- پیدایش اصفهان :
* نقل است که زمین اصفهان در « برج قوس » ( آذر ) زاده شده است . (1)
* در روایات اینگونه آمده که : « هنگامی که خداوند آسمانها و زمین را آفرید به آنان فرمان داد که به سوی من آیید ( س فصلت آیه 11 ) و در آن هنگام زمین اصفهان (منطقه لسان الارض) به سخن در آمد و ندای حق را لبیک گفت » . (2)
2- سازنده اصفهان :
* آنرا به « اصبهان ابن فلوج ابن سام ابن نوح نبی » نسبت می دهند . شاید بخاطر شباهت اسمی است .
نقل است در آن هنگام که نمرود دستور داد از سرتاسر نقاط هیزم جمع کنند برای سوزاندن « ابراهیم خلیل الله (ع) » ، مردم اصفهان از این کار سر باز زدند و مامورین نمرود را از شهر بیرون راندند و ابراهیم (ع) بر این شهر دعا کرده که « خدایا این شهر را از علم و عالم خالی مگذار » .
و نیز می گویند محل اسکان و گذر « سلیمان ابن داود (ع) » بوده است .
* همچنین ساخت این شهر را به « تهمورث » و « جمشید » از پادشاهان پیشدادی نسبت می دهند .
و نیز « کیقباد » پادشاه کیانی و « هُمای » تنها زن تاجدار ایرانی آنرا بازسازی و گسترش داده اند .
بزرگ آزادمرد اساطیری ایران « کاوه آهنگر » و پهلوان بزرگ باستانی « گودرز » را اهل اصفهان ذکر کرده اند .
3- وجه تسمیه :
* در زمان حکومت ماد این منطقه قلمرو قوم عیلامی « پارتاکنا » بود و این شهر را « پرتیکان » می نامیدند .
* در زمان هخامنشیان نام آن « گابه » یا « گابیه » بوده که نشانه ای از اهمیت و حرمت این مکان است . زیرا که گاو در آئین اقوام باستان از اهمیت و تقدس بسیار زیادی برخوردار بوده است .
* بعدها با نام « گی » خوانده می شده که پس از حمله اعراب به « جی » تبدیل شده است .
* در زمان ساسانیان از این رو که مرکز سپاهیان و نیروهای نظامی بوده با نام « اسپادانا » یا « اسپاهان » یا « اسپهان » نیز خوانده می شده که پس از حمله اعراب به « اصباهان » یا « اصبهان » تبدیل شده .
* به واسطه سرسبزی و زیبایی برخی آنرا « صفاهان » خوانده اند .
* امروزه کلمه « اصفهان » تلاقی از دو کلمه « صفاهان » و « اصبهان » می باشد .
* همچنین در دورانهای مختلف به دلیل زیبایی و جاذبه های فراوان ، آنرا « نصف جهان » و « نقش جهان » نیز خوانده اند .
* در چندین مورد نام « آپادانا » نیز برای آن به کار برده شده است .
-------------------
1- شکل برج قوس (کمان) :
« تن یک شیر یا ببر » که نشان از شجاعت و دلیری است .
دُم آن به شکل « اژدها » که نشان از نفس سرکش انسان است .
سر آن « یک انسان با کمانی در دست که به سمت اژدها نشانه رفته » و نشان از نبرد با نفس دارد .
( از زمان صفویه به بعد لباس و کلاه این انسان شبیه سربازان صفوی شده است )
2- کتاب ذکر اخبار اصبهان - حافظ ابونُعَیم اصفهانی قرن چهارم هجری
به نقل از وبلاگ نقش جهان
دو تن از پیامبران بنی اسرائیل در شهر اصفهان مدفون هستند .
1- مقبره منسوب به یوشع نبی (ع) در لسان الارض در تخت فولاد
2- مقبره منسوب به شعیاء نبی (ع) در جوار مرقد امامزاده اسماعیل (ع) – خیابان حافظ
به نقل از وبلاگ نقش جهان
مادی « فرشادی » از طولانی ترین مادی های اصفهان است که از نزدیکی باغ پرندگان در پارک ناژوان از رودخانه جدا شده و پس از گذر از پارک ناژوان ، بزرگراه خیام و خیابانهای شهید بهشتی (شاهپور قدیم ) ، اردیبهشت ، ابوذر ، شمس آبادی ، چهارباغ عباسی ، استانداری ، فرشادی ، نشاط و ملک ، « مادی علیرضاخان » نام گرفته و پس از گذر از گلزار ، بزرگمهر و رکن الدوله ، از این پس « مادی خوراسگان » نام گرفته و پس از گذر از خیابان امامزاده زید ( هشت بهشت جدید ) ، بزرگراه شهید آقابابایی و خیابان همدانیان به سوی خوراسگان و کرد آباد می رود .
این مادی از معدود مادی های اصفهان است که هنوز آب در درون آن جریان دارد و در مسیر خود از داخل مدرسه سلطانیه چهارباغ (امام صادق) و کاروانسرای مادر شاه (هتل عباسی) عبور می کند .
به نقل از وبلاگ نقش جهان
پلهای تازه کشف شده
در جریان حفاری های سال 83 در شمال پل خواجو
دیواره قدیمی پل خواجو و دو دهانه پل کشف شد .
همچنین یک دهانه تونل آب که به سمت مادی نیاصرم می رفت و برخی می گویند در اینجا آسیابی قرار داشته .
این تونل در سمت غربی شمال پل در کنار پله های مشرف به خیابان کمال اسماعیل قرار دارد و روی دهانه ورودی آن را با شیشه پوشانده اند اما با کمی دقت داخلش قابل دیدن است .
پلهای تازه کشف شده
نمای امروزی محوطه
دهانه تونل آسیاب
به نقل از وبلاگ نقش جهان
و همسرش « دکتر فیلیس اِگِرمَن » متوفی 1355 شمسی در شیراز
وصیت کردند که بعد از مرگ جسدشان را در کنار زاینده رود اصفهان دفن کنند .
این دو دانشمند بزرگ چهانی را در کناره شمال شرقی « پل خواجو » در ابتدای پارک مشتاق دفن کردند .
به نقل از وبلاگ نقش جهان
میرزا حبیب اصفهانی (تخلص: دستان) از شاعران و مترجمان سده سیزده هجری قمری ایران است. تبار وی از روستای بن چهارمحال بود و در اصفهان و تهران و بغداد به تحصیل پرداخت. در سال 1283 قمری به استانبول گریخت و در 1315 ق. در بورسا درگذشت.
وی کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه را به فارسی ترجمه کرده است و این ترجمه غالبا به عنوان یکی از بهترین نمونههای ترجمهی فارسی شمرده میشود گرچه بررسیها و تحقیقاتی نشان داده که ترجمه بسیار آزاد است و به هیچ وجه دقیق نیست.
«این ته بساط حسن که داری چکی به چند؟
تا نقد جان بیارم و یک هو قپان کنم ! »
صادق ملارجب اصفهانی
«لفظ عوام» مجموعة لغات، اصطلاحات و امثال و تعابیر معمول در نزد عامة مردم است که در مقابل «لفظ قلم» قرار دارد، زیرا در گذشته بهندرت دیده شده است که واژهها و تعابیر این لفظ را در زبان ادبی راه دهند.این یک «ژارگن» است نه یک زبان، یعنی فاقد ساخت و ستروکتور کامل زبانی است، مشتی اصطلاحات و تعبیرات و تعبیرات مثلی و امثال است که به ویژه«سواد جماعت» در جوامع قرون وسطائی اندیشة خود را با آن بیان میکردهاند.
