طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است
طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است
تسلط عرب بر اصفهانپس از انقراض دولت ساسانیان اصفهان نیز مانند سایر شهرهای ایران که تدریجا" تحت سلطهی اعراب درآمد. پس از فتح نهاوند چون عمر متوجه شد که یزدگرد همواره در هر گوشهای جنگلی به پا میکند لذا فرمان داد که قوای کوفه و بصره برای فتح بقیه ایران حرکت کنند. یزدگرد پس از شکست نهاوند به اصفهان آمد ولی در این شهر چندان قراری نگرفت و خارج شد. عمر به عبداله بن عتبان که از وجوه انصار و اشراف صحابه بود فرمان داد تا با قشونی به سمت اصفهان حرکت نماید به این ترتیب که عمر به مردم کوفه نوشت که (عمار یاسر) را به امارت و عبدالهبنمسعود را به وزارت شما برقرار کردم عمار یاسر که به کوفه رسید نامه عمر را به عبدالهبنعبدالهبنعتیان داد که به شهر اصفهان حرکت کند عبداله به سوی اصفهان حرکت کرد و مقدمهالجیش قوای او به فرماندهی (عبدالهبنورقاءریاحی) زودتر عازم اصفهان گردید. میمنه و میسره قشون نیز به دستو عمر به فرماندهی دو سردار یکی عصمتبنعبداله و دیگر عبدالهبنورقاءاسدی سپرده شد. در این موقع اصفهان دارای نیروی عظمی بود که تحت فمران (پاذوسپان) که اعراب او را فاذوسنان (زمام عمومی استانداران در دورهی ساسانیان) گفتهاند واقع شده بود. فرمانده قوای مدافع اصفهان (شهر برازجادویه) که مردی سالخورده بود عده زیادی از سپاهیان خود را آماده نبرد کرده بود و با اینکه پیر و ناتوان بود با عبدالهبنورقاء به جنگ تن به تن پرداخت و کشته شد و قوای او فرار کردند. شهر براز چون سالخورده بود اعراب او را (شیخ) میخواندند و به همین جهت محل جنگ او نیز (رستاقالشیخ) نامیده شد و این ام تا چند قرن بعد از او نیز باقی ماند.عبداله (جی) را که مشرق اصفهان امروز میباشد در محاصره گرفت. پاذوسپان اصفهان که عنوان شاه داشت از شهر خارج شده و در میدان جنگ به عبداله فرمانده کل قوای عرب پیامی فرستاد که بهتر آنست از سپاه من و تو کسی کشته نشود. تو شخصا"با من مبارزه کن اگر مرا کشتی که این سپاه تسلیم تو خواهد شد و اگر من تو را کشتم خود دانم و اعراب. عبداله که مرد شجاعی بود مبارزه را قبول نمود و چون دو سوار که یکی پاذوسپان اصفهان و دیگری عبدالهبنعتیان بود روبروی یکدیگر قرار گرفتند پاذوسپان پرسید جنگ را من آغاز کنم یا تو. عبداله گفت تو شروع کن، پاذوسپان نیزه را به زین اسب فرو برد و زین و بند را از پشت اسب کند و سوار را بر زمین افکن. عبداله با چابکی بینظیر برجست و دوباره بر اسب بیزین سوار شد پاذوسپان گفت من دلیری و مردانگی تو را آزمودم از اول نخواستم تو را بکشم والا نیزه را به سینه تو فرو میبردم اکنون که چنین دلیری از خود نشان دادی از کشتن تو دریغ دارم ما آماده صلح هستیم من به شهر برمیگردم و تو به سپاه خود برگزد و بدون خونریزی جنگ را خاتمه میدهیم بدان که سپاهیان من نیراندازان ماهر و قادر هستند. پاذوسپان به شهر برگشت و عبداله به سپاه خود ملحق شده شهر با عظمت اصفهان به تصرف اعراب داده شد و شرایط صلح و تسلیم منعقد گردید. .آغاز بنای اصفهان و شماره شهرها و روستاهای آن حافظ ابونعیم مورخ اصفهانی و از اعلام محدثین قرن چهارم هجری در یکی از تألیفات خود به نام(ذکر اخبار اصفهان) کیفیت توسعه شهر اصفهان را به شرح ذیل آورده است. اصفهان در ابتدا 120 فرسخ در 120 فرسخ بوده و حدودش از طرف همدان و ماه و نهاوند تا اطراف کرمان و از طرف ری و قوس تا اطراف نارس و خوزستان امتداد داشته است. اصفهان شامل سه استان (کوره یا ناحیه) و 30 روستا و 120 طسوج و 000/5 قریه (ده) و 7 شهر بوده که صاحب کتاب (اصفهان) این مطالب را با شرح و بسط و ذکر اسامی و حدود شهرها و دیهها و سایر متعلقات نگاشته است. اسامی شهرها عبارتست از شهر (کهنه) (جار) (جی) (قه) (مهربن) (دررام) و شهر (سارویه)چهار شهر از این هفت شهر خراب شد و سه شهر دیگر یعنی (جی) و (مهربن) و (قه) تا ظهور اسلام بر جای ماند این شهرها مشتمل بر دو کوره (ده) و بیست و هفت روستا و سه هزار و سیصد و سیزده (دیه) بود آنکه عرب بدانها پانهاد و شهر (قه) از روستای جه تا و شهر (سارویه) از روستای کاشان خراب گشت.