیلی، انتشارات شقایق، تهران ۱۳۶۹،
۲ تاریخ پنج هزارساله ایران جلد دوم، دکتر صفی زاده، انتشارات آرون، تهران ۱۳۸۲
۳ تیمور لنگ نوشته هارولد لمب، ترجمه علی جواهرکلام، امیرکبیر، تهران ۱۳۳۴
۴ سفرنامه کلاویخو نوشته مسعود رجب نیا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ۱۳۳۷
۵ تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، به تصحیح علی اصغر حکمت، از سعدی تا جامی، چاپخانه بانک ملی ایران، تهران، ۱۳۲۷
۶ منم تیمور جهان گشا، نوشته مارسل بریون فرانسوی ترجمه ذبیح الله منصوری، کتابخانه مستوفی، تهران ۱۳۷۴

معرفی کتاب - نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران

نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران


نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران، تالیف محمد رضا عسکرانی، توسط انتشارات نوشته در اصفهان منتشر شد.

به گزارش سایت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، جنبش تحول خواهی مشروطه در ایران، آثار زیادی از خود برجای گذاشت و ایران را متحول کرد. برخی آن تحول را مثبت می بینند و برخی منفی. علاوه بر آن هر شهری هم در ارتباط با مشروطه به دلیل رهبری خاص شهر دیدگاهی متفاوت داشت و البته تهران جمع اضداد بود.

در باره شهرها و نقش آنها در مشروطه کتابهای فراوانی نوشته شده است. به خصوص درباره تبریز. اصلا تاریخ مشروطه کسروی که تاریخ مشروطه تبریز است. درباره شیراز سال 58 کتابی از جهانگیر قائم مقامی چاپ شد. درباره لار و فارس آثار دیگری هم نوشته شده که بخشی مربوط به سید عبدالحسین لاری است.

درباره اصفهان، دو کتاب یکی تاریخ اندیشه سیاسی و نهضت حاج آقا نورالله و دیگری حکم نافذ آقا نجفی در باره نقش این دو برادر در تحولات سیاسی اصفهان از تنباکو تا سال 1306 است که آقا نورالله به قم آمد و آنجا درگذشت. هر دو کتاب از دکتر موسی نجفی است.

اما کتاب حاضر هم در باره مشروطه اصفهان است و نویسنده آن از دبیران اصفهان. این اثر سیر تحول مشروطه خواهی را در غالب ادوار حاکمان اصفهان در عصر مشروطه همراه با بخش های مقدماتی درباره تحولات فکری در شهر مورد بررسی قرار داده است. نویسنده متأثر از فریدون آدمیت و اخیرا نوشته های آجودانی است که اندیشه های مشروطه خواهی اصفهان را به لحاظ دینی بودن، نوعی برداشت افراطی و غیر واقعی می داند! (بنگرید ص 225)

بخش هایی هم مربوط به روزنامه نگاری در اصفهان دوره مشروطه است.

خانه ای از عهد قاجار در محله قینان

عنوان مشهور: خانهٔ داوید
  • رده و نوع اثر : بنا و بناهای مجموعه‌ای، خانه، سرا(ی)
  • نشانی اثر: ایران، استان اصفهان ، اصفهان، محله قینان، خیابان دقیقی، خیابان شهید حجت الله رحیمی، خیابان تبریزی‌ها، کوچه آقا داوری.
  • دورهٔ اثر : قاجاریان
  • جلفا - قینان

     

    جلفا(2) (جولا/ جوغا/ جوقا) ، محله‌ بزرگ‌ ارمنی‌نشین‌ در شهر اصفهان‌. جلفا در َ40 ْ32عرض‌ شمالی‌ و َ41 ْ51 طول‌ شرقی‌، در کرانه‌ جنوبی‌ زاینده‌رود واقع‌ است‌ و با پل‌ اللّه‌وردیخان‌ به‌ چهارباغ‌ متصل‌ می‌شود.

    پس‌ از آنکه‌ شاه‌عباس‌ اول‌ (حک: 996ـ1038) در جنگهای‌ خود با عثمانی‌، در 1013/1604 به‌ قصد اجرای‌ سیاست‌ زمین‌سوخته‌، در برابر لشکریان‌ چغاله‌زاده‌، سردار ترک‌، دستور تخلیه‌ برخی‌ مناطق‌ جنگی‌ در آذربایجان‌ و ارمنستان‌، از جمله‌ جلفا، را صادر کرد و ارمنیان‌ ساکن‌ در این‌ شهر به‌ نواحی‌ گوناگون‌ ایران‌، از جمله‌ اصفهان‌، کوچانده‌ شدند (اسکندر منشی‌، ج‌2، ص‌668؛ حسینی‌ استرآبادی‌، ص‌181؛ رائین‌، ص‌17ـ18؛ فلسفی‌، ج‌3، ص‌202ـ207؛ برای‌ تحلیلهای‌ برخی‌ نویسندگان‌ و مورخان‌ مسیحی‌ از این‌ اقدام‌ شاه‌عباس‌ و گاه‌ انتقادشان‌ از این‌ فرمان‌ رجوع کنید به تاورنیه‌ ، ج‌1، ص‌58ـ59؛ جملّی‌ کارری‌، ص‌17؛ سیوری، ص‌174؛ نیز رجوع کنید به رائین‌، ص‌19ـ 22، 24). شاه‌عباس‌ با ارمنیان‌ جلفای‌ ارس‌، به‌ سبب‌ ثروتمند بودنشان‌ و اینکه‌ زودتر از دیگران‌ از فرمانش‌ اطاعت‌ کرده‌ بودند، مهربان‌تر بود و ظاهراً به‌ همین‌ سبب‌ آنان‌ را به‌ پایتخت‌ خود، اصفهان‌، فرستاد و برای‌ تسهیل‌ انتقال‌ آنان‌ مبالغی‌ از خزانه‌ سلطنتی‌ هزینه‌ کرد (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌22ـ25؛ رائین‌، ص‌26). هریک‌ از گروههای‌ ارمنیان‌ که‌ به‌ اصفهان‌ کوچیدند، در محله‌ای‌ که‌ به‌ اسم‌ خودشان‌ نامیده‌ شده‌ بود، مثلاً محله‌ ایروانیها، تبریزیها، نخجوانیها، ساکن‌ شدند. ارمنیان‌ جلفا نیز در 1014/ 1606 محله‌ای‌ به‌ نام‌ جلفا را با حمایت‌ شاه‌عباس‌، در زمینهای‌ کنار خیابان‌ عباس‌آباد، به‌ وجود آوردند و در واقع‌، کرانه‌ جنوبی‌ زاینده‌رود را به‌ دَه‌بخش‌ تقسیم‌ کردند که‌ هریک‌ از آنها با کوچه‌ای‌ وسیع‌ به‌ خیابان‌ طولانی‌ شرقی‌ ـ غربی‌ وسط‌ محله‌ ــکه‌ به‌ نام‌ یکی‌ از سران‌ ارمنیان‌ جلفا و از کلانتران‌ آنجا، خواجه‌نظر نام‌ داشت‌ــ متصل‌ می‌شد. این‌ محله‌ در زمینهای‌ اعطایی‌ شاه‌ به‌ جلفاییان‌ ــکه‌ متعلق‌ به‌ املاک‌ خاصه‌ واقع‌ در سیچان‌، قینان‌ و مِرقون‌ بودــ پدید آمد (درهوهانیان‌، ص‌25ـ 27؛ رائین‌، ص‌26ـ27). چون‌ جلفا در زمینهای‌ ساده‌ کشاورزی‌ احداث‌ شد، طرح‌ و نقشه‌ آن‌ آسان‌ به‌ اجرا درآمد (درهوهانیان‌، ص‌25).

    محلات‌ اصلی‌ جلفای‌ اصفهان‌ در ابتدا عبارت‌ بودند از: میدان‌ بزرگ‌، میدان‌ کوچک‌ یا کوچه‌ شیرکخانه‌، چهارسوق‌، هاکوپجان‌ یا محله‌ حصیربافها، و قاراکل‌ یاقینان‌ (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌605ـ 609؛ اعرابی‌ هاشمی‌، 1378ش‌، ص‌64ـ 65) و محلاتی‌ چون‌ سنگتراشها (معروف‌ به‌ گبرآباد یا کوچر)، تبریزیها، ایروانیها و گاسک‌ بعداً جزو جلفا شدند (رجوع کنید به درهوهانیان‌، همانجا؛ اعرابی‌ هاشمی‌، 1378ش‌، ص‌66). قبرستان‌ ارمنیان‌ جلفا نیز در دامنه‌ کوه‌ صُفّه‌ در جنوب‌ اصفهان‌ واقع‌ بود (درهوهانیان‌، ص‌609).

    شاه‌عباس‌ اول‌ برای‌ جلفاییان‌، حقوق‌ و امتیازات‌ ویژه‌ای‌ در نظر گرفته‌ بود، چنانکه‌ می‌توانستند، برخلاف‌ سایر مسیحیان‌، آزادانه‌ خانه‌ و ملک‌ بخرند و در امور حقوقی‌ و قضایی‌ مطیع‌ مقررات‌ عرفی‌ و شرعی‌ خود و در اجرای‌ مراسم‌ و تشریفات‌ دینی‌ آزاد باشند. شاه‌ برای‌ تأمین‌ آسایش‌ ارمنیان‌ جلفا دستور داده‌ بود که‌ هیچ‌ مسلمانی‌ در آنجا منزل‌ نگیرد و کسی‌ متعرض‌ آنان‌ نشود. همچنین‌ با اجازه‌ او، ارمنیان‌ جلفا، برخلاف‌ مقررات‌ اهل‌ ذمّه‌، می‌توانستند مثل‌ دیگر ایرانیان‌ لباس‌ بپوشند و سران‌ و اعیانشان‌ می‌توانستند برای‌ اسبهایشان‌ زین‌ و یراق‌ زرین‌ و سیمین‌ به‌کار برند (تاورنیه‌، ج‌1، ص‌66). جلفا به‌ صورت‌ خودگردان‌ اداره‌ می‌شد (سیوری‌، همانجا) و کلانتر یا حکمران‌ جلفا را ارمنیان‌، با موافقت‌ شاه‌، از میان‌ خودشان‌ برمی‌گزیدند. این‌ کلانتران‌ مناسبات‌ نزدیکی‌ با شاه‌ داشتند (رجوع کنید به تاورنیه‌، ج‌1، ص‌148؛ لوفت، ص‌132 و ارجاعات‌ آن‌)، چنانکه‌ یک‌بار خواجه‌نظر، در اوایل‌ سلطنتِ شاه‌عباس‌ اول‌، مبلغ‌ کلانی‌ به‌ وی‌ قرض‌ داد (رجوع کنید به فلور، 1356ش‌، ص‌85). گاه‌ به‌ امر شاه‌، از سفیران‌ کشورهای‌ اروپایی‌ نیز در خانه‌های‌ این‌ کلانتران‌ پذیرایی‌ می‌شد (رجوع کنید به محمد معصوم‌، ص‌249؛ درباره‌ وظایف‌ کلانتران‌ و نیز سازمان‌ اداری‌ جلفا در دوره‌ صفویه‌ رجوع کنید به اعرابی‌ هاشمی‌، 1379ش‌ الف‌ ، ص‌149ـ155).