در اغلب شهرهای ایران «لفظ عوام» وجود دارد و اهم آنها که گسترشی تمام پذیرفته و در آن نکات و تلویحات شیرین نهفته است لفظی است که در تهران دوران قاجار و آغاز پهلوی پرورش یافته است و اینک در حال نوعی زوال یابی است. در این لفظ واژههای فراوانی است که جستجوی منشأ پیدایش آنها سودمند است. آنچه که در زیر میآوریم ثمرة یادداشتها و توجههای پراکندهای است که میتواند انگیزندة پژوهش جامع و ژرف مسأله شود. برخی از یا فتها متعلق به دیگران است (از آن جمله به ویژه باید از سعید نفیسی و جمالزاده یاد کنیم که ریشة برخی لغات را در آثار خود یادآور شدهاند.) و برخی دیگر یافت نگارندة این سطور است. بحث بر سر اشخاص نیست ، بحث بر سر مطلب مورد طرح است.
بررسی منشأ پیدایش و «اصل و نسب» واژههای عامیانة مصطلح در تهران نشان میدهد که این منشأ فوق العاده گوناگون است و میارزد که در این باره از جهت زبانی و روانی و اجتماعی تحقیق جدی به عمل آید. اینک تنها به عنوان نمونه مثالهائی چند میآوریم تا شاید برانگیزندة ذوق تحقیق در نزد اهلش شود:
1.آب زیپو: رقیق ، از واژة آلمانی''suppe'' «سوپ»، ظاهراً یادگار سربازخانههای ایران در دوران تصدی سوئدیها که سوپ یا «زوپه» را در قیاس با آش ایرانی بسیار رقیق و بیمزه مییافتند.
2.اخم و تخم: تخم همریشه با «تهم» در تهمتن. از همین جا سهم و سهمگین.
3.اسکناس (اسکن) از واژة فرانسه "Assignat" یا انگلیسی"Assignate" یعنی ورقة احضارشده رسمی.
4. ارسی: (کفش یا پنجرههای کشوئی با شیشههای رنگین) یعنی روسی. الف اضافی در«ارومیه» یعنی رومیه و «اروج» به زبان آذربایجانی یعنی روزه، دیده میشود و برای واژههائی که با «ر» آغاز میشوند در زبان آذری نمونهوار است، مثلاً ایرحیم به جای رحیم.... الخ.
5.الکی : یعنی بیاساس، از ریشة کهن پهلوی «هلکیه» یعنی دیوانگی و «هلک گویشن» یعنی سخن ناروا . واژة آلمانی Ulkisch یعنی خندهآور با همین واژة فارسی همریشه است.
6. به جا آوردن: (شناختن) اصطلاح عامیانه است ولی در سمک عیار آمده است : «اگرچه او را ندیده بود، به جای آورد که سمک است»(جلد دوم، ص151)
7. بسه! در لهجة تهران به کسرب، یعنی ببین! بپا) از پهلوی سهستن یعنی دیدن همریشه با واژة آلمانی "Sehen" و مصدر انگلیسی"To See" .«یارو را بسه! »
8. بلبشو : برخی آنها را مخلص « بهل و بشو!» (بگذار و برو) میدانند ولی شادروان بهار آن را از مادة بشولیدن و بربشولیدن میشمرد. محل تردید است زیرا افعال دال بر استمرار عمل، نظیر آن در زبان ما زیاد است.(مانند برو بیا ، بزن بکوب ، بخور و ببر و غیره)
9. بور : مولوی میگوید:
«دید خود را سرخ و سبز و بور و زرد
خویشتن را بر شغالان عرضه کرد».
10. پاک : به معنای به کلی و تماماً ، مثلاً « پاک خودش را باخت ». در ادبیات نیز آمده است مانند این شعر:
«خاطرم نگذاشت یک ساعت که بیمهری کنم،
گرچه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی»
11. پز و پزیسیون: از ریشة فرانسه Pose , Position.
12. پله: واژة همراه پول (پول و پله)، نظامی :
«بر پلة پیرزنان ره مزن
شرم بدار از پلة پیرزن»،
شاید «پیله» در «پیلهور» نیز از همینجاست. گویا یعنی مال و ذخیره و دارائی کوچک.
13. پول: از ریشة یونانی. واژة فلوس عربی نیز از همین جاست.احتمالاً پله نیز شکلی دیگر از آن است.
14. تلنگر: از «تل» یعنی صدا (مانند واژة تلنگ) و انگل (یعنی انگشت). (از استنباطات عبدالله مستوفی در «شرح زندگی من»، ج یک، ص220-221)
15. تو: به معنای درون ، مانند«رفتم تو اتاق». به نظر میرسد عامیانه است ولی سعدی گوید:
« جماعتی به همین آب دیدههای روان،
نظرکنند و نبینند آتشم در تو است».
16. جلب یا چلب: اصلاً یعنی پیلهور و نیز قواد و پاانداز.
نظامی گوید:
«چو من بودم عروس پارسائی از آن مشتی جلب کردم جدائی»
17.
18. چربیدن: به معنای فائق شدن ، مولوی میگوید:
«رأی آن کودک بچربید از همه
عقل او در پیش میرفت از رمه».
امروزه میگوئیم:«بر چیزی چربیدن» و نه«چیزی چربیدن»
19. چسان فسان: آرایش از ریشة روسی Cosanni Fosonni یعنی شانه شده و شیک پوش. معمولاً آن را فارسی میشمرند و واژهای ریشخندآمیز و بیادبانه و حال آنکه ریشة آن الفاظ جدی خارجی میباشد.
20. چلوار: از ریشة «چهل یارد» یادآور توپهای چهل یاردی پارچههای انگلیسی.
21. حقه: ظرف مدور حقه بازان، به معنی مجازی یعنی فریب.
22.دنگ: به معنای منگ و گیج.
مولوی گوید:
«چون شدم نزدیک ، من حیران و دنگ
خود بدیدم هر دوان بودند لنگ»
23. دنگش گرفتن: یعنی ناگهانی به سرش زدن. در دیوان ناصرخسرو آمده است:
«مثل آنست که موشان همه بیکار چو مانند
دنگشان گیرد و آیند سر گربه بخارند!
24. زپرتی: از میان رفته و از هم پاشیده. از ریشة روسیzeperti یعنی زندانی. شاید یادگار دوران قزاقخانههاست که وقتی نظامی«زاپرتی» میشد، میگفتند که کار و بارش خراب شده است.
25. زکی! به احتمال از ریشة «زهی» و «زه!» و «زهاره!» که در پهلوی و فارسی دری از نداهای تحسین و شگفت است.
26. زوار: (زوارش در رفت) در نزد چارواداران ، زوار و زواربندِ اسب. در نزد فردوسی به معنای پرستار:
«بهارش توئی غمگسارش تو باش
در این تنگ زندان زوارش تو باش»
27. ست و سیر: واژة «ست» با واژة "Satt" آلمانی همریشه است و در فارسی مستقلاً باقی نمانده است.
28. شِر و وِر: مانند واژة فرانسه Charivari، ولی معلوم نیست از آنجا آمده باشد!
29. شلم شوربا: در اصل شلغم شوربا.
30. شنگول: شنگ و شنگول در مسلماً با "Schon" آلمانی همریشه است.سعدی میگوید:
«غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان، که نظر میکنند پنهانم»
امروز میگوئیم: شوخ و شنگول، شنگول و منگول،الخ.
31.فاستونی: از ریشة Boston شهری در آمریکا که پارچه بدان منسوب بود.
32.فکسنی: (بیربط، مزخرف) از واژة "Fkussni" روسی یعنی بامزه که به تعریض به کار رفته است.(مانند:آب زیپو)
33.فرتی: (زود) از واژة آلمانی"Fertig" یعنی حاضر، آماده، تمام شده. شاید از یادگار سربازخانههای ایرانی دوران تصدی سوئدیها.
34.قاقا: در زبان کودکان خوردنی(و نیز قاقا لیلی)، سنائی گوید:
«خلد گاگای تواست هان بشتاب
به دور گفت، بهشت را دریاب»
35.کت و کلفت: کلمة کت در مازندرانی گت یعنی بزرگ و در بختیاری گپ(مانند خان گب) که آن هم به معنای بزرگ است ولی در فارسی به تنهائی استعمال نمیشود.
36.کلپتره: به معنای سخن یاوه، انوری گوید:
« اوتراکی گفت این کلپترهها را جمع کن
تا ترا لازم شود چندین شکایت گستری؟»
از همین ریشه «کترهای» و «گسترهای»(با ضم گ) نیز آمده است.
37.کلک: در اصل قایق چوبی برای عبور از رود و به معنای مجازی وسیلهای برای رهائی از یک مانع.
38.کلنجار: ستیزه از واژة «کارزار» در نام «فخرالدوله بوکالیجار» شکلی دیگر از این واژه را میبینیم. کار در پهلوی یعنی جنگ و در بسیاری از واژهها آمده مانند:کارون، قاراپت (کاربد=رهبر جنگی) کارزار، پیکار، کارنای(کرنا)، کاروان، قهرمان(کامان؟) قراول(کاروال؟ مانند کوتوال) و غیره.
39.گپ: به معنای سخن بیهوده(در مازندرانی به معنای گفت و گفتار) از انوری است:
«روح من برتر از آن است که آزرده شود
خاص از گپ زدن بیهدة بیبصران».
در روسی"Goworit" یعنی گفتن.
40. گت و گنده: رجوع کنید به «کت و کلفت»
41.گزک: از پهلوی «گتک» یعنی سند.
42.لپی: همریشه با واژةLip انگلیسی و Lopus لاتینی (مثلاً در اشتباه لپی=Lapsus)
43.لپاسه: رجوع کنید به واژة پیشین.
44.لخم:(گوشت لخم)از«لخماء» و«لحم»بهمعنای گوشت(در هزوارش پهلوی به معنای نان)
45.لگوری: (فاحشة کم بها) از آلمانیLagerhure یعنی فاحشه نظامی(یادگار سربازخانههای ایران در دوران تصدی سوئدیها)
46.لنگ: به معنای پا (در مازندرانی«لینگ») همریشه با "Leg" انگلیسی. در لگد فارسی و Liagat روسی(لگد زدن) این واژه دیده میشود.
47.نخاله: چیز اسقاط و آدمِ وقیح. احتمالاً از واژة روسی Nakhal یعنی آدم بیادب و گستاخ و از یادگاریهای قزاقخانههای دوران تصدی روس ها.
48. هپرو: از پهلوی«هوپاردن» یعنی بلعیدن.
49. هشل هف: شکل تصحیف شده مسخرهآمیز عبارت انگلیسی"Shall have" (یعنی من خواهم داشت) . تقلیدگونهای برای نشان دادن نامطبوعی تلفظ اجنبیان
50.واسه: گویا از ریشة «واس» پهلوی و اوستائی به معنای خواستن است(به عقیدة دکتر فرهوشی) و نه تحریق «واسطه» عربی.
51.ویر: به معنای هوس. از اوستائی«ویرا» یعنی هوش (مانند «هوویرا» یعنی نیک هوش و «پرت ویرا» یعنی فراخ هوش). ناصرخسرو گوید:
«زین بدکنش حذر کن وزین پس دروغ او
منیوش اگر به هوش و بصیری و تیز و ویر»
مسلماً جویندگان کار میتوانند از این نمونهها صدها پیدا کنند.
تو یه کوهی من یه ریگچی
تو یه دریا من یه جوقچی
تو یه خورشید من چراقچی
تو یه شیری من یه موشچی
تو قطاری من یه چرخچی
تو درختی من یه چوقچی
تو یه برجی من حصارچی
تو نهنگی من یه مایچی
شولوغ پولوغ
دیشب زتهرون اومدم خسته و نالون اومدم
هر چی بوگوی پکر بودم پشیمون از سفر بودم
از سر گرفته تا به پام خورد و خمیر بود همه جا
یه هفته پیش با دلخوشی گفتم به خود که چکشی
یه سری به تهرون می زنم خب همه جاشا می بینیم
سیروسیاحت می کونم آ استراحت می کونم
دلم یه قدری وا میشه از رنجی کار رها می شه
از رفقای تهرونی از خویشاقو مای جون جونی
یه دیدنی بجا کونم حاجتی دل روا کونم
خدای یکتا می دونه که پاک شدم من دیوونه
یه حاجتم روا نشد یه دردی من دوا نشد
یه تهرونی شلوغی بود شهر شلوغ پلوغی بود
هرجا که آدم پا میذاشت فقط یه زرق وبرقی داشت
اسبابی گول بود همه جاش وه تله پول بود همه جاش
خیابوناش غلغله بود کوچاش پر از ولوله بود
آدم تواونجا لول می زد ماشین و دوچرخه وول می زد
از اون همه ماشین چه سود یه تاکسی خالی نبود
صفی اتوبوس سوار شدن از اینجا بود تا جوشقون
هر کی روان تو صف می شد وقتی خوشش تلف می شد
یه اتوبوس که می رسید صد تا آدم توش می طپید
اون ماشینای پر زدود جونا را به لب رسونده بود
یه روز تو یه خیابوناش روان بودم یواش یواش
یه جیب بری جیبمو برید جیبم برید و ورمالید
یکباره اونجا لات شدم بی پول و سور و سات شدم
ساعتی نازنینمو دقیق و وقت بینمو
فروختم و با چند تومن خودما رسوندم به وطن
وقتی به منزل رسیدم این سخن از دل شنیدم
قربونی اصفهونمون شهر پرآب و نونمون
زندگی توش چه آسونه راحتی جونی انسونه
هر کی تواون مکون داره هر چی بخواد تو اون داره
این شهری شهری زندگی جون میده بهر زندگی
اکبر جمشیدی
|
اصفهان را نیمه خوانند از جهان
صد جهان من دیدهام در اصفهان
هفتدست و هشتخلد و چارباغ
جنت و باغ ارم رشک جنان
باغتخت‚آیینهخانه‚ چارحوض
هم نگارستان و هم نقشجهان
قصر عباسی، نمکدان، طوقچی
باغوحش و شیرخانه پیلکان
گوشه هایی از شعر اصفهان را از مجموعه آثار آپولینر به ترجمه محمدتقی غیاثی برایتان نقل میکنم :
اصفهان
به خاطر گل سرخت
حاضر بودم سفر دور و دراز تری در پیش گیرم
آفتاب آن خورشیدی نیست
که در سرزمین های دیگر می تابد
ونغمه های سازت
که با سپیده دمان هماهنگ می شود
از این پس ، برای من
معیار هنر است .
ای چهره معبود !
من شعر خود و همه هنرها را
با خاطره آنها خواهم سنجید
اصفهان
با آن نغمه های بامدادی خود
رایحه گلهای سرخ باغهایش را
بیدار می کند .
من روانم را ،در همه عمر خویش
با گل سرخ عطرآگین ساخته ام
اصفهان ، ای شهر خاکستری
با آن کاشی های نیلگونت
گوئی تو را با تکه های آسمان و خاکت
پدید آورده اند
و در میانه روزنی از نور نهاده اند ....
من ، اینجا برادر صنوبران هستم
ای صنوبران زیبا، ای برادران لرزانم
که در شرق نماز میگذارید
فرزندان غربی خود را بازشناسید .