    شاه‌عباس‌ تجارت‌ ابریشم‌ در ایران‌ را، که‌ در انحصار خود داشت‌، به‌ ارمنیان‌ جلفا سپرد و بدین‌ترتیب‌ به‌ فعالیت‌ تجاری‌ آنان‌ رونق‌ بخشید و درنتیجه‌، بسیاری‌ از ارمنیان‌ شهرهای‌ دیگر ایران‌، از جمله‌ تبریز و ایروان‌، به‌ اصفهان‌ مهاجرت‌ کردند (در دوره‌ عباس‌ دوم‌ نیز ارمنیهای‌ بخشهای‌ گوناگون‌ اصفهان‌، به‌ دستور وی‌، به‌ حوالی‌ جلفا کوچانده‌ شدند)؛ ازاین‌رو، در مدتی‌ کوتاه‌، جمعیت‌ و وسعت‌ محله‌ جلفا رو به‌ فزونی‌ نهاد (تاورنیه‌، ج‌1، ص‌58ـ 59؛ درهوهانیان‌، ص‌60ـ61)، به‌ طوری‌ که‌ به‌ گزارش‌ شاردن‌ (ج‌8، ص‌102ـ103) این‌ محله‌ در دوره‌ شاه‌عباس‌ دوم‌، یک‌ فرسنگ‌ طول‌ و یک‌ فرسنگ‌ عرض‌ داشت‌ و به‌ دو بخش‌ جلفای‌ قدیم‌ (ساخته‌ شده‌ در دوره‌ عباس‌ اول‌) و جلفای‌ نو (ساخته‌ شده‌ در دوره‌ عباس‌ دوم‌) تقسیم‌ می‌شد و دارای‌ چند حمام‌، دو کاروانسرا، یک‌ دیر، یازده‌ کلیسا، دو مکتبخانه‌ جدا برای‌ دختران‌ و پسران‌، و حدود 500 ، 3 منزل‌ مسکونی‌ بود (قس‌ کمپفر ، ص‌186، که‌ جمعیت‌ آن‌ را در دوره‌ شاه‌صفی‌ دوم‌ سی‌ هزار تن‌ تخمین‌ زده‌ است‌).

    در حمله‌ افغانها به‌ اصفهان‌، ارمنیان‌ ناگزیر جلفا را تسلیم‌ کردند و افغانها اموال‌ آنان‌ را غارت‌ نمودند و تعدادی‌ از دختران‌ ایشان‌ را ربودند (رجوع کنید به کروسینسکی‌، ج‌2، ص‌48ـ52؛ نیز رجوع کنید به فلور، 1998، ص‌105). با این‌ حال‌، ارمنیان‌ جلفا از قحطی‌ و کشتار عمومی‌ افغانیان‌ در امان‌ ماندند (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌171، 177). گرفتاریها و تضییقاتی‌ که‌ از زمان‌ شاه‌سلطان‌ حسین‌ صفوی‌ (حک: 1105ـ1135) برای‌ ارمنیان‌ جلفا پدید آمده‌ و با حمله‌ افغانها و سپس‌ در دوره‌ نادرشاه‌ افشار (حک: 1148ـ1160) شدت‌ بیشتری‌ گرفته‌ و گاه‌ نیز شورشهای‌ ارمنیان‌ جلفا را برانگیخته‌ بود (رجوع کنید به آرونووا و اشرافیان‌ ، ص‌211)، سبب‌ شد تا برخی‌ ساکنان‌ جلفا این‌ شهر را به‌ بهانه‌های‌ گوناگون‌، از جمله‌ زیارت‌ و تجارت‌، ترک‌ کنند و به‌ بغداد و هند و اروپا بروند (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌185ـ186، 220ـ222؛ اوته‌ ، ص‌174). در زمان‌ کریمخان‌ زند، که‌ تا حدی‌ در آسودگی‌ ارمنیان‌ جلفا می‌کوشید (برای‌ مصائب‌ مردم‌ جلفا در زمان‌ هجوم‌ علی‌مردان‌، رقیب‌ کریمخان‌ رجوع کنید به گریمو، ص‌228ـ229؛ رستم‌الحکما، ص‌250ـ251)، این‌ مهاجرتها نیز ادامه‌ یافت‌، به‌طوری‌ که‌ جمعیت‌ جلفا در این‌ دوره‌ کمتر از 700 ، 1 تن‌ بود (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌228، 237). با انتقال‌ پایتخت‌ از اصفهان‌ به‌ شیراز در دوره‌ زندیه‌ و سپس‌ به‌ تهران‌ در دوره‌ قاجار، مهاجرت‌ ارمنیان‌ بیشتر به‌ سمت‌ تهران‌ و هندوستان‌ بود (رجوع کنید به پولاک‌ ، ص‌25ـ26؛ اوبن ، ص‌293). در دوره‌ قاجار، از جمعیت‌ و رونق‌ جلفا به‌ شدت‌ کاسته‌ شد، به‌طوری‌ که‌ جمعیت‌ آن‌ را در این‌ دوره‌ کمتر از 500 ، 3 تن‌ برآورد کرده‌اند (رجوع کنید به جکسون‌، ص‌270؛ چریکوف‌، ص‌83؛ اوبن‌، ص‌291ـ292؛ برای‌ آمار و ارقام‌ مختلف‌ درباره‌ جمعیت‌ جلفا رجوع کنید به اعرابی‌ هاشمی‌، 1378ش‌، ص‌70ـ71).

    مهم‌ترین‌ فعالیت‌ ارمنیان‌ جلفا تجارت‌ بود. این‌ شهر در دوره‌ شاه‌ عباس‌ اول‌، به‌سبب‌ مهارت‌ و خبرگی‌ ارمنیان‌ در تجارت‌ و شهرت‌ آنان‌ به‌ صداقت‌ و امانت‌، مرکز شبکه‌ای‌ برای‌ تجارت‌ خارجی‌ شد که‌ از یک‌سو در جاوه‌ و تایلند و فیلیپین‌ و هند و از سوی‌ دیگر در هلند و فرانسه‌ و ایتالیا و انگلیس‌ و اسپانیا و سوئد، به‌ خریدوفروش‌ و صدور و ورود کالا می‌پرداخت‌ (رجوع کنید به تاورنیه‌، ج‌1، ص‌62ـ63؛ د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، تکمله‌ 5ـ6، ذیل‌ مادّه‌؛ سیوری‌، ص‌175). اعطای‌ وامهای‌ بدون‌ بهره‌ از طرف‌ شاه‌عباس‌ اول‌ به‌ بازرگانان‌ ارمنی‌ جلفا (رجوع کنید به سیوری‌، همانجا) و سپردن‌ تجارت‌ ابریشم‌ به‌ آنان‌ را باید عامل‌ اصلی‌ موفقیتشان‌ به‌ شمار آورد. آنان‌ انواع‌ فرآورده‌های‌ صنعتی‌، مثل‌ لوازم‌ خیاطی‌ و اشیای‌ فلزی‌ و ساعت‌ و پارچه‌، را از اروپا به‌ ایران‌ وارد و از این‌ راه‌ سودهای‌ کلانی‌ حاصل‌ می‌کردند، چنانکه‌ از خواجه‌ پطرس‌، یکی‌ از تاجران‌ معروف‌ آن‌ عصر، پس‌ از مرگ‌، علاوه‌ بر خانه‌ و جواهر و مایملک‌ دیگر، چهل‌ هزار تومانِ نقره‌ بر جای‌ مانده‌ بود (تاورنیه‌، ج‌1، ص‌65؛ سیوری‌، همانجا). با کاهش‌ جمعیت‌ جلفا و کمتر شدن‌ حمایتهای‌ حاکمان‌ بعدی‌ از آنان‌ و نیز کمتر شدن‌ اهمیت‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ اصفهان‌ در دوره‌های‌ بعد، وضع‌ اقتصادی‌ بازرگانان‌ جلفا نیز به‌ تدریج‌ دچار نقصان‌ گردید (رجوع کنید به شیل‌ ، ص‌198).

    ارمنیان‌ جلفا به‌ مشاغل‌ دیگری‌ چون‌ طبابت‌، زرگری‌، نجاری‌، ریخته‌گری‌، سنگتراشی‌، ساعت‌سازی‌، نوازندگی‌ و غیره‌ نیز می‌پرداختند (رجوع کنید به رائین‌، ص‌128ـ133؛ قوکاسیان‌، ص‌349؛ لئون‌ میناسیان‌ درباره‌ فن‌ زرگری‌، که‌ ارمنیان‌ جلفا در آن‌ مهارت‌ داشتند، کتابی‌ با عنوان‌ > زرگری‌ در جلفای‌ اصفهان‌ < نوشته‌ است‌). همچنین‌ ارمنیان‌ جلفا از پیشروان‌ صنعت‌ چاپ‌ در ایران‌ بودند. خاچاطور وارداپت‌ کساراتسی‌، پیشوای‌ ارمنیان‌ جلفا، در 1047/1638 برای‌ اولین‌ بار کتاب‌ زبور داوود را در 572 صفحه‌ به‌چاپ‌ رساند (میناسیان‌، 1379ش‌، ص‌10؛ نیز رجوع کنید به چاپ‌ و چاپخانه‌ * ، بخش‌ ایران‌).

    ارمنیان‌ جلفا در ترقی‌ و تکامل‌ معماری‌ و هنر ایران‌ نیز فعالانه‌ مشارکت‌ داشته‌اند. معماری‌ آنان‌ تلفیقی‌ بوده‌ است‌ از ویژگیهای‌ معماری‌ ارمنستان‌ با اوضاع‌ اقلیمی‌ و مصالح‌ ساختمانی‌ محلی‌ و موازین‌ و شرایط‌ فرهنگی‌ در معماری‌ عصر صفوی‌ (حقنظریان‌، ص‌51ـ52). معماری‌ آنان‌، علاوه‌ بر ساخت‌ شهری‌ و بناهای‌ مسکونی‌ و بازارها و کارگاهها، در ساخت‌ کلیساهای‌ بسیاری‌ متجلی‌ است‌ (برای‌ کلیساهای‌ جلفا رجوع کنید به اعرابی‌ هاشمی‌، 1379ش‌ ب‌ ، ص‌54ـ58؛ حقنظریان‌، ص‌51؛ نیز رجوع کنید به کلیسا * ؛ وانک‌ * ، کلیسا) که‌، با الهام‌ از کلیساهای‌ ارمنستان‌، طرح‌ مستطیلی‌ (به‌ شکل‌ صلیب‌) دارند و در جهت‌ شرقی‌ ـ غربی‌ ساخته‌ شده‌اند، اما در نماها و تقسیمات‌، اسلوب‌ معماری‌ ایرانی‌ ـ اسلامی‌، به‌خصوص‌ شیوه‌ اصفهانی‌ و معماری‌ عصر صفوی‌، کاملاً مشهود است‌ (عسکری‌، ص‌37). برخلاف‌ سنّت‌ کلیساهای‌ ارمنی‌، که‌ فقط‌ خارجِ بنا تزئین‌ می‌شد و فضای‌ داخلی‌ ساده‌ و بی‌پیرایه‌ می‌ماند، در جلفای‌ اصفهان‌ نماهای‌ خارجی‌ کلیسا ساده‌ است‌، اما دیوارهای‌ داخلی‌ با نقاشیهای‌ دیواری‌ و کاشی‌ و روشهای‌ دیگر تزئین‌ گردیده‌ است‌ (حقنظریان‌، ص‌52ـ53). درواقع‌، ارمنیان‌ جلفا فرهنگ‌ معماری‌ جدیدی‌ پدید آوردند که‌ مسافران‌، تاجران‌ و صنعتگران‌ آن‌ را به‌ ارمنستان‌ نیز انتقال‌ دادند (همان‌، ص‌54).

    نقاشی‌ جلفا، که‌ در تزئینات‌ کلیساها و منازل‌ نمود می‌یابد، تحت‌ تأثیر سه‌ جریان‌ بوده‌ است‌: نقاشی‌ ایرانی‌ دوره‌ صفوی‌؛ زمینه‌های‌ سنّتی‌ مهاجران‌ ارمنی‌ که‌ از جلفای‌ ارمنستان‌ به‌ اصفهان‌ آمده‌ بودند و استادان‌ بزرگی‌ چون‌ هاکوپ‌ جوقایاتسی‌ آن‌ را غنی‌ ساخته‌ بودند؛ و نقاشی‌ اروپایی‌. نمونه‌های‌ جریان‌ هنری اخیر را یا تاجران‌ ارمنی‌ به‌ویژه‌ از هلند و ایتالیا و آلمان‌ به‌ اصفهان‌ می‌آوردند و نقاشان‌ محلی‌ آنها را الگوی‌ خود قرار می‌دادند، یا نقاشان‌ مسیحی‌ اروپایی‌ که‌ در جلفا سکونت‌ داشتند (همان‌، ص‌56). یکی‌ از برجسته‌ترین‌ نقاشان‌ جلفا، میناس‌ زاغگوق‌ (قرن‌ یازدهم‌/ هفدهم‌) بود که‌ پس‌ از فراگرفتن‌ نقاشی‌ نزد استادان‌ فرنگی‌ در حلب‌، به‌ ایران‌ آمد و در زمینه‌های‌ مختلف‌، از نگارگری‌ (مینیاتور) تا نقاشی‌ دیواری‌، به‌ فعالیت‌ پرداخت‌. از جمله‌ کارهای‌ او نقاشیهای‌ نمازخانه‌ یمانیان‌ جلفا، نقاشیهای‌ دیواری‌ عمارتهای‌ شاه‌عباس‌ و شاه‌صفی‌ و خانه‌های‌ برخی‌ تاجران‌ ارمنی‌ چون‌ خواجه‌ سافراز/ سَرفَراز و پطروس‌ ولیجانیان‌ است‌ (قوکاسیان‌، همانجا؛ میناسیان‌، 1356ش‌، ص‌29؛ حقنظریان‌، ص‌57ـ58). از دیگر نقاشان‌ بزرگ‌ جلفا، مالام‌، واران‌، مراوجان‌ و به‌ویژه‌ هووهانِس‌ مِرکوز و تانْری‌ وِران‌ مشهور به‌ بگُدْان‌ سلطانوف‌ بودند (رجوع کنید به قوکاسیان‌، همانجا؛ حقنظریان‌، ص‌58).

    ارمنیان‌ جلفا از ابتدای‌ سکونت‌ در اصفهان‌، مدارس‌ دینی‌ تأسیس‌ کردند (رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌585ـ 586). برخی‌ از روحانیان‌ ارمنی‌ نیز در منازل‌ خود به‌ کودکان‌ آموزش‌ می‌دادند (میناسیان‌، 1380ش‌، ص‌78). در اولین‌ مدرسه‌ دینی‌ جلفا، معلمی‌ به‌ نام‌ گستاند تدریس‌ می‌کرد که‌ در 1098/1687 کتابی‌ برای‌ تدریس‌ تجارت‌ نوشت‌ و در آن‌ از انواع‌ پولها و اوزان‌ رایج‌ در کشورها و نحوه‌ تبدیل‌ آنها به‌ یکدیگر سخن‌ گفت‌ (رجوع کنید به درهوهانیان‌؛ میناسیان‌، 1380ش‌، همانجاها). معروف‌ترین‌ مدارس‌ جلفا در قرن‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ عبارت‌ بودند از مدرسه‌ هادوتون‌ آبکاریان‌ در محوطه‌ کلیسای‌ مریم‌، مدرسه‌ مریم‌ هارتونیان‌ در محوطه‌ کلیسای‌ میناس‌، و مدرسه‌ مارکارسوکیاسیان‌ در محوطه‌ کلیسای‌ استپانوس‌، که‌ در 1297/1880 همگی‌ در یک‌ جا متمرکز و مدارس‌ ملی‌ مرکزی‌ نامیده‌ شدند (میناسیان‌، 1376ش‌، ص‌17؛ نیز رجوع کنید به درهوهانیان‌، ص‌588ـ593). اولین‌ مدرسه‌ ملی‌ دخترانه‌ جلفا در 1274/1858 تأسیس‌ و در 1309/ 1892 به‌ مدرسه‌ پسرانه‌ ملحق‌ شد. به‌ گزارش‌ میناسیان‌ (همانجا) در 1376ش‌، جلفا دارای‌ چهار مؤسسه‌ آموزشی‌ بوده‌ است‌.

    نیز رجوع کنید به ارامنه‌ * ؛ کلیسا * ؛ وانک‌ * ، کلیسا

    منابع‌: ماریانا روبنوونا آرونووا و کلارا زارمایروونا اشرفیان‌، دولت‌ نادرشاه‌ ، ترجمه‌ حمید امین‌، تهران‌ 1356ش‌؛ اسکندرمنشی‌؛ شکوه‌السادات‌ اعرابی‌ هاشمی‌، «سازمان‌ اداری‌ جلفای‌ نو در عصر صفوی‌»، فرهنگ‌ اصفهان‌ ، ش‌17 و 18 (زمستان‌ 1379 الف‌ )؛ همو، «شکل‌گیری‌ و توسعه‌ جلفای‌ نو در عصر صفوی‌»، همان‌، ش‌14 (زمستان‌ 1378)؛ همو، «کلیساهای‌ ارمنیان‌ جلفا»، همان‌، ش‌15 (بهار 1379 ب‌ )؛ ژان‌ اوته‌، سفرنامه‌ ژان‌ اوتر: عصر نادرشاه‌ ، ترجمه‌ علی‌ اقبالی‌، تهران‌ 1363ش‌؛ یاکوب‌ ادوارد پولاک‌، سفرنامه‌ پولاک‌ ، ترجمه‌ کیکاوس‌ جهانداری‌، تهران‌ 1361ش‌؛ جووانی‌ فرانچسکو جملی‌ کارری‌، سفرنامه‌ کارری، ترجمه‌ عباس‌ نخجوانی‌ و عبدالعلی‌ کارنگ‌، [ تبریز ] 1348ش‌؛ چریکوف‌، سیاحتنامه‌ مسیو چریکف، ترجمه‌ آبکار مسیحی‌، به‌ کوشش‌ علی‌اصغر عمران‌، تهران‌ 1379ش‌؛ حسین‌بن‌ مرتضی‌ حسینی‌ استرآبادی‌، تاریخ‌ سلطانی‌: از شیخ‌ صفی‌ تا شاه‌ صفی‌ ، چاپ‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌ 1364ش‌؛ آرمن‌ حقنظریان‌، «نگاهی‌ به‌ معماری‌ و نقاشی‌های‌ دیواری‌ کلیساهای‌ جلفای‌ اصفهان‌»، پیمان‌ ، ش‌3 و 4 (پاییز و زمستان‌ 1375)؛ هاروتون‌ درهوهانیان‌، تاریخ‌ جلفای‌ اصفهان‌، ترجمه‌ لئون‌ میناسیان‌ و محمدعلی‌ موسوی‌ فریدنی‌، اصفهان‌ 1379ش‌؛ اسماعیل‌ رائین‌، ایرانیان‌ ارمنی، تهران‌ 1356ش‌؛ محمدهاشم‌ رستم‌الحکما، رستم‌التواریخ‌ ، چاپ‌ محمد مشیری‌، تهران‌ 1348ش‌؛ مری‌ لئونورا شیل‌ (وولف‌)، خاطرات‌ لیدی‌ شیل‌: همسر وزیر مختار انگلیس‌ در اوائل‌ سلطنت‌ ناصرالدین‌شاه، ترجمه‌ حسین‌ ابوترابیان‌، تهران‌ 1368ش‌؛ عبدالرضا عسکری‌، «طراحی‌ مجموعه‌ فرهنگی‌ جلفای‌ اصفهان‌»، پایان‌نامه‌ کارشناسی‌ارشد مهندسی‌ معماری‌، دانشگاه‌ بین‌المللی‌ امام‌ خمینی‌، 1380ش‌؛ نصراللّه‌ فلسفی‌، زندگانی‌ شاه‌عباس‌ اول‌ ، ج‌3، تهران‌ 1353ش‌؛ ویلم‌ فلور، اولین‌ سفرای‌ ایران‌ و هلند: شرح‌ سفر ' موسی‌بیگ‌‘، سفیر شاه‌عباس‌ به‌ هند و سفرنامه‌ ' یان‌ اسمیت، سفیر هلند در ایران‌ ، به‌کوشش‌ داریوش‌ مجلسی‌ و حسین‌ ابوترابیان‌، تهران‌ 1356ش‌؛ قوکاسیان‌، «هنر و فرهنگ‌ ارامنه‌ ایران‌ در زمان‌ قدیم‌»، ارمغان‌ ، سال‌55، دوره‌ 42، ش‌5 (مرداد 1352)؛ انگلبرت‌ کمپفر، سفرنامه‌ کمپفر، ترجمه‌ کیکاوس‌ جهانداری‌، تهران‌ 1360ش‌؛ گریمو، «نامه‌ به‌ پربینه‌»، در نامه‌های‌ شگفت‌انگیز از کشیشان‌ فرانسوی‌ در دوران‌ صفویه‌ و افشاریه، ترجمه‌ بهرام‌ فره‌وشی‌، تهران‌: مؤسسه‌ علمی‌ اندیشه‌ جوان‌، 1370ش‌؛ پاول‌ لوفت‌، ایران‌ در عهد شاه‌عباس‌ دوم‌ ، ترجمه‌ کیکاوس‌ جهانداری‌، تهران‌ 1380ش‌؛ محمد معصوم‌، خلاصة‌السیر: تاریخ‌ روزگار شاه‌صفی‌ صفوی‌ ، تهران‌ 1368ش‌؛ لئون‌ میناسیان‌، «استاد میناس‌، نقاش‌ مشهور جلفا»، هنر و مردم‌ ، ش‌179 (شهریور 1356)؛ همو، اولین‌ چاپخانه‌ ایران‌ و فهرست‌ چاپخانه‌های‌ اصفهان‌، اصفهان‌ 1379ش‌؛ همو، راهنمای‌ جلفای‌ اصفهان‌، اصفهان‌ 1376ش‌؛ همو، «مدارس‌ ارمنیان‌ جلفا»، فرهنگ‌ اصفهان‌ ، ش‌20 (تابستان‌ 1380)؛

    Eugهne Aubin , La Perse d'aujourd'hui: Iran , Mesopotamie , Paris 1908; Jean Chardin , Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'orient , new ed. by L. Langlهs, Paris 1811; EI 2 , suppl . fascs 5-6, Leiden 1982, s.v. "Djulfa" (by A. Dietrich); Willem M. Floor, The Afghan occupation of Safavid Persia: 1721-1729 , Paris 1998; Abraham Valentine Williams Jaekson, Persia: past and present, a book of travel and research , New York 1906; Judasz Tadeusz Krusinski, The history of the late revolutions of Persia , New York 1973; Roger Mervyn Savory, Iran under the Safavids , Cambridge 1980; Jean-Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse , Introduction et notes de Stephane Yerasimos, Paris 1981.