Ispahan (Esfahan)
Ispahan, dont les délicates céramiques bleues des monuments religieux et les majestueux ponts contrastent avec le décor sec et étouffant qui entoure la ville, offre une vision qui reste longtemps dans l'esprit des voyageurs. Outre une architecture superbe et un climat agréable, Ispahan jouit d'une ambiance décontractée qui en fait une cité iranienne à part. La ville est idéale pour marcher, se perdre dans son marché, flâner dans ses jardins et rencontrer ses habitants. Parmi les sites à ne pas rater - il y a tant à voir à Ispahan ! - citons la mosquée Emam, couverte des céramiques bleues qui ont fait la réputation de la ville, la place de l'imam Khomeyni (l'une des plus grandes places urbaines du monde), le parc Chehel Sotun et le musée du même nom, et enfin la cathédrale Vank, haut lieu de l'Église arménienne d'Iran. Prendre le thé dans l'un des nombreux salons de thé qui se tiennent sous les ponts est également une institution à Ispahan.
A 400 km au sud de Téhéran, Ispahan est accessible par avion, train et bus.
Guillaume Apollinaire,
Ispahan
Pour tes roses
J'aurais fait
Un voyage plus long encore
Ton soleil n'est pas celui
Qui luit
Partout ailleurs
Et tes musiques qui s'accordent avec l'aube
Sont désormais pour moi
La mesure de l'art
D'après leur souvenir
Je jugerai
Mes vers les arts
Plastiques et toi-même
Visage adoré
Ispahan aux musiques du matin
Réveille l'odeur des roses de ses jardins
J'ai parfumé mon âme
A la rose
Pour ma vie entière
Ispahan grise et aux faïences bleues
Comme si l'on t'avait
Faite avec
Des morceaux de ciel et de terre
En laissant au milieu
Un grand trou de lumière
Cette
Place carrée Meïdan
Schah trop
Grande pour le trop petit nombre
De petits ânes trottinant
Et qui savent si joliment
Braire en regardant
La barbe rougie au henné
Du Soleil qui ressemble
A ces jeunes marchands barbus
Abrités sous leur ombrelle blanche
Je suis ici le frère des peupliers
Reconnaissez beaux peupliers aux fils d'Europe
O mes frères tremblants qui priez en Asie
Un passant arqué comme une corne d'antilope
Phonographe
Patarafes
La petite échoppe
* * * * *
Ispahan
For your pinks
I would have made
A longer voyage still
Your sun is not that
Who shone
Everywhere else
And your musics which agree with the paddle
Are from now on for me
The measurement of art
According to their memory
I will judge
My worms arts
Plastics and yourself
Adored face
Ispahan with the musics of the morning
Awake the odor of the pinks of its gardens
I scented my heart
With the pink
For my whole life
Gray Ispahan and with blue earthenware
As if one had you
Made with
Pieces of sky and ground
While leaving in the medium
A large hole of light
This
Square place Meïdan
Shah too
Large for the too small number
Small asses trottinant
And which knows so nicely
Braire while looking at
The beard reddened with henné
Sun which resembles
With these young bearded merchants
Sheltered under their white sunshade
I am the brother of the poplars here
Recognize beautiful poplars with wire of Europe
O my trembling brothers who request in Asia
A passer by arched like a horn of antelope
Gramophone
Patarafes
The small graver
نکهت حور است یا هوای صفاهان | جبهت جوز است یا لقای صفاهان | |
دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا | مارد بخت یگانه زای صفاهان | |
چون زر جوزائی اختران سپهرند | سخته به میزان از کیای صفاهان | |
بلکه چو جوزا جناب برد به رفعت | خاک جناب ارم نمای صفاهان | |
بلکه چو جوزا دو میوهاند جنابه | عرش و جناب جهانگشای صفاهان | |
ز آ، نفس استوی زنند علیالعرش | کز بر عرش آمد استوای صفاهان | |
خاک صفاهان نهال پرور سدره است | سدرهی توحید منتهای صفاهان | |
دیدهی خورشید چشم درد همی داشت | از حسد خاک سرمه زای صفاهان | |
لاجرم اینک برای دیدهی خورشید | دست مسیح است سرمه سای صفاهان | |
چرخ نبینی که هست هاون سرمه | رنگ گرفته ز سرمههای صفاهان | |
نور نخستین شناس و صور پسین دان | روح و جسد را بهم هوای صفاهان | |
یرحمکالله زد آسمان که دم صبح | عطسهی مشکین زد از صبای صفاهان | |
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره | کرد تیمم به خاک پای صفاهان | |
چاه صفاهان مدان نشیمن دجال | مهبط مهدی شمر فنای صفاهان | |
چتر سیاه است خال چهرهی ملکت | ز آن سیهی خال دان ضیای صفاهان | |
مرغ ضمیر مرا وصیت عنقاست | یالک من بلبل صلای صفاهان | |
قلت لماء الحیوة هل لک عین | قال نعم کف اغنیای صفاهان | |
قلت لنسر السماء هل لک طعم | قل بلی جود اسخیای صفاهان | |
رای بری چیست؟ خیز و جای به جی جوی | کانکه ری او داشت، داشت رای صفاهان | |
پار من از جمع حاج بر لب دجله | خواستم انصاف ماجرای صفاهان | |
مستمعی گفت هان صفاوت بغداد | چند صفت پرسی از صفای صفاهان | |
منکر بغداد چون شوی که ز قدر است | ریگ بن دجله سر بهای صفاهان | |
خاصه که بغداد خنگ خاص خلیفه است | نعل بها زیبدش بهای صفاهان | |
آن دگری گفت کز زکات تن کرخ | هست نصاب جی و نوای صفاهان | |
گفتم بغداد بغی دارد و بیداد | دیده نهای داد باغهای صفاهان | |
کرخ کلوخ در سقایهی جی دان | دجله نم قربهی سقای صفاهان | |
ایمه نه بغداد جای شیشه گران است | بهر گلاب طربفزای صفاهان | |
از خط بغداد و سطح دجله فزون است | نقطهای از طول و عرض جای صفاهان | |
چون به سر کوه قاف نقطهی «فا» دان | خطهی بغداد در ازای صفاهان | |
عطر کند از پلنگ مشک به بغداد | و آهوی مشک آید از فضای صفاهان | |
فاقهی کنعان دهد خساست بغداد | نعمت مصر آورد سخای صفاهان | |
بیضهی مصر است به ز فرضهی بغداد | وز خط مصر است به بنای صفاهان | |
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی | قاهره مقهور پادشای صفاهان | |
باغچهی عین شمس گلخن جی دان | وز بلسان به شمر گیای صفاهان | |
این همه دادم جواب خصم و گواهم | هست رفیع ری و علای صفاهان | |
مدت سی سال هست کز سر اخلاص | زنده چنین داشتم وفای صفاهان | |
اینک ختم الغرائب آخر دیدند | تا چه ثنا راندهام برای صفاها | |
مدح دو فاروق دین چگونه کنم من | صدر و جمال آن دو مقتدای صفاهان | |
در سنه ثانون الف به حضرت موصل | راندم ثانون الف سزای صفاهان | |
صاحب جبرئیل دم، جمال محمد | کز کرمش دارم اصطفای صفاهان | |
داد هزار اخترم نتیجهی خورشید | آن به گهر شعری سمای صفاهان | |
پیش علی اصغر و اتابک اکبر | برده رهآورد من ثنای صفاهان | |
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف | گفت که ها هدهد سبای صفاهان | |
پس چو به مکه شدم، شدم ز بن گوش | حلقه بگوش ثنا سرای صفاهان | |
کعبه عبادت ستای من شد ازیراک | دید مرا مکرمتستای صفاهان | |
کعبه مرا رشوه داد شقهی سبزش | تا ننهم مکه را ورای صفاهان | |
این همه گفتم به رایگان نه بر آن طمع | کافسر زر یابم از عطای صفاهان | |
دیو رجیم آنکه بود دزد بیانم | گر دم طغیان زد از هجای صفاهان | |
او به قیامت سپیدروی نخیزد | ز آنکه سیه بست بر قفای صفاهان | |
اهل صفاهان مرا بدی ز چه گویند | من چه خطا کردهام بجای صفاهان | |
زنگار آمده مرا ز مس نه زر ایرا | سرکه رسیدش، نه کیمیای صفاهان | |
جرم من آن است کز خزاین عرشی | گنج خدایم ولی گدای صفاهان | |
گیر گدای محبتم، نهام آخر | خرمگس خوان ریزهای صفاهان | |
گنج خدا را به جرم دزد نگیرند | این نپسندند ز اصفیای صفاهان | |
دست و زبانش چرا نداد بریدن | محتسب شهر و پیشوای صفاهان | |
یا به سر دار بر چرا نکشیدش | شحنهی انصاف و کدخدای صفاهان | |
جرم ز شاگرد پس عتاب بر استاد | اینت بد استاد از اصدقای صفاهان | |
کردهی قصار پس عقوبت حداد | این مثل است آن اولیای صفاهان | |
این مگر آن حکم باژ گونهی مصر است | آری مصر است روستای صفاهان | |
بر سر این حکم نامه مهر نبندد | پیر ششم چرخ در قضای صفاهان | |
کرد لبم گوش روزگار پر از در | ناشده چشم من آشنای صفاهان | |
بس لب و گوشم به حنظل و خسک انباشت | هم قصبهی گل شکر فزای صفاهان | |
سنبلهی چرخ کو مساحی معنی | دانهی دل ساید آسیای صفاهان | |
راست نهادند پردهاش و به بختم | پردهی کژ دیدم از ستای صفاهان | |
شیر زر و تخت طاقدیس خسان را | باز مرا جفت کاین نوای صفاهان | |
واحزنا گفتهام به شاهد حربا | زین گلهی حربهی جفای صفاهان | |
زان گله کردم به آفتاب که دیدم | کوست سنا برقی از سنای صفاهان | |
گفت چو بربط مزن ز راه زبان دم | دم ز ره چشم زن چو نای صفاهان | |
از تن عالم خورند گوشت مبادا | زهر چگونه سزد غذای صفاهان | |
داد صفاهان ز ابتدای کدورت | گرچه صفا باشد ابتدای صفاهان | |
سیب صفاهان الف فزود در اول | تا خورم آسیب جان گزای صفاهان | |
ارمض قلبی بلائه و سالقی | نار براهیم فی بلای صفاهان | |
غضنی الکلب ثم غضة کلب | سوف اداوی به باقلای صفاهان | |
این همه سکبای خشم خوردم کاخر | بینم لوزینهی رضای صفاهان | |
گرچه صفاهان جزای من به بدی کرد | هم به نکوئی کنم جزای صفاهان | |
خطهی شروان که نامدار به من شد | گر به خرابی رسد بقای صفاهان | |
نسبت خاقان به من کند چو گه فخر | در نگرد دانش آزمای صفاهان | |
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه | تا به دوگانه کنم دعای صفاهان | |
مبدع فحلم به نظم و نثر شناسند | کم نکنم تا زیم ولای صفاهان | |
از دم خاقانی آفرین ابد باد | بر جلساء الله اتقیای صفاهان |
عنوان فارسی |
علی به اصفهان میرود: اصفهانشناسی برای نوجوانان |
کد کتاب |
1342227 |
نویسنده |
فاطمه نذری,سیدمحمدهادی عسگریفر |
محل نشر |
اصفهان |
تاریخ نشر |
860928 |
رده دیویی |
955.93 |
قیمت |
9000 |
قطع |
رحلی |
جلد |
شومیز |
تعداد صفحه |
12 |
زبان کتاب |
فارسی |
نوبت چاپ |
1 |
تیراژ |
5500 |
شابک |
978-964-6500-11-2 |
موضوع |
اصفهان - آثار تاریخی - عکسها,اصفهان - سیر و سیاحت |
فرهنگ ما آن درخت تنومند و بالنده ای است که ریشه در ژرفای زمین و زمان دارد و در برابر توفان ها ایستاده و خم نشده است. ایران با این درخت گشن و بارآور خود بارها دچار خیره سری ها و ویرانگری ها شده و آفرینش های هنری و فرهنگی گرانمایه ما به دست فرومایگانی به آوار «غارت» رفته است. ملتی که بر سر دانشگاه گندی شاپور در 1700 سال پیش از این می نویسند :«شمشیرهای ما مرزها را می گشاید و دانش و فرهنگ ما دل ها و اندیشه ها»، چگونه می تواند فرهنگ و روش زندگی خود را به دست فراموشی سپارد؟ گزافه نیست که ایران را سرزمین چلیپا بنامیم.
در هر جای این سرزمین مقدس می توان آن را دید. هیچکس یک سویه حق ندارد آن را از آن خود و خاستگاه آن را در سرزمین خویش بداند، آریاها سزاوارترند و در میان آنان ایرانیان در رده نخست قرار دارند.
اگر این نشانواره دربردارنده کیفیات آسمانی نبود، اینچنین در دل نمی نشست. این نشانواره با اعتقاد و ایمان دینی سرشته،به معبد و مسجد راه یافته و جاودانه بر مهرابه نشسته و آنها را آراسته است.
نقشی که گاه مظهر الوهیت، نماد خورشید، فروغ بی پایان، نظم هستی، آتش، فراوانی، آذرخش و جاودانگی است.
نگاره ای که آریاییان، مصریان، آشوریان کهن، بومیان آمریکا، بوداییان و مسیحیان به کار برده اند اما صاحب راستین آن آریاییان هستند.
چلیپا نگاره ای است بسیار کهنسال و چون نزد پیشینیان گونه ای نماد نیروهای نهفته در طبیعت و نیروهای آسمانی به شمار آمده در بیشتر سرزمین های که تمدن باستانی را در بستر خود پرورش داده است یافت می شود. پیشینه آن را در ایران تا هزاره پنجم پیش از میلاد مسیح (7000 سال پیش) در دست داریم.
آنچه در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد، پژوهشی است درباره چلیپا Ê و چلیپای شکسته
میان چلیپا و چلیپای شکسته با نگاره که «صلیب» یا «دار» است، تفاوت وجود دارد. دو نگاره نخست ریشه در پیش از تاریخ دارند، اما صلیب یا دار مربوط به دوران های نزدیک به اکنون هستند. در نگاره که رومیان به آن آدمیان را می آویختند و به چهار میخ می آویختند و به چهار میخ می کشیدند و می کشتند، تنها تنها دو پهلو برابر است و همانند انسانی است که ایستاده و دست ها را گشوده است.
نماد چلیپا به اینگونه
چلیپا در بسیاری از نقاط ایران دیده شده است:
در مرودشت دو کیلومتری جنوب تخت جمشید ظرف های سفالین منقوش به نگاره چلیپا به چندین گونه بسیار دیدنی یافت شده است. در میان ابزارهای یافت شده در کاوش های لرستان، ابزارهای مفرغینی است که بیشتر وابسته به زین و برگ، لگام و افزارهای جنگی است که پیکره چلیپا بر آنها دیده می شود. در تپه «گیان» در جنوب نهاوند، در «گلیان» فسا در استان فارس، در تپه «سیلک» کاشان، تپه «باکون» تخت جمشید، در دیلمان، شوش، موسیان، در تپه «حصار» دامغان، در شهر سوخته سیستان، در کلاردشت، در تپه «حسنلو» در جنوب غربی دریاچه چیچست«ارومیه»، در ایلام، رودبار گیلان، در «گرمی»Germi دشت مغان، در کرمانشاه، در «جوین» گیلان، در کوه خواجه سیستان، در بیشاپور، در ویرانه های «قلعه یزدگرد» در کنار مرز کنونی ایران و عراق در نزدیکی قصر شیرین در گچ بری های کاخ تیسفون...