    / شهرام‌ امیری‌ و گروه‌ تاریخ‌ اجتماعی‌ /

    شهر اصفهان

    تاریخچه شهر اصفهان  ر

    از مراجعه به منابع موجود تاریخی چنین بر می آید که کلمه ” اسپاران “ بطلمیوس, ” سپاهان “ پهلوی و”اصفهان“ عرب و ” اصفهان “ امروز لفظی قدیمی است و به احتمال قریب به یقین کلمه ای پهلوی است و ریشه قدیمی تر از پهلوی آن مکشوف نیست . در عهد اشکانیان اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالت های وسیعی بود که تحت فرمان ملوک اشکانی قرار داشت . در دوره ساسانیان, اصفهان محل سکونت و قلمرو و نفوذ ”اسپوهران“ یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند, بود. بعد از اسلام, اصفهان مانند دیگر شهرهای ایران تا اوایل قرن چهارم تحت سلطه اعراب بود و در زمان منصور خلیفه عباسی, مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر دستور داده شد در عمران و آبادانی آن کوشا باشد. در سال 319 هـ. ق. مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی برگزید و جشن سده را هرچه باشکوه تر در این شهر برپا کرد. در سال 327 هـ .ق. اصفهان به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد و آن را به پایتختی انتخاب کرد و اصفهان دوباره رونق خود را گرفت. در سال 443 هـ . ق. اصفهان به دست طغرل پادشاه سلجوقی فتح شد. در سال 639 هـ. ق. تحت سلطه مغولها قرار گرفت. پس از بازگشت سپاه مغول شهر اصفهان مجدداُ رونق یافت. سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از 6 ماه محاصره به دست محمود افغان, انجام گرفت . با سقوط شهر اصفهان سلسله صفوی نیز منقرض شد و اصفهان دچار انحطاط شد. در دوران زندیه و قاجاریه پایتخت کشور به شیراز و تهران انتقال یافت در زمان قاجار پسر ناصرالدین شاه, ظل السطان زمین و مصالح و آثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هرترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای بسیار قوی و منظم کشور بود, تاْمین کند .از ویژگی های اقتصادی شهر اصفهان در دوره قاجار, درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی,  شهر اصفهان موردتوجه قرار گرفت, دربازسازی آثار تاریخی آن کوشش هایی به عمل آمد و توسعه صنعتی شهر و منطقه آغاز شد. اصفهان یکی از شهرهای بزرگ و سیاحتی ایران است.

     

    بنا و یادمانهای تاریخی

    آرامگاه پیر بکران  

    در 30 کیلومتری جنوب غربی اصفهان در روستای پیربکران ، یک اثر مذهبی, تاریخی وهنری وجود دارد که از نمونه های عالی آثار قرن هشتم ایران به شمار می رود. بنای مزبور شامل 3 قسمت است. اول رواق بقعه، دوم صحن بقعه, سوم آرامگاه پیربکران که در ضلع شمالی بقعه و متصل به اتاقی محفوظ که ظاهراُ محل تدریس و ریاضت محمد بکران بوده است. کتیبه ای در آرامگاه وجود دارد که شامل سوره (فاتحه) و آیاتی از سوره (سین) است و در ذیل آن ها, کتیبه تاریخی سنگ آرامگاه به تاریخ سال 703 هـ .ق وجود دارد.

    آرامگاه بابا رکن الدین

    درضلع جنوبی زاینده رود و مجاور جاده قدیم شیراز، در قبرستان قدیمی اصفهان ـ تخت پولاد ـ آرامگاه یکی از عرفای مشهور قرن هشتم هجری به نام بابارکن الدین مسعود بن عبدالله بیضاوی واقع شده است که در تاریخ یکشنبه 26 ربیع الاول سال 769 هـ . ق وفات یافته و در این مکان دفن شده است .

    آرامگاه بابا قاسم  

    این بنا در طرف غرب خیابان هاتف اصفهان و در حدود پانصد متری مسجد جامع عتیق در کوچه باباقاسم قرار دارد. بر اساس اسناد موجود می توان گفت محمد ـ معروف به باباقاسم ـ از عرفا و صلحای ربانی و علمای قرن هشتم هجری قمری بوده است.

    آرامگاه میرفندرسکی

    آرامگاه میرفندرسکی از عرفا و حکمای معروف عهد صفویه در ” تکیه میر “ تخت فولاد اصفهان واقع شده است

    آرامگاه شاهزادگان

    درمجاورت یکی از زیارتگاه های اصفهان به نام ” بستی فاطمه “ بقعه شاهزادگان واقع شده است. مدفونین این بقعه, نوادگان دختری شاه عباس اول و فرزندان ” عیسی خان “‌ قورچی باشی هستند که به دستور شاه صفی به قتل رسیده اند. نام مقتولین بر سنگ مزار آن ها منقور است .

    آرامگاه واله

    ” آقا محمد کاظم واله “ از شعرا و اعاظم اصفهان در دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار بوده است که در سال 1229 هجری قمری در گذشته و بر مزار او بقعه ای بنا شده است. آرامگاه واله در حاشیه خیابان فیض واقع است .

    آرامگاه صائب تبریزی  

    صائب تبریزی , شاعر بلند پایه سبک هندی در سال 1006 متولد و درسال 1081 هـ .ق در اصفهان در گذشت و در باغ شخصی خود , به نام باغ تکیه مشرف به شهر نیاسر , به خاک سپرده شد .

    آرامگاه همای شیرازی

    آرامگاه همای شیرازی از شاعران و نویسندگان و عارفان ایرانی در قرن 13 هجری در پایین یکی از جرزهای شرقی ایوان شمالی بقعه امام زاده احمد قرار دارد .

    آرامگاه مجلسی

    این آرامگاه , در گوشه شمال غربی مسجد جامع اصفهان واقع شده و مدفن چند تن از علمای بزرگ شیعه از جمله آخوند ملا محمدتقی مجلسی و فرزندش آخوند ملا باقر مجلسی ـ صاحب بحارالانوار ـ است .

    آرامگاه میرعماد

    این آرامگاه در مسجد مقصود بیک اصفهان واقع شده است . میر محمد بن حسین حسنی سیفی قزوینی , ملقب به عمادالملک و مشهور به میر , خطاط معروف ایرانی ( 961 – 1024 هـ .ق ) و یکی از بزرگترین نویسندگان خط نستعلیق زمان خود بوده است .

    گردشگاه و باغ های تاریخی چهارباغ    ر

    اصفهان در سال 1006 هجری رسماُ به پایتختی شاه عباس اول انتخاب شد و بنا به دستور شاه عباس از محل دروازه دولت تا دامنه کوه صفه, خیابان طویل و عریض مشجری تحت عنوان چهارباغ احداث شد تا به عنوان گردشگاه خانواده سلطنتی ودرباریان استفاده شود. باغ های مشهور چهارباغ عبارت بودند از : باغ تخت , باغ طاووس خانه , باغ کاج , باغ پهلوان , باغ بابا امیر , باغ توپخانه , باغ نسترن , باغ چهل ستون , باغ بلبل یا بهشت

    کاخ چهل ستون

    باغ چهل ستون که بالغ بر 67000 متر مربع مساحت دارد , در دوره شاه عباس اول احداث شده است و در وسط این باغ , عمارت چهل ستون قرار دارد . در زمان شاه عباس دوم در این بنا تغرات کلی پدید آمد و تالار آینه و تالار هجده ستون و دو اتاق شمالی و جنوبی تالار آینه و ایوان های طرفین سرسرای پادشاهی و حوض بزرگ مقابل تالار با کلیه تزئینات نقاشی و آینه کاری و کاشی کاری دیوارها و سقف ها به آن افزوده  شده است. قسمت های جالب ودیدنی کاخ چهل ستون به شرح زیر است :

     

    ـ سقف باشکوه نقاشی شده تالار هجده ستون و سقف آینه کاری تالار آینه و مدخل آینه کاری تالار جلوس شاه عباس دوم

    ـ ستون های عظیم تالارهای هجده ستون و تالار آینه

    ـ شیرهای سنگی چهارگوشه حوض مرکزی تالار و ازاره های مرمری منقش اطراف که معرف صنعت حجاری دوره صفویه است .

    ـ تزئینات عالی طلاکاری سرسرای پادشاهی و اتاق های طرفین تالار آینه و تابلوهای بزرگ نقاشی تالار پادشاهی که تصویر شاهان صفوی را نشان میدهد.

    ـ تصویری از شاه عباس اول باتاج مخصوص و مینیاتورهای دیگری در اتاق گنجینه که در مرمت سال های 1334 و 1335 خورشیدی از زیر گچ خارج شده است .

    ـ آثار پراکنده ای از دوران صفویه مانند سردر ” مسجد قطبیه “‌و سردرهای ” زاویه درکوشک “ و آثاری از ”مسجد درب جوباره “ یا ” پیر پینه دوز ”  و ”مسجد آقاسی “ که بر دیوارهای ضلع غربی و جنوب غربی باغ نصب شده است .  کاخ چهل ستون به موجب اشعاری که در جبهه تالار از زیر گچ خارج شده به ” مبارک ترین پتجمین سال سلطنت شاه عباس دوم بنا شده است . شیر ها و مجسمه های سنگی اطراف حوض و داخل باغچه ها تنها آثاری است که از دو قصر با شکوه دیگر دوره صفوی یعنی آینه خانه و عمارت سرپوشیده باقی مانده و بعد ها به این محل آورده شده است .اگرچه انعکاس ستون های بیست گانه تالارهای چهل ستون در حوض مقابل عمارت مفهوم چهل ستون را القا میکند ولی در حقیقت واژه چهل در نام این عمارت نشانه کثرت است و وجه تسمیه عمارت مزبور به علت تعدد ستون های آن است .

     

    کاخ هشت بهشت

    عمارت تاریخی هشت بهشت نمونه ای از کاخ های محل سکونت آخرین سلاطین دوره صفوی است که در دوره ” شاه سلیمان “ ( 1080 هـ . ق ) بنا شده است. ازباغ وسیع ( هشت بهشت ) وسعت زیادی باقی نمانده, ولی قصر تاریخی آن هنوز اثری ارزنده و جالب توجه است .

    از آثار قابل توجه این قصر که نماهای خارجی را تزیین کرده است کاشی کاری هایی است که انواع حیوانات و پرنده و درنده و خزنده را نشان میدهد .

    در دهه اخیر پارک مجلل و زیبایی به همت شهرداری اصفهان در اطراف این کاخ تاریخی طراحی و ساخته شده است که در حال حاضر از گردشگاههای مشهور شهر اصفهان است .

     

    عمارت عالی قاپو  

    این قصر که درعهد صفویه ( قصر دولتخانه یا دولتخانه مبارک نقش جهان ) نام داشت نمونه منحصر به فردی از معماری کاخ های عهدصفوی است که در اوایل قرن یازدهم هجری به امر شاه عباس اول ساخته شده است. شاه صفوی, سفیران و شخصیت های عالیقدر را در این‌کاخ به‌حضور می پذیرفت .

    عالی قاپو دارای پنج طبقه ساختمان است و هر طبقه تزئینات ویژه ای دارد . با آنکه بعد از دوره صفویه به تزئینات بناها خرابی ها و لطمات جبران ناپذیری وارد آمده است ولی هنوز شاهکارهایی از گچبریها و نقاشیهای عهد صفویه را در بر دارد و تماشاکنندگان را به تحسین وا میدارد .

    مینیاتورهای هنرمندانه رضا عباسی, نقاش معروف عهد شاه عباس ( که آسیب فراوان دیده اند ) نقاشی های گل و بوته , شاخ و برگ , اشکال وحوش و طیور و گچ بری های زیبای آن به شکل انواع جام و صراحی در تاق ها و دیوارها تعبیه شده است وشاه صفوی و مهمانان او , از تالار همین عمارت مناظر بازی چوگان , چراغانی , آتش بازی ها و نمایش های میدانی را تماشا می کردند.

     

    تالار اشرف 

    ساخت و احداث این عمارت که در اندرون کاخ سلطنتی صفوی جای داشت به شاه عباس دوم نسبت داده می شود و انتساب آن به اشرف هیچ ارتباطی با اشرف افغان ندارد. این بنا تقریباُ با چوب بست ساخته شده است بام آن مسطح و برپایه های بلند ضخیم پوشیده از طلا نهاده شده است ، سقف آن با قطعات چوب متصل به هم تزئین شده و در بخش های مختلف آن نظیر بقیه قسمتها , برق طلا می درخشد . گفته می شود , تالار اشرف در اواخر سلطنت شاه سلیمان و یا در عهد سلطنت شاه سلطان حسین  ساخته شده است.

     

    مدرسه شمس آباد

    این مدرسه از مدارس طلبه نشین دوره ” شاه سلطان حسین “ صفوی است که درمحله ” شمس آباد “ اصفهان واقع شده است و به وسیله یکی از رجال آن دوره به نام ” آقا میر محمدمهدی “ تاجر عباس آبادی , درسال 1125 هجری قمری بنا شده است .