پس از پیدایش دین اسلام، نماد چلیپا و چلیپا های شکسته که هم از زیبایی برخوردار بود و هم رنگ دینی داشت و مقدس بود، فراموش نشد. چلیپا در دوره اسلامی نیز کاربرد و زندگانی دیگری آغاز کرد. ایرانیان خوش ذوق نام بزرگان دین را با آرایه های دلنشین بر کاشیکاری های مساجد، استوار و ماندنی ساختند.
چلیپا در هنر اسلامی، عنصری کلیدی بوده و رابط و پیوند دهنده نگاره های پیچیده به شمار آمده است، از جمله در مسجد جامع اصفهان که مربوط به سده اول هجری بوده و بر روی یک آتشکده باستانی پایه گذاری شده است. بر همه جای مسجد جامع اصفهان، نگاره های گوناگون و خوش ساخت از چلیپا دیده می شود، در آرامگاه «میرنشانه» در بازار کاشان که گنبدی مخروطی دارد، نام «علی (ع) » به گونه چلیپا نقش شده است.
گنبد قدمگاه نیشابور نیز کاشیکاری های مزین به نگاره چلیپا را بر خود دارند. نقش چلیپا بر گنبد علویان در شهر همدان خیابان باباطاهر که روزگاری دبیرستان علوی بوده است، نیز دیده می شود. در گچبری های مسجد جامع نایین، در مسجد کبود و در قسمت گنبد آن که تماما کاشیکاری بوده نقش علی رویت می شود و در فضای هر ردیف کاشی، نقش چلیپا با رنگ زرد بارها تکرار شده است.
در موزه «قم» کاشی های ستاره ای و چلیپایی که از امامزاده علی بن جعفر قم به دست آمده نگهداری می شود. در زیر نگاره یکی از کاشی ها، چلیپایی که تاریخ 656 هجری دارد دیده می شود.
رفته رفته این نگاره که خود نماد یک رشته باورهای کهن آریایی بود در دوره اسلامی با تلقی ویژه ایرانیان از خاندان پیامبر (ص) و به خصوص علی (ع) بستگی پیدا کرده، درآمیخت.
آنگاه هنرمندان و سازندگان و کاشیکاران ایرانی این نگاره را بر درها و بر کاشی های مساجد و نیایشگاه ها به اینگونه درآوردند:
چلیپا نشانگر نمودها و چهره های گوناگون پرتو خداوند است. همچنانکه خورشید تیرگی ها را می زداید، نمودهای گوناگون و پرشمار خداوند روشنی بخش چهارسوی جهان و جهان درون انسان است.
در ایران پیش ار «اشوزردشت» تیره های آریایی عناصر چهارگانه : باد، خاک،آب و آتش را گرامی دانسته و آن را به وجود آورنده گیتی و گرداننده نظام هستی می شمرده اند و با اعتقاد به اینکه از نزدیکی و ترکیب این عناصر به نسبت معین، هستی شکل گرفته است. هر شاخه این نشانه را جایگاه یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. عناصر چهارگانه هستی بخش، بر روی هم و با گردش و چرخش خود چرخ آفرینش را آهنگ می دهد و نظام پر شکوه طبیعت را نگاهبانی می کند.
در بهار، سبزه و شکوفه و گل و در پایان تابستان، میوه و فرآورده های نیروبخش می دهد.در خزان و زمستان، آب فراوان به تن شوخته زمین می افشاند و از سوز سرما همه را نوید آتش می دهد بارها تکرار می شود و این تکرارها زندگی را می سازد و مرگ می آفریند، نه تنها در انسان، بلکه در کل کائنات.
این نگاره در بسیاری از فرهنگ ها و نقاط جهان دیده شده است: آشور کهن، مصر باستان، هند، یونان، چین، رم، جزیره کرت، آزتک ها، این کارها،...
صلیب سرخ:
اندیشه به وجود آوردن صلیب سرخ در 24 ژوئن 1859 میلادی در نبرد «سول فرینو» در مغز مردی به نام «هانری دونان» راه یافت. در این نبرد که میان فرانسه و اتریش رخ داد روی هم چهل هزار کشته و زخمی بر جای ماند. هانری دونان پس از پایان تیراندازی ها به پهنه نبرد پای گذاشت. از هر سواستیکا ناله بلند بود و زخمی ها کمک می خواستند. او اندیشید اگر نمی توانیم جنگ را از روی زمین برداریم، اما می توانیم نیروی خود را را در راه کاهش درد و رنج ناشی از آن به کار بریم. پس «سازمان کمک به مجروحین» را پایه گذاری کرد. مردم به یاری او شتافتند، انجمنی شامل یک حقوقدان، یک تیمسار، دو پزشک و خودش تشکیل شد. این انجمن پایه کمیته بین المللی صلیب سرخ شد.
در سال 1863 نمایندگان 16 کشور اروپایی در ژنو گرد هم آمدند. در این گردهمایی، پرچم و نشانه سازمان صلیب سرخ انتخاب شد و مقرر گردید این نشانه به صورت پرچمی باشد که در هر کجا افراشته شد، آنجا بی طرف و مورد احترام باشد.از آنجا که کشور سوئیس در تشکیل این گردهمایی پیشگام بود، نمایندگان حاضر در کمیته، پرچم سوئیس را در نظر گرفتند چون پرچم سوئیس یک صلیب سفید روی پارچه سرخ بود، وارونه آن، یعنی صلیب سرخ روی پارچه سفید را برای پرچم این بنیاد پذیرفتند و بدین گونه پرچم صلیب سرخ پیدا شد. بار دیگر نماد راه های نیک و سرچشمه نیکوکاری و راندن درد و رنج و غم از زندگانی انسان شد.
آدولف هیتلر:
هیتلر که به برتری نژاد آریا باور داشت و آریاییان را می ستود، این نماد آریایی را به کار برد. هیتلر در جوانی به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان پیوست. با قدرتمندتر شدن حزب، میهن دوستان آلمانی برآن شدند تا پرچمی برای حزب شان آماده کنند. هیتلر مسئول انتخاب پرچم شد. او پارچه سرخی را که در میان آن دایره ای سفیدرنگ و درون دایره، چلیپای شکسته ای به رنگ سیاه بود را به عنوان پرچم پیشنهاد کرد. با توانمندتر شدن نازی ها، هیتلر به صدارت اعظمی و سپس به پیشوایی رسید. «روزنبرگ» Rosenberg نظریه پرداز حزب نازی می گفت : «...هنگامی که نماد بیداری، پرچمی با علامت زندگی که همان صلیب شکسته است، یگانه مذهب حاکم بر رایش ژرمنی شود، ساعت سعد آلمان فرا رسیده است» یکی از جراید آلمان در همان سال ها نوشت: «این علامت خوشبختی را از ایران به آلمان برده اند.»
چلیپا چند هزار سال پیش از مسیح نماد مقدسی در کشورهای جهان به ویژه نزذ آریاییان بوده است.
شاهان آشور آن را به عنوان یک نماد دینی بر سینه می آویختند و شاهان هخامنشی آرامگاه خود را چلیپا گونه می ساختند.
این نشانواره، نماد افزایش و فراوانی و دارای بار مغناطیسی مثبت است. مسیحیت که پاره ای از دستورات دینی خود را از «آیین مهر» گرفته، چلیپا را نیز از آریاییان به وام گرفته است. نسل نو مسیحی نمی داند که در روزگاران کهن، آریاها به هنگام نیایش پروردگار، رو به خورشید چلیپا را روبروی خود می نهادند و نماد چرخ هستی اش می دانستند.
منبع : کتاب «نشان رازآمیز» - نوشته: دکتر نصرت الله بختورتاش
تارنمای هخامنشیان
www.hakhamaneshian.ir
هفت در مرئی به یک شهر نامرئی
اصفهان شهری است که از درهای مختلف میتوان به آن وارد شد. اما نهایتا به دست نیامدنی است. به چنگ نیامدنی است. نه میتوان از آن برید و نه میتوان به آن نزدیک شد. اصفهان شهر نیست. اصفهان موجودی است بر هامون نهاده که آب و هوای خوش دارد. موجودی که نه رهایت میکند و نه فراریات میدهد.
اولین در: لهجه اصفهان
لهجه اصفهان جان میدهد برای معما. اصفهان به رایگان به کسی رو نمیکند. میپیچاند. درست مثل زایندهرود که میپیچد. در اصفهان شاید مدتها باید فکر کنی تا لیچاری که یک راننده تاکسی بارت کرده را بفهمی. زبان در اصفهان محمل معماست. آدمها با کلمات فقط حرف نمیزنند شطرنجبازی میکنند. در اصفهان خشونت کلمات رو نیست. در اصفهان عربده کشی و فحاشی کم است. آنها با کلمات به جان هم میافتند. آنها با جمله کله پا میکنند.
دومین در: سبک اصفهان
غزل فارسی در سبک اصفهان به اوج رازورزی و پیچیدگیاش میرسد. فقط و فقط یک تک بیت چنانت میکند که ساعتها بالا و پایین میروی تا دری به معنایش پیدا کنی. و بیت، عمارتی میشود که مملو از راز است و گاه مرموزتر از قصرهای رازآلود قصههای آلن پو میگردد
سومین در: زایندهرود
زایندهرود، رود دلتنگیهای مدرن است. وقتی که خشک شده بود دوست نویسنده و فرهیختهای که سالهاست آن طرف آب به سر میبرد ایمیلی زده بود و گفته بود نگران خشکی زایندهرود است. فقط او نبود، حتی پیرزن رهگذری هم که به کنار زایندهرود میرسید، بی آه نمیگذشت.
زایندهرود کارش به "گاو خونی" میکشد. قصهی بلند یا رمانی که مثل خود زایندهرود از آن راز سرریز میکند.
زاینده رود فقط یک رود نیست. زایندهرود فقط آب نیست. زایندهرود از رازهای اصفهان است. رازی که میشود ساعتها کنارش قدم زد و از شیخ احمد غزالی و ابن عربی و صائب گرفته تا سالینجر و مارگریت دوراس و ژاک دریدا حرف زد.
چهارمین در: پل
زایندهرود پل هم دارد. مکانی گذشتنی که در اصفهان به تاملگاه بدل میشود. پلهای اصفهان فقط محل عبور نیستند، برای ایستادناند؛ تا تو به راز اصفهان خیره شوی. تا به آبی که ایستاده میرود زل بزنی.
پنجمین در: مادی
اصفهان مادی دارد. رودچهای که اصفهانیها ساختهاند و به نیابت زایندهرود در اصفهان میپیچد. رازگونه میپیچد و قدم به قدم با خانهها و آدمها یرود.
ششمین در: بورخس
بعضیها میگویند اصفهانیها در ادبیات همه چیز را مصادره میکنند. آنها میگویند:" صائب، تبریزی است و حافظ، شیرازی؛ اما اصفهانیها اصرار دارند که بگویند هر دوی آنها اصفهانیاند." شاید حق با آنها باشد اما من میخواهم به این لیست یک نفر دیگر را هم اضافه کنم. میخواهم بگویم خورخه لویس بورخس هم اصفهانی است. مگر میشود بورخس خواب اصفهان را ندیده باشد؟ مگر میشود او کنار زایندهرود قدم نزده باشد؟ مگر میشود راهش را در بازار اصفهان گم نکرده باشد؟
هفتمین در
اصفهان دقیق مثل یک بیت مغلق سبک اصفهانی است. هر دری که به آن باز کنی فقط خودت را گیجتر کردهای.
اصفهان در سال 1006 هجرى رسماً به پایختى شاه عباس اول انتخاب شده است و از این سال به بعد فعالیت قابل ملاحظهاى براى ساختن قصرها و پلها و مساجد تاریخى به منظور تزیین پایتخت به عمل آمده است. فکر ایجاد گردشگاهى مانند چهارباغ هم در همین سال براى پادشاه صفوى پیدا شده و دستور داده شده از محل دروازه دولت (مقابل کاخ فعلى شهردارى) تا دامنه کوه صفه (دروازه شیراز) خیابان طویل و عریضى مشجر احداث شود. در حقیقت چهارباغ بیشتر براى این که باغ باشد ساخته شده نه خیابان خاصه که این اسلوب خیابانسازى براى عبور و مرور آن زمان مورد احتیاج نبوده است و از حیث هئیت و ترکیب طورى است که بیشتر براى محل گردش و تفرج بوده تا براى رفت و آمد شهر به علاوه این خیابان در حاشیه شهر طرحریزى شده و بیشتر مخصوص گردش خانواده سلطنتى و درباریان بوده است. از جمله تفریحات زنان حرمخانه شاهى و دیگر زنان شهر یکى این بود که روزهاى چهارشنبه در چهار باغ اصفهان و پل سى و سه چشمه با روى گشاده و بى نقاب مىگشتند و تا مدتى از شب درپرتو مشعلها و شمعها در آنجا به سر مىبردند و به شادى و خنده و خوردن و نوشیدن مىگذراندند. در این روز تمام چهارباغ (قرق) مىشد در اطراف آن خواجه سرایان و ماموران خاصى از عبور مردان شهر به سختى جلوگیرى مى کردند و در این روز فروشندگان چهارباغ همه زن بودند گردش اختصاصى زنان اصفهان در چهارباغ از روز چهارشنبه بیست و سوم ماه صفر سال 1018 هجرى آغاز شده است.
پى یترودولاوالهسیاح معروف ایتالیایى که هر وقت صحبت از اصفهان زمان شاه عباس مى شود نام او هم به میان مى آید مى نویسد: چهارباغ بعضى روزها مخصوص گردش بانوان بوده و مسلماً براى یک جاده و معبر عمومى نمىتوان چنین اختصاصى را قابل شد. طول این خیابان سه میل و پهناى آن دو برابر خیابان رم است ابتداى این خیابان در جانب شهر اصفهان عمارت کوچکى است که به شکل کلاه فرنگى ساختهاند و اطرافش تمام ایوان و پنجره است. این عمارت با نقاشى و تزیینات بسیار دیگرى آراسته شده و براى آن بنا شده است که بتوان خیابان را از آن مکان بلند تماشا نمود و طول آنرا تشخیص داد. دو دیوار به ارتفاع مساوى در دو سمت خیابان است و پشت این دیوارها تا حدود نصف خیابان باغهایى است که به شاه تعلق دارد. مردم اجازه دادند داخل این باغها شده گردش کنند و حتى از میوههاى بیشمار آنجا در مقابل اندک انسانیت و تعارفى نسبت به باغبان استفاده نمایند. در طرفین خیابان در فاصلههاى مساوى درهاى این باغها دیده مىشود که رو به روى یکدیگر قرار گرفته و هر کدام آنها عمارت کوچک زیبایى است که فقط براى تفریح کسانى ساخته شده است که بخواهند در آنجا غذایى بخورند و یا ساعتى را تفریح نمایند. شماره این عمارتها بى اندازه و زیاد و نماى آنها خیلى آراسته و دلربا است و طورى با هم قرینه و جور و متناسب است که نمىتوان تصور کرد چیزى دلپذیرتر از آن وجود داشته باشد. درختهاى فراوان در هر سو چه در خیابان و چه داخل باغ در دو سمت دیوارها دیده مىشود که ردیف هم بیک اندازه در فواصل مساوى کاشته شده و چنان سبز و خرم است که هر اندازه تصور کنید این نقطه با طراوات و دلگشا است. علاوه بر اینها گوشه به گوشه در فاصله هاى معین مقابل بناهاى بسیار زیبا در وسط خیابان حوضهاى بزرگ آب با تناسب صحیح و اشکال مختلف بدون لبه دیده مىشود. آب در کف سنگفرش خیابان موج مىزند و راه نسبتاً عریضى در دو طرف براى عبور پیاده و سواره ساختهاند. نهر آب بزرگى که در وسط خیابان جاریست در جویبارى که از سنگ ساخته شده جریان دارد و به آبنماها مىریزد در چندین حوض فوارههاى بسیار زیبایى دیه مىشود و در بعضى از آنها نیز به وسیله احداث پارهاى سراشیبها آبشارهایى که در دنیا نظیر آن به این دلپسندى وجود ندارد درست کردهاند. قسمت وسط خیابان و پاى دیوارها با سنگهاى کوچکى فرس شد که براى مردم و اسبها راحت نیست لکن این طرف و آن طرف خیابان دو نقطهاى که خاک خوبى دارد جا گذاشته و گلهاى رنگارنگى نشاندهاند. یقیناً این گلها در موسم خود از عطر و منظره زیباى خویش دل و مشام جان را محظوظ و سرشار مى نمایند. در سال 1025 هجرى گردشگاه چهارباغ به طوریکه شاه عباس کبیر انتظار داشته آراسته شده بوده است. اسکندر بیک ترکمان مولف تاریخ عالم آراى عباسى در این باره چنین نوشته است:
القصه هر کسى از امرا و اعیان و سرکاران عمارات و به وقوف معماران و مهندسان شروع در کار کرده و در انجام ان ساعى گشتند و از ان تاریخ تا حال که سنه هجرى به خمس و عشرین و الف (1025 هجرى) رسیده و این شگرفنامه تحریر مىیابد عمارات باصفا و باغات دلگشا به نوعى که طرج کارخانه ابداع در عرصه ضمیرمبارک اشرف طرح افکنده بود به حیز ظهور امده در کمال لطافت و نهایت خوبى اتمام یافت. درختان سر به فلک افراشته و اشجار میوه دارش گویى به طوبى جنان پیوند دارد. الحاصل هر باغى از آن رشگ جنان و عمارات رفیعش که به نقوش بدیع مذهب و مزین و به صور مصوران نادره کار آراستگى دارد گویى سدیر و خور نق از آن نشانى است بلکه در عرصه گیتنى نظیر وى و عدیل آن محض خیال و گمانى.
عرصه گیتى نظیر وى وعدیل آن محض خیال و گمانى عجب چارباغى است بهجت فزا
گرش تاریخ آن دل طلب کرد گفتم نهالش به کام دل شه برآید
شادرن سیاح فرانسوى که در دوره پادشاهى شاه عباس دوم و شاه سلیمان مدتى در اصفهان به سر برده است راجع به خیابان چهارباغ در سفرنامه خود نوشته است: »این خیابان زیباترین معبرى است که تاکون دیده و یا شنیدهام، ولى امروز منظره خیابان چهارباغ به کلى تغییر یافته است. نهر سنگى وسط پیاده رو را پر کرده و خیابان را تسطیح نمودهاند. باغچههاى گلگارى طرفین پیاده رو براى سواره رو اختصاص داده شده. مغازههاى درجه اول شهر در طرفین پیاده روهاى دو جانب خیابان متمرکز شدهاند. سینماها و تئاترها و پاساژها و مهمانخانههاى جدید جاى سردر باغات سابق را گرفته و از آنهمه گلهاى فراوان که در وصف آنها گفته شده:
دست نگارین چو به گل مى رسید حرف نچین تا سر پل مى رسید
و از چنارهاى تنومند و شاداب آن دیگرى اثر نیست
در زمان صفویه شهر اصفهان گشترس پیدا کرد و محله هایى تازه بنا نهاده شد. در این محلههاى جدید بسیارى از هنرمندان و بازرگانان که اغلب از جلفا و تبریز واقع در آذربایجان کوچ داده شده بودند، ساکن شدند. در همین زمان در اطراف میدان نقش جهان که تنها عمارت آن بنایى باقى مانده از زمان امیر تیمور بود و در محل کنونى عمارت عالى قاپو قرار داشت، بناهایى ساخته شده که هر یک از نظر معمارى از بهترین آثار هنرى و ارزنده این سرزمین به حساب مىآید. در حد فاصل عمارتها و محلههاى جدید و شهر قدیم اصفهان خیابان بزرگى به صورت تفرجگاهى ساخته شد که آن را چهارباغ نامیدند. سال احداث خیابان چهار باغ به استناد تاریخ عالم آراى عباسى سال 1006 هجرى قمرى است. هر یک از باغهاى اطراف چهارباغ نامى مخصوص داشته است که مشهورترینشان بنا به نوشته شاردن جهانگرد فرانسوى، عبارت بودهاند از: باغ تخت، باغ چهلستون، باغ کاج، باغ باامیر،باغ توپخانه، باغ نسترن، باغ فتح آباد، باغ پهلوان حسین، باغ بلبل،باغ مرغداران، باغ خانه شیران، باغ هزار جریب، باغ داوریش حیدرى و باغ دراویش نعمت اللهى.
با گذشت زمان در محل باغهاى اطراف چهارباغ، بناهاى مسکونى و تجارى ساختند و به تدریج به دلیل ماشینى شدن زندگى و نیاز به عبور و مرور اتومبیلها، حوضها و جوى وسط خیابان از بین رفت و به همین منظور آسفالت شدند. نهالهاى تازهاى نیز جایگزین درختان کهنسال خیابان شدند. در بخش شمالى چهارباغ نیز خیابان همانند آن ساخته شد که مجموعاً طول این دو به 6 کیلومتر مىرسد. هنگامى که جهانگرد مشهور ایتالیایى، پیترودولاواله در سال 1025 هجرى قمرى از اصفهان دیدن مىکرده است، هنوز محلههاى جدید و قدیم با هم مرتبط نبودهاند ؛از این رو این جهانگرد چنین نوشته است:
محل تماشایى دیگر اصفهان خیابانى است که فعلاً خارج از شهر قرار دارد ولى وقتى که محلات به یکدیگر ملحق مىشوند، کاملاً در وسط قرار خواهد گرفت. طول این خیابان دو تا سه میل و عرض آن شاید دو برابر پنت موله (Pontmolle) در رم باشد. در شروع این خیابان از سمت شهر اصفهان، خانه کوچک چهارگوشى قرار گرفته که ایوآنهاو پنجرههاى زیادى دارد و با تصاویر و نقش و نگارهاى جالبى تزیین شده است. از بالاى این خانه تمام خیابان را به خوبى مىتوان دید و غرض از ساختمان آن نیز همین بوده است.
پیترودولاواله درباره باغهاى اطراف خیابان چهارباغ که در پشت دیوارهاى منظم و یکنواخت چهارباغ واقع بودهاند چنین نوشته است:
مدخل این باغها با نظم و ترتیب خاصى در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و بالاى هر یک از درها عمارت کوچک ولى زیباى ساخته شده که مىتوان ضمن گردش و تلفن وارد آنها شد و ممکن است اشخاص غذاى خود را در آن صرف کنند. تعداد این عمارات آن قدر زیاد است و قرینه سازى و تناسب به اندازهاى در آنها رعایت