    مدرسه کاسه گران

    این مدرسه طلبه نشین نیز از بناهای دوره شاه سلیمان صفوی است که در بازار ” ریسمان “ اصفهان واقع شده است. این مدرسه تزئینات گچ بری و کاشی کاری های زیبایی دارد و به وسیله یکی از رجال آن دوره به نام ” آقا میر محمد مهدی “ ملقب به ”‌ حکیم الملک “ در سال 1105 هجری قمری بنا شده است . کتیبه های داخلی مدرسه سال 1013 هجری قمری را نشان می دهد .

    منار جنبان

    این بنا به صورت یک بقعه و دو مناره است که بر روی قبر ( عمو عبدالله ) از زاهدان و صلحای معروف قرن هشتم هجری بنا شده است و سنگ قبر آن تاریخ 716 هـ .ق مقارن با اواخر سلطنت (اولیجاتیو) ایلخان مغول را نشان می دهد .ایوان منار جنبان یکی از نمونه های ابنیه سبک مغولی ایران است که از آن دوره کاشی کاری هایی نیز به یادگار دارد . مناره ها بعداُ و احتمالاُ در اواخر عصر صفویه به ایوان مزبور اضافه شده است و با حرکت دادن یکی از آنها دیگری نیز حرکت میکند .نکته جالب در این بنا قدیمی آن است که وقتی یکی از مناره هابه حرکت در آید  نه تنها مناره دیگر به حرکت در می آید بلکه تمامی این ساختمان مرتعش می شود . در حال حاضر, از این اثر تاریخی بشدت مراقبت می شود.

    مناره دارالضیاء

    دو مناره معروف به مناره های ” دارالضیافه “ که ” دارالضیاء “ نیز گفته شده است ، در محله ” جوباره “ اصفهان واقع شده اند و از بناهای قرن هشتم هجری اند. کتیبه مناره ها فرو ریخته است و نمی توان سال قطعی ساختمان آن ها را دریافت. این دو مناره تزئینات کاشی کاری نیز دارند و چنان که از نام آن ها پیداست, سردر مهمان سرای مشهوری بوده اند که به امیر یا حکمران یا پادشاهی در قرن هشتم تعلق داشته است .

    مناره باغ قوشخانه

    این مناره را (طوقجی) و به واسطه مجاورت آن با ” آرامگاه علی بن سهل “ مناره علی بن سهل نیز گویند . این مناره در منتهی الیه شمالی محله  جوبار واقع شده واز بناهای قرن هشتم هجری است. این مناره دارای تزئینات کاشی کاری است و قسمتی از تارک مناره و تزئینات کاشی کاری آن فروریخته است. وجه تسمیه آن به قوشخانه , به مناسبت  مجاورت آن با یکی از باغ های سلطنتی دوره شاه عباس اول صفوی است که گویا بازهای شکاری پادشاهان صفوی در این باغ نگهداری می شده اند .

    مناره چهل دختر
    یکی از آثار جالب دوره سلجوقی در اصفهان مناره چهل دختر است که با تزئینات آجری و کتیبه های کوفی آراسته شده است ، این مناره را ” ابوالفتح نهوجی “ در سال 501 هجری بنا کرده است. نهوج از توابع اردستان و سال 501 مقارن با سومین سال پادشاهی سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی است که در آن زمان اصفهان پایتخت سلسله سلجوقی بوده است .

    مناره ساربان

    این مناره در شمال محله ( جوباره ) و در قسمت یهودی نشین اصفهان واقع شده است و از زیباترین مناره های عهد سلجوقی است که در قرن ششم هجری بنا شده است و تزئینات آجری و کاشی کاری دارد . این مناره حدوداُ 54 متر ارتفاع دارد .

    مناره زیار

    این مناره در دهکده ( زیار ) در 30 کیلومتری شرق اصفهان و در ساحل جنوبی زاینده رود واقع شده و تزئینات آجری زیبایی دارد. زمان ساخت آن را قرن ششم هجری می دانند. نام زیار که به محل استقرار این مناره اطلاق می شود, به احتمال قوی , با دوره حکمرانی مرداویج زیاری ارتباط دارد که در آغاز قرن چهارم , شهر اصفهان پایتخت وی بوده است و در ساحل زاینده رود قصرهایی برای سکونت و مراکز اداری حکومت وی بنا شده بود .

    مناره راهروان

    این مناره که در خارج از شهر اصفهان قرار دارد, یکی از آثار قرن ششم هجری است که تاریخ بنای آن را بعد از مناره های ”مسجد علی“ و ”ساربان“ حدس زده اند. این مناره از مناره های زیبای عهد سلاجقه است .

    قلعه فارفا آن

    این قلعه در قریه ”فارفا آن“ رویدشت اصفهان واقع شده است و دژی است که در عهد ساسانیان بنا گردیده است.   ” فارفاآن “ در قدیم یکی ازشهرهای حاکم نشین اصفهان به شمار می آمد.

    کاروان سرای مهیار

    این کاروان سرا که در 52 کیلومتری جنوب اصفهان و در دهکده ای به همین نام قرار گرفته است , به صورت چهار ایوانی و به شکل مستطیل بنا شده است . این کاروانسرا به احتمال زیاد , در زمان شاه اسماعیل بنا گردیده است . اهمیت دیگر آن در بناهای متعدد آن مانند آسیاب , نانوایی , قهوه خانه وبازار است که در مجموع یک شهرک کوچک رادر این جاده تشکیل می داده است.

    پل الله وردی خان ( سی وسه پل )

    این پل که در نوع خود شاهکار بی نظیری از آثار دوره شاه عباس اول صفوی است, به هزینه و نظارت سردار معروف او ” الله وردی خان “‌ بنا شده است. این پل به نام های ”سی و سه چشمه“, ”چهار باغ“ , ” جلفا “ و بالاخره ” زاینده رود “ معروف است . تاریخ بنای این پل را شیخ علی نقی کمره ای شاعر زمان شاه عباس در یک قطعه شعر به ماه تاریخ , سال 1005  هجری ذکر کرده است. این سال مقارن ایامی است که خیابان چهارباغ نیز احداث شده است . این پل در حدود 300 متر طول و 14 متر عرض دارد و طولانی ترین پل بر روی زاینده رود است . در دوره صفویه مراسم جشن آبریزان یا آبپاشان در کنار این پل صورت می گرفت . در سفر نامه های سیاحان اروپایی آن دوران  به برگزاری این جشن اشاره شده است . ارامنه جلفا هم مراسم  خاج شویان خود را در محدوده همین پل برگزار می کرده اند . این پل یکی از شاهکارهای معماری و پل سازی ایران محسوب میشود و از زیبایی و عظمت منحصر بفردی برخودار است .

    پل خواجو

    پل خواجو یا ” پل شاهی “ که از اواخر دوره تیموری شالوده هایی داشته است, به امر شاه عباس دوم درسال 1060 هجری به صورت امروزی آن ساخته شد. غرفه های آن با تزئینات کاشی کاری و نقاشی پوشیده شده است. پل خواجو به هنگام طغیان آب زاینده رود, منظره ای دیدنی می یابد. برای اقامت موقتی شاه صفوی و خانواده او در وسط پل ساختمان مخصوصی که به نام ” بیگلر بیگی “ شهرت دارد, بنا شده است. این ساختمان هم اکنون نیز وجود دارد. اتاق های آن دارای تزئینات نقاشی است. نام اصلی این پل در مآخذ دوران صفوی, پل شاهی آمده است. و خواجو نامی است که طی دو قرن اخیر به مناسبت مجاورت با محله خواجو به آن اطلاق شد .

    نام این پل هیچ ارتباطی به نام شاعر قرن هشتم هجری یعنی خواجوی کرمانی ندارد . این پل در سالهای نه چندان دور به نامهای ” پل شیراز “ و “ پل بابا رکن الدین “  معروف بوده است .

     

    پل شهرستان

    این پل در ناحیه ”جی“ قدیم و 4 کیلومتری شرق اصفهان واقع شده و قدیمی ترین پلی است که بر زاینده رود احداث شده است. پل شهرستان از نظر معماری فوق العاده جالب توجه است و به عقیده باستان شناسان اساس و بنیاد آن به دوره ساسانیان مربوط است؛ ولی ساختمانهای روی پل از نحوه معماری دوره اسلامی متاْثر گردیده اند .

     

    پل مارنان

    نام این پل که در اصل ”ماربین“ نام داشته , از کلمه ” مهربین “ اوستایی اخذ شده است. قرن ها قبل از ظهور زرتشت , معبد مهرپرستان بر فراز کوه سنگی قرار داشت. نام این بلوک در دوره ساسانیان مهربین بود و در طول مدت 14 قرن دوره اسلامی به ” ماربین “ معروف شد. پل مارنان واسطه اتصال دو ساحل شمالی و جنوبی رودخانه در غربی ترین سمت شهر اصفهان بود .

     

    جاذبه های طبیعی

    آبشار شالورا

    این آبشار در 65 کیلومتری غرب اصفهان و در نزدیکی روستای جو میهن قرار دارد .

    آبشار کرد علیا

    این آبشار که در 90 کیلومتری غرب اصفهان و در ارتفاعات دالانکوه قرار دارد, از آب شدن برف های دالانکوه به وجود آمده است و در بهار منظره بسیار زیبایی ایجاد می کند.

    چشمه آب معدنی ورتون

    در 43 کیلومتری جاده اصفهان به یزد جاده ای فرعی وجود دارد که پس از طی 18 کیلومتر به ناحیه ورتون می رسد. بعد از ورتون در فاصله 12 کیلومتری, چشمه های معدنی ورتون قرار گرفته اند. در این منطقه حمام هایی به سبک دوره صفویه است که اکثراُ مخروبه اند و برخی از آنها که سالم است مورد استفاده مردم قرار می گیرد. آب گرم ورتون از دسته آب های کلروره بی کربناته و سولفاته گرم است. خواص درمانی استحمام در این آب عبارت است از : تسکین دهندگی دردهای عصبی و رماتیسمی . این آب در صورت نوشیدن باعث ازدیاد ترشح معده می گردد. به سبب وجود سولفات سدیم در ترکیب آن , این آب خاصیت ملین دارد و سرانجام وجود آهن در ترکیب آن , در درمان کم خونی موْثر است .

     

    اماکن زیارتی و مذهبی

    مسجد جامع عباسی (مسجد شاه)  

    ساختمان مسجد جامع عباسی , درضلع جنوبی میدان تاریخی اصفهان در سال 1020 هجری قمری به فرمان شاه عباس اول در بیست و چهارمین سال سلطنت وی شروع شد . کتیبه سردر مسجد به خط ثلث ” علیرضا عباسی“ در سال 1025 نگاشته شده و حاکی از آن است که شاه عباس این مسجد جامع را از مال خالص خود بنا کرده وثواب آن را به روح جد اعظم خود ” شاه طهماسب “‌ اهدا نموده است, در ذیل این کتیبه, کتیبه دیگری است که از استاد علی اکبر اصفهانی ( مهندسی معمار مسجد ) تجلیل شده است .

    مسجد شیخ لطف الله

    این مسجد بی نظیر شاهکار دیگری از هنر معماری و کاشی کاری قرن یازدهم هجری قمری است که به فرمان شاه عباس اول در مدت 18 سال ساخته شده است . ساخت سردر معرق آن در سال 1011 هـ . ق اتمام یافت و ساختمان تزئینات آن در سال 1028 هجری قمری به اتمام رسیده است . کتیبه سردر آن به خط ثلث علیرضا عباسی و به تاریخ سال 1012 هجری قمری است معمار و بنای مسجد ” استاد محمدرضا اصفهانی “ است که نام او در داخل محراب زیبای مسجد در لوحه کوچکی ذکر شده است . باستان شناسان خارجی در مورد عظمت معماری این مسجد گفته اند : ” به سختی می توان این بنا را محصول دست بشر دانست . “ شیخ لطف الله از علمای بزرگ شیعه واز مردم ” میس “‌ از قراء ” جبل عامل “‌ در لبنان امروزی بود که به دعوت شاه عباس اول در اصفهان اقامت گزید. این مسجد به منظور تجلیل از او احداث گردید.

     

    مسجد و مناره برسیان

    این مسجد در 42 کیلومتری شرق اصفهان واقع شده و یک اثر خالص سلجوقی است. مناره آن را در سال 491 و محراب آن را در سال 498 هجری قمری ساخته شده است. تزئینات آجری داخل مسجد شبیه به گنبد تاج الملک در مسجد جمعه اصفهان است و به احتمال قوی معمار هردو بنا یکی بوده است .

    مسجد گار

    این مسجد که از دوره سلاجقه است در دهکده ” گار “ که امروزه آن را ” جار “ تلفظ می کنند و در جنوب بستر زاینده رود واقع شده است قرار دارد. از این مسجد جز ویرانه هایی باقی نمانده است ولی مناره آن وضع خوبی دارد و به موجب کتیبه کوفی موجود در آن , در سال 515 هـ .ق به وسیله شخصی به نام ” سید الرْوسا ء ابوالقاسم“ بنا شده است .

    مسجد سرخی

    این مسجد کوچک که نماز خانه آن در سالهای اخیر بازسازی شده است در سال 1014 هـ .ق توسط خلف نامی که سفره چی شاه عباس اول بود بنا گردیده است . در گذشته این مسجد را مسجد سفره چی می نامیدند . ولی کلمه سفره چی در طول زمان به سرخی تبدیل شده است . سردر این مسجد حاوی کتیبه ای است به خط ثلث که با کاشی معرق سفید به زمینه ای به رنگ آبی نوشته شده است .

    مسجد لبنان

    این مسجد در حاشیه غربی اصفهان و در محله لبنان از محلات قدیمی شهر اصفهان واقع شده است . از آثار تاریخی آن جز چند قطعه گچبری از قرن  هشتم و چند قطعه کاشی کاری از دوره شاه سلیمان به خط ( امامی ) و لوح سنگی سردر , چیز دیگری باقی نمانده است . منبر قدیمی این مسجد از نمونه های جالب توجه عهد صفویه است . گنبد و مناره کاشی کاری شده این مسجد از الحاقات نیم قرن اخیر است .

     

    مسجد رکن الملک

    این مسجد به وسیله ( میر سلیمان خان شیرازی ) ملقب به ” رکن الملک “ در ابتدای تخت فولاد اصفهان بنا شده و یکی از بناهای مشهور دوره قاجاریه است . سردر , گنبد و داخل آن با تزئینات کاشی کاری آراسته شده و آرامگاه  ”رکن الملک “ در یکی از اتاق های سرسرای ورودی صحن آن قرار دارد . کتیبه های این مسجد و مدرسه کوچک متصل به آن که تاریخ سال های 1319 تا 1325 هجری قمری را دارد , دارای اشعار فارسی است که در اطراف صحن مسجد با کاشی کاری زیبا بسته اند .

    مسجد اریزان

    مسجد اریزان که سال ها به دست فراموشی سپرده شده بود , بسیار زیباتر از دوبنای مساجد کاخ و دشتی است و داخل آن با تزئینات گچ بری نیز آراسته شده است . طی سال های اخیر ، تعمیراتی در این مسجد به عمل آمده است.

    مسجد قطبیه

    این مسجد , در دوره ”شاه طهماسب اول“‌ به وسیله ” قطب الدین علی باب الدشتی “‌ بنا شده است . سردر زیبای این مسجد را برای محافظت به باغ چهل ستون انتقال داده اند. در کتیبه آن , سال 950 هـ .ق ثبت شده است .

    مسجد سین

    این مسجد در 24 کیلومتری شمال اصفهان واقع شده و از آثار دوره  سلاجقه است. به موجب یک کتیبه خط کوفی موجود, مسجد را ”ابوغالب یحیی“ در سال 529 هجری قمری بنا کرده است. مناره مسجد ”سین“ در سال 529 هـ. ق. بنا گردیده است. مناره مسجد ” سین “ در سال 526 هـ .ق به وسیله ” ابو اسماعیل محمد “ بنا شده است .

    مسجد اشترجان ( اشترگان )

    این مسجد در دهکده ” اشترگان “ لنجان که امروزه اشترجان تلفظ می شود و تا شهر اصفهان 38 کیلومتر فاصله دارد واقع شده است. سردر مسجد آن 13 متر ارتفاع دارد و با کاشی های سبک اوایل قرن هشتم هجری قمری و تزئینات گچبری به شیوه همان دوره , آراسته شده است . مناره های این مسجد مانند منارجنبان متحرک است. تاریخ ساختمان سال 715 هـ .ق و بانی آن ” فخرالدین محمدبن محمد اشترجانی “ است .

    مسجد جارچی

    این مسجد در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است و داخل آن تزئینات کاشی کاری معرق دارد . کتیبهْ سردر آن نام (شاه عباس اول ) و ( ملک سلطان جارچی باشی ) را که بانی ساختمان مسجد بود دربردارد وسال 1019 هـ .ق در آن ذکر شده است . جارچی باشی کسی بود که فرمان های شاهان صفوی را در میدان های شهر به اطلاع مردم می رساند .

    مسجد ایلچی

    این مسجد در محله ( احمدآباد ) اصفهان واقع شده است این بنا در دوره سلطنت شاه سلیمان صفوی بنا گردیده است و سردر و قسمت هایی از داخل آن کاشی کاری شده است .

    امامزاده اسماعیل

    در حاشیه شرقی خیابان هاتف که قدیمیترین قسمت شهر اصفهان است, مجموعه جالب توجهی وجود دارد مشتمل بریک مسجد بسیار قدیمی به نام شعیا و مقبره امام زاده اسماعیل که رواق و سردر صحن و گنبد زیبا و آجری بزرگ آن که از نوع گنبدهای چهارسوی اصفهان است, جلب توجه می کند . این مجموعه نفیس نمونه ای از معماری و تزئینات عهد سلجوقی و صفوی است .

    امامزاده جعفر

    بقعه ” جعفریه “ که از بناهای قرن هشتم , با تاریخ 725 هجری قمری است در حاشیه خیابان هاتف روبه روی امام زاده اسماعیل قرار گرفته است. این بنا همانند یک برج آجری است که نمای خارجی گنبد و اطراف آن با کاشی کاری و کتیبه های زیبایی تزئین یافته است.

     

    امامزاده ابراهیم

    بنای امام زاده ابراهیم در24 کیلومتری شرق اصفهان در روستای زمان آباد برخوار واقع شده است . این امام زاده صحنی وسیع با اتاق هایی در اطراف دارد . این امام زاده به حضرت موسی بن جعفر (ع) منسوب است .

     

    بقعه هارون ولایت

    بقعه هارون ولایت در دوره شاه اسماعیل اول صفوی و درسال 918 هـ ق به دستور یکی از امرای مشهور او به نام ”دورمیش خان “ و با نظارت وزیر او ” میرزا شاه حسین اصفهانی “ بنا شده است. نام ” دورمیش خان “ سردار مشهور شاه اسماعیل و ” حسین “ که اشاره ای به نام میرزا شاه حسین وزیر است . ” هارون ولایت “ از دوره صفویه به بعد همواره از زیارتگاه های مورد علاقه مردم اصفهان مخصوصاُ مردم روستاها بوده است. صاحب مدفن را از اولاد حضرت امام علی النقی (ع) ذکر کرده اند .

    بقعه ستی فاطمه

     یکی از اماکن مقدس اصفهان به نام ستی فاطمه, در مجاورت بقعه شاه زادگان قرار دارد. بقعه ستی فاطمه, مقبره و ضریح دارد ومعروف است که شخص مدفون در این آرامگاه , فاطمه صغری بنت حضرت امام موسی بن جعفر (ع) است. ساختمان صحن و بقعه آن از دوره صفویه به یادگار مانده است .

    بقعه شاه سید علی اکبر

    این بقعه که در 18 کیلومتری شمال شرقی شهرضا واقع شده , از آثار دوره صفویه است و کتیبه زیبای کاشی کاری شده ای دارد . ضریح آن در گوشه ای از بقعه , متصل به دیوار جنوبی آن , نصب شده و تزئینات آن منبت کاری ساده و با مشبک های برنجی است که در سال 1251 هجری قمری ساخته شده است .

    بقعه شاه رضا

    زیارتگاه شاه رضا در مسیر اصفهان به شیراز , در 84 کیلومتری جنوب اصفهان واقع شده است . تزئینات کاشی کاری گنبد آن ابتدا در زمان صفویه صورت گرفته است سپس در قرن سیزدهم هجری قمری تعمیر و تجدید بنا شده است و داخل آن نیز با تزئینات آینه کاری آراسته شده است . این امام زاده , زیارتگاه عمومی مردم ” شهرضا “ و دهات اطراف آن است .

    کلیسای بیت اللحم

    این کلیسا در میدان جلفا , به فاصله کمی از کلیسای مریم قرار دارد . ساختمان آن را یکی از ارامنه نیکوکار آن دوره به نام ” خواجه پطرس ولی جانیان “‌  احداث کرده است . تصویر او در دیوار کلیسا جای داده شده است .

     

    کلیسای وانک

    این کلیسا بزرگ ترین و زیباترین کلیسای جلفای اصفهان است که از نظر تزئینات و نقاشی های فضای داخلی بسیار جالب توجه است. تاق کلیسای وانک که در زبان ارمنی کلیسای اعظم معنی می دهد از نظر طلاکاری سقف و سطح داخلی گنبد و نقاشی های تاریخی یکی از زیباترین کلیساهای جلفای اصفهان است و درنوع خود بی نظیر است. این کلیسا به نامهای ” سن سو“ و ” دوآمناپرکیج “‌ نیز معروف شده است. کتیبه تاریخی ناقوس , نامهای شاه سلطان حسین و خلیفه بزرگ و بانی ساختمان را در بردارد . این کتیبه به زبان و خط ارمنی است و درسال 1702 میلادی در آنجا نصب شده است .

    دعای یک کودک

    دیشب خواهر زادهٌ ۷ ساله ام اینطور نوشت در دفتر فارسیش:

    خدایا زاینده رود را همیشه پر آب و زیبا نگه دار

    آمین...

    خواهر خوانده های اصفهان

    شهرهای تاریخی جهان بعضاً به واسطه زمینه های تاریخی فرهنگی مشترکی که دارند، سعی در حفظ و حراست از آنها داشته و در این راستا نسبت به ایجاد یک رابطه غیر متمرکز از طریق انعقاد قراردادی موسوم به خواهرخواندگی اقدام نموده و سعی می کنند با اعزام گروههای کارشناسی از تجربیات یکدیگر استفاده نمایند.

    شهر اصفهان نیز به عنوان اولین قدم در این زمینه با شهر تاریخی شیان از جمهوری خلق چین رابطه خواهرخواندگی برقرار و پس از آن یادداشت تفاهم دیگری با شهر کوالالامپور در کشور مالزی منعقد کرد.

    براساس قرارداد خواهر خواندگی این شهرها در زمینه های مختلف فرهنگی، اجتماعی، عمرانی و ... با یکدیگر همکاری می کنند. شهر اصفهان نیز تاکنون پذیرای هیات های زیادی از شهرهای خواهرخوانده اش بوده است که حاصل این دیدارها تحولات به وجود آمده در این شهر تاریخی است.

    هم اکنون اصفهان با 7 شهر دیگر قرارداد خواهرخواندگی دارد که عبارتند از:

    بارسلونا- اسپانیا،     فلورانس- ایتالیا،     سن پیترزبورگ - روسیه،      یاش - رومانی     کوالالامپور - مالزی

    فرایبورگ- آلمان،      ایروان - ارمنستان،      هاوانا – کوبا،      کویت – کویت      شیان- چین و لاهور پاکستان

    بر اساس قرارداد خواهرخواندگی که در زمینه های مختلف فرهنگی - اجتماعی - عمرانی و ... منعقد میشود. شهرهای مذکور پذیرای هیئتهای زیادی بوده اند. حاصل این دیدارها، تحولات بوجود آمده در این شهر تاریخی است.

     

    پرچم کشور

    تاریخ عقد خواهرخواندگی

    نام کشور

    نام شهر

    17 اردیبهشت 1368

    چین

    شیان

    2 تیر 1376

    مالزی

    کوالالامپور

    6 آبان 1376

    آلمان

    فرایبورگ

    22 شهریور 1377

    ایتالیا

    فلورانس

    20 اردیبهشت 1378

    رومانی

    یاش

    24 دی 1378

    اسپانیا

    بارسلون

    8 اردیبهشت 1379

    ارمنستان

    ایروان

    30 خرداد 1379

    کوِیت

    کویت

    18 اسفند 1379

    کوبا

    هاوانا

    1 مرداد 1383

    پاکستان

    لاهور

    20 آبان  1383

    روسیه

    سن پِترزبورگ

    کتاب های اصفهان شناسی - قسمت ششم

    عنوان : الاصفهان
    پدید آورنده : میر سید علی و ژان شاردین
    محل نشر : تهران
    ناشر : سازمان میراث فرهنگی کشور

     

    عنوان : Isfahan GH
    پدید آورنده : Hossein Arab
    محل نشر : tehran
    ناشر : Farhang sara yassavali

     

    عنوان : اصفهان
    پدید آورنده : لطف اله هنر فر
    محل نشر : تهران
    ناشر : شرکت انتشارات علمی وفرهنگی

     

    عنوان : الاصفهان
    پدید آورنده :علی جناب
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : گلها

     

    عنوان : اصفهان بهانه بود ایرانم آرزوست
    پدید اورنده : علی سربندی
    محل نشر : تهران
    ناشر : پیکان

     

    عنوان : اصفهان پیش از اسلام (دوره سامانی )
    پدید آورنده : علیرضا جعفری زند
    محل نشر : تهران
    ناشر : آن

     

    عنوان : اصفهان از نگاهی دیگر
    پدید اورنده : محمد علی موسوی فریدنی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : نقش خورشید

     

    عنوان : اصفهان
    پدید آورنده : انتشارات ندای دانش
    محل نشر : تهران
    ناشر : ندای دانش

    کتاب های اصفهان شناسی - قسمت پنجم

    عنوان : اصفهان قدیم از دیدگاه سیاحان و خاور شناسان جهان
    پدید آورنده : علی جانزاده
    محل نشر : تهران
    ناشر : جانزاده

     

    عنوان : اصفهان شهر صنعت و هنر
    پدید آورنده : رضا عبدالهی
    محل نشر : تهران
    ناشر: رضا نور بختیار

     

    عنوان : اصفهان شهر چهره های جهانی
    پدید آورنده : هوشمند مظاهری
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : غزل

     

    عنوان : اصفهان ، شکوه سالها
    پدید آورنده : حسین شیرازدی ، علیرضا حسین زاده
    محل نشر : تهران
    ناشر : تندیس

     

    عنوان : اصفهان (زادگاه جمال و کمال)
    پدید آورنده : نعمت اله میر عظیمی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : گلها

     

    عنوان : اصفهان
    پدید آورنده : دفتر شعر جوان
    محل نشر : تهران
    ناشر : دفتر شعر جوان

     

    عنوان : اصفهان در انقلاب : دوره بحران
    پدید آورنده : محمد حنیف
    محل نشر : تهران
    ناشر : موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی

     

    عنوان : اصفهان تصویر بهشت
    پدید آورنده : هانری استرلین
    محل نشر : تهران
    ناشر : پژوهش فروزان روز

     

    عنوان : اصفهان بهشتی کوچک اما زمینی
    پدید آورنده : محمود رضا شایسته ، منصور قاسمی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : قاسمی ، شایسته
    تاریخ نشر : 1382

     

    عنوان : از مکتب خانه تا دانشگاه : شتاب دگرگونی های مردم اصفهان در هشتاد سال اخیر
    پدید آورنده : عباس ادیب
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی اصفهان ، معاونت پژوهشی

     

    عنوان : اصفهان
    پدید اورنده : رضا نور بختیار
    محل نشر : تهران
    ناشر : خانه فرهنگ و هنر گویا

     

    عنوان : اشک قلم ، مجموعه خط ، دریچه ای به باغ هنر اصفهان
    پدید آورنده : عباس حسامی ( احساس)،
    محل نشر : تهران
    ناشر : الهام

     

    عنوان : استان اصفهان
    پدید اورنده : واحد پژوهشی نشر ایرانگردان
    محل نشر : تهران
    ناشر : موسسه تحقیقات و انتشارات ایرانگردان

     

    عنوان : آئین فرزانگی
    پدید اورنده : عطا ئ اله اربابیان
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : وزارت آموزش و پرورش

     

    عنوان : آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
    پدید آورنده : کامران عدل
    محل نشر : تهران
    ناشر : صدا سیما

     

    عنوان : اصفهان
    پدید اورنده: دفتر شعر جوان
    محل نشر : تهران
    ناشر : دفتر شعر جوان

     

    عنوان : اصفهان
    پدید اورنده : نصراله کسرائیان
    محل نشر :  تهران
    ناشر : روزنه کار

     

    عنوان : استان اصفهان
    پدید اورنده : واحد پژوهشی نشر ایرانگردان
    محل نشر : تهران
    ناشر : موسسه تحقیقات و انتشارات ایرانگردان

     

    عنوان : اصفهان
    پدید اورنده : رضا نور بختیار
    محل نشر : تهران
    ناشر : خانه فرهنگ و هنر گویا

    کتاب های اصفهان شناسی - قسمت چهارم

    عنوان : ملاحضات دهلی – دیدار اصفهان
    پدید آورنده : عباس پهلوان
    محل نشر : تهران
    ناشر : جاویدان

     

    عنوان : سفر نامه حاجی پیر زاده
    پدید آورنده : محمد علی پیر زاده نائینی
    محل نشر: تهران
    ناشر : دانشگاه تهران

     

    عنوان : سفر نامه تاورنیه
    پدید آورنده : ژان باتیست تاورنیه
    محل نشر : اصفهان
    ناشر :

     

    عنوان : اصفهان نصف جهان
    پدید آورنده : جلال الدین تهرانی
    محل نشر : تهران
    ناشر :

     

    تعداد بازدید :0
    Visitors:0
    Print


     

    عنوان : سفری از هندوستان به انگلستان از طریق ایران
    پدید آورنده : جان جانسون
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

    عنوان : ایران در گذشته وحال
    پدید آورنده : ویلیام جکسون
    محل نشر : تهران
    ناشر : خوارزمی

     

    عنوان : سفر در ایران
    پدید آورنده : چاپلند جیمز
    محل نشر : پاریس
    ناشر :

     

    عنوان : رساله ی سیاح فرهنگی موسوم به بصیرت نامه
    پدید اورنده : عبد الرزاق بیک ، دنبلی
    محل نشر :
    ناشر :
    بی نا، بی تا

     

    عنوان : یک سفر پائیزی در غرب ایران
    پدید آورنده : ئی آر دوراند
    محل نشر : لندن

     

    عنوان : سفر نامه پیترودولا واله
    پدید آورنده : پیترو دولاواله
    محل نشر : تهران
    ناشر : شفا

     

    عنوان : سفر نامه مادام دیو لافوا
    پدید آورنده : مادام دیو لافوا
    محل نشر : تهران
    ناشر : خیام

     

    عنوان : سفر به ایران
    پدید آورنده : کاراکات رستم
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

    عنوان : از خراسان تا بختیاری
    پدید آورنده : هانری رنه دالمانی
    محل نشر : تهران
    ناشر : امیر کبیر ، بی تا

     

    عنوان : سفر به ایران
    پدید آورنده : استیفن روبرت
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

    عنوان : کشور صوفی بزرگ
    پدید آورنده : استیونس روجر
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

     

    عنوان : دولت صفویه وسفر نویسان اروپائی
    پدید آورنده : سید کاظم روحانی
    محل نشر :
    ناشر :
    کیهان ، اندیشه

     

    عنوان : ایران در سیاحت نامه ها
    پدید آورنده : علی رهبر
    محل نشر :
    ناشر :
    کاوه

     

    عنوان : سفر نامه فرد ریچاردز
    پدید آورنده : فرد ریچاردز
    محل نشر : تهران
    ناشر : بنگاه ترجمه ونشر کتاب

     

    عنوان : سفر به ارمنستان وایران
    پدید آورنده : پیر آمده ژوبر
    محل نشر : تهران
    ناشر : بنیاد فرهنگ ایران

     

    عنوان : سفر نامه سانسون
    پدید آورنده : سانسون
    محل نشر : تهران
    ناشر : بی تا

     

    عنوان : نظریات سیاحان و جغرافی دانان در باره اصفهان از ادوار قدیم تا امروز
    پدید آورنده :
    محل نشر :
    اصفهان
    ناشر : دانشگاه اصفهان

     

    عنوان : سفر نامه سیف الدوله
    پدید آورنده : سلطان محمد سیف الدوله
    محل نشر : تهران
    ناشر : بی نا ، بی تا

     

    عنوان : سفر نامه شاردن
    پدید آورنده : ژان شاردن
    محل نشر : حسین عریضی
    ناشر : بی نا

     

    عنوان : سیاحت نامه ژان شاردن
    پدید آورنده : ژان شاردن 
    محل نشر : تهران
    ناشر : امیر کبیر

     

    عنوان : ایران صفوی از دید گاه اروپائیان (پژوهش در روابط سیاسی و اقتصادی ایران )
    پدید آورنده :
    محل نشر :
    تهران
    ناشر : امیر کبیر

     

     

    عنوان : سیاحت در ایران و اثر آن در اندیشه فرانسه قرن هجدهم
    : پدید آورنده
    محل نشر :
    تهران
    ناشر : دانشگاه تهران

     

    عنوان : سفر نامه شرلی
    پدید آورنده : آنتوان شرلی
    محل نشر : تهران
    ناشر : 1330

     

    عنوان : آثار و افکار حکماء و عرفای مشهور اصفهان ( از قرن دوازدهم تا عصر حاضر(
    پدید آورنده : اعظم رجالی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : دانشگاه آزاد خراسان

     

    عنوان : اطلس شهر اصفهان مقیاس 700 و 12 : 1
    پدید آورنده : سازمان جغرافیایی و کارتو گرافی گیتا شناسی
    محل نشر : تهران
    ناشر : سازمان جغرافیایی و کارتو گرافی گیتا شناسی

     

    عنوان : اصفهانی های شوخ و حاضر جواب
    پدید آورنده : حسین نور بخش
    محل نشر : تهران
    ناشر : سنایی

     

    عنوان : اصفهان نهان دل من
    پدید آورنده : آلن بایاش
    محل نشر : تهران
    ناشر : فرهنگسرا ایسا ولی

     

    عنوان: آشنایی با بازیگران تئاتر ،سینما،و تلویزیون اصفهان
    پدید آورنده: حسین بخشی دستجردی
    محل نشر: اصفهان
    ناشر: یکتا

     

    عنوان : اصفهان نگین سرزمین ایران
    پدید آورنده : موسسه فرهنگی هنری طاهر
    محل نشر : تهران
    ناشر : موسسه فرهنگی هنری طاهر

     

    عنوان : اصفهان نگین جهان

    پدید آورنده : نور بختیار  

    ناشر : هنر سرای گویا

     

     

    عنوان : آشنائی با شهر تاریخی اصفهان
    پدید آورنده : لطف اله هنر فر
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : گلها

     

     

    کتاب های اصفهان شناسی - قسمت سوم

    عنوان : سفرنامه ابن بطوطه
    پدید آورنده: ابن بطوطه
    محل نشر : تهران
    ناشر : بنگاه ترجمه و نشر

     

    عنوان : از هند به ایران
    پدید آورنده: الکساندر جیمی ، ادوارد
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

    عنوان : نصف جهان فی تعریف الاصفهان
    پدید آورنده: محمد مهدی اصفهانی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر

     

    عنوان : سفرنامه ونیزیان در ایران
    پدید آورنده: منوچهر امیری
    محل نشر : تهران
    ناشر : خوارزمی

     

    عنوان : یک ماه مسافرت در اصفهان
    پدید آورنده: عبدالحسین امین تبریزی
    محل نشر : مشهد
    ناشر : فرهنگ نخعی

     

    عنوان : سفرنامه اوئن اوژن
    پدید آورنده:  اوئن اوژن
    محل نشر : پاریس
    ناشر :

     

    عنوان : ایران سرزمین ائمه
    پدید آورنده: جیمز بارت
    محل نشر : لندن
    ناشر :

     

    عنوان : سفرنامه بارنز
    پدید آورنده: الکسی بارنز
    محل نشر : مشهد
    ناشر : آستان قدس رضوی

     

    عنوان : یکسال در میان ایرانیان
    پدید آورنده: ادوارد براون
    محل نشر : تهران
    ناشر : معرفت

     

    عنوان : سفرنامه موریس برونو
    پدید آورنده: موریس برونو
    محل نشر : تهران
    ناشر :

     

    عنوان : سفرنامه کرونی برونی
    پدید آورنده: کرونی برونی
    محل نشر : پاریس
    ناشر :

     

    عنوان : سفر نامه کورنی برونی در شرق
    پدید آورنده : کورنی برونی
    محل نشر : پاریس
    ناشر :

     

    عنوان : در زیر آسمان ایران
    پدید آورنده : موریس بریر
    محل نشر : تهران
    ناشر :

     

    عنوان : دون زوان ایرانی
    پدید آورنده : اروج بیک بیات
    محل نشر : تهران
    ناشر : بنگاه ترجمه ونشر کتاب

     

    عنوان : سفر هیئت سلطنتی پروس به ایران در سال 1860 و 1861
    پدید آورنده:  ه. ی بروک
    محل نشر : لایپزیک
    ناشر :

     

    عنوان : سفر نامه پولاک
    پدید آورنده : ادوارد پولاک
    محل نشر : تهران
    ناشر : خوارزمی

    کتاب های اصفهان شناسی - قسمت دوم

    عنوان : سفر نامه به سوی اصفهان Vers Isfahan
    پدید آورنده : پیرلوتی (مستعار)
    محل نشر : تهران
    ناشر : اقبال

    عنوان : سفر نامه شاردن : بخش اصفهان
    پدید آورنده : جان شاردن
    محل نشر : تهران
    ناشر : نگاه

     

    عنوان : سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی
    پدید آورنده : جواد طباطبائی
    محل نشر : تبریز
    ناشر : ستوده

     

    عنوان : سقوط اصفهان ؛ گزارشهای گیلاننتز درباره حمله افغانان و سقوط اصفهان
    پدید آورنده : پطرس دی سر کیس گیلاننتز
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : گلها

     

    عنوان : شاردن و ایران
    پدید آورنده : دیرک وان دن کرویس
    محل نشر : تهران
    ناشر : فروزان روز

     

    عنوان : شعرای اصفهانی شبه قاره
    پدید آورنده : ساجداله تفهیمی
    محل نشر : اسلام آباد
    ناشر : مرکز تحقیقات فارسی و پاکستان

     

    عنوان : شعر گلپایگان شعر اصفهان
    پدید آورنده : عباس سرمدی
    محل نشر : تهران
    ناشر : نقش هستی

     

    عنوان : شناخت استان اصفهان
    پدید آورنده : ایرج افشار سیستانی
    محل نشر : تهران
    ناشر : هیرمند

     

    عنوان : صحنه خاطره اصفهان
    پدید آورنده : محمد علی میاندار اصفهانی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : صنوبر

    عنوان : سیمای اجتماعی استان اصفهان
    پدید آورنده : رضا اسماعیلی و...(دیگران)
    محل نشر : تهران
    ناشر : مبین پژوه

     

    عنوان : سفر نامه اصفهان
    پدید اورنده : غلام حسین افضل الملک
    محل نشر : تهران
    ناشر : وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

     

    عنوان : سفر نامه اصفهان و شیراز
    پدید آورنده : حسین قلی سالور قاجار عماد السلطنه
    محل نشر : تهران
    ناشر : کارنگ

     

    عنوان : راه های باستانی ناحیه اصفهان و بناها ی وابسته به آنها
    پدید آورنده : ماکسیم سیرو
    محل نشر : تهران
    ناشر : سازمان ملی حفاظت آثار باستانی ایران

     

    عنوان : رجال اصفهان در علم و ادب و هنر
    پدید آورنده : محمد باقر کتابی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : گلها

     

    عنوان : رضا عباسی اصلاح گر سرکش
    پدید آورنده : شیلا کلنبی
    محل نشر : تهران
    ناشر : فرهنگستان هنر

     

    عنوان : غذاهای سنتی اصفهان به همراه نکاتی برجسته از بزرگان
    پدید آورنده : صدیقه عاصمی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : خاتم الانبیا

     

    عنوان : غزل مردان اصفهان از دیروز تا امروز
    پدید آورنده : خسرو احتشامی هونه گانی
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : مانا

     

    عنوان : فرهنگ پستی آبادیهای استان اصفهان
    پدید آورنده : شرکت پست جمهوری اسلامی ایران
    محل نشر : تهران
    ناشر : پگاه

     

    عنوان : فرهنگ جامع نام ها و آبادیهای کهن اصفهان
    پدید آورنده : محمد مهر یار
    محل نشر : اصفهان
    ناشر : فرهنگ مردم

    برای گردشگران اصفهان


    اصفهان نیمه جهان گفتند
                                             نیمی از وصف اصفهان گفتند (ملک الشعرای بهار)

    اصفهان (سپاهان) مرکز استان اصفهان، با پهنه‌ای حدود 250 کیلومترمربع، در دل فلات ایران قرار گرفته است. آب و هوای شهر اصفهان نیمه خشک و معتدل است، به طوری که متوسط درجه حرارت سالانه این شهر حدود 16 درجه سانتیگراد و متوسط بارندگی سالانه این شهر در حدود 13 میلیمتر می باشد. به طور کلی، اصفهان شهر کم آبی است ولی به واسطه وجود رودخانه زاینده رود، کشاورزی در این استان توان رشد پیدا کرده است. اصفهان به لحاظ واقع ‏شدن در مرکز جغرافیایی ایران و با داشتن آب و هوایی معتدل و خاکی حاصلخیز و آب ‏کافی زاینده ‏رود (زنده رود)، از دیرباز به‏ عنوان مکانی برای سکونت، مورد توجه بوده است.

    خوشا روزی که منزل در سواد اصفهان سازم
                                                                        ز وصف زنده رودش خامه را رطب اللسان سازم (صائب)

    نقشه  و راهنمای گردشگری شهر اصفهان؛ نقشه و راهنمای گردشگری شهر اصفهان
    نقشه و راهنمای گردشگری شهر اصفهان


    احتمالا از عصر ساسانیان که سپاهیان (اسپهان) در دشت حاصلخیز اطراف شهر گرد آمدند به این‏ نام خوانده شده است. در سال 19 ه. ق. اصفهان بدون جنگ و خونریزی و با انعقاد یک صلحنامه به دست سپاهیان اسلام افتاد و جزیی از سرزمین وسیعی شد که اسلام بر آن حکومت می‏کرد. در دوره سیصد ساله پس از آن، این شهر اغلب دست ‏به‏ دست می‏شد تا اینکه در قرن چهارم هجری، در زمان آل ‏زیار و آل ‏بویه، به‏ عنوان پایتخت مورد استفاده قرار گرفت. در قرن پنجم، در دوران سلجوقیان، پایتخت امپراطوری وسیعی شد که یک مرز آن رود سیحون و مرز دیگرش سواحل شرقی دریای مدیترانه بود.
    غارت وحشیانه شهر به دست تیمور لنگ و قتل ‏عام ساکنان آن در سال 789 ه. ق. اصفهان را به وضع اسف‏باری دچار کرد.
    در زمان اولین حکمرانان صفوی در قرن دهم هجری، اصفهان از مراکز مهم تجارت، فرهنگ و صنعت گردید. در اوایل قرن یازدهم (1006 ه.ق.) پایتخت شاه ‏عباس از قزوین به اصفهان انتقال یافت و قریب یک قرن ‏و نیم این شهر پایتخت سلسله صفویه بوده و به همین واسطه از شهرت جهانی برخوردار شد.


    صنایع دستی اصفهان؛ عکس از آنوبانینی

    صنایع دستی اصفهان؛ عکس از آنوبانینی
    صنایع دستی اصفهان


    شهر اصفهان از روزگاران کهن تا کنون به نامهای: آپادانا، آصف‌هان، اسباهان، اسپاتنا، اسپاهان، آسپدان، اسپینر، اسفاهان، اصپدانه، انزان، بسفاهان، پارتاک، پاری، پرتیکان، جی، دارالیهودی، رشورجی، سپانه، شهرستان، گابا، گابیان، نصف جهان و یهودیه مشهور بوده است. در شاهنامه فردوسی نیز بارها به اصفهان (سپاهان) اشاره شده و از آن نام برده شده است:

    از آن پس ز کشور مهان جهان
                                                  برفتند یکسر سوی اصفهان (شاهنامه)


    هنرمندان اصفهان؛ اصفهان؛ عکس از آنوبانینی
    هنرمندان اصفهان؛ اصفهان


    شهر اصفهان با انتخاب شدن به عنوان نخستین پایتخت فرهنگی کشورهای اسلامی در سال 2005 در میان مردم این کشورها بیش از پیش مشهور گشته و گردشگران بسیاری را به خود جلب کرده است. این شهر از لحاظ صنایع دستی مهمترین شهر کشور به شمار می آید که بیشتر صنایع دستی کشور اعم از قلم کاری، خاتم کاری، ترمه و... در آن تولید می شود و گردشگرانی که مشتاق به تهیه سوغات ایرانی هستند تقریبا صنایع دستی و سوغاتی های تمام نقاط ایران را در حاشیه میدان نقش جهان و در بازار قدیمی اصفهان می توانند تهیه کنند.


    صنایع دستی اصفهان؛ عکس از آنوبانینی
    صنایع دستی اصفهان


    در میان شیرینی های اصفهان گز و پولکی اصفهان از همه معروفتر هستند؛ مهمترین غذای محلی اصفهان از نظر آنوبانینی؛ که بسیار مورد توجه مسافران و گردشگران است "بریانی" (بریونی) نام دارد که خوراکی گوشتی و بسیار چرب بوده و در بیشتر نقاط شهر می توان آن را تهیه کرد. عمده آثار باستانی اصفهان مربوط به دوره صفویه و مهمترین مناطق گردشگری آن در حاشیه زاینده رود قرار دارد.
    عمارت عالی قاپو، مسجد شیخ لطف الله، مسجد امام (مسجد شاه)، کلیسای وانک، منار جنبان، کاخ چهل ستون، کاخ هشت بهشت، چهار باغ، آتشگاه،گورستان قدیمی تخته فولاد،بازار تاریخی اصفهان، میدان نقش جهان، باغ پرندگان، پل خواجو، پل شهرستان، سی و سه پل (پل الله وردی خان) و... از مهمترین نقاط دیدنی و تاریخی شهر اصفهان می باشند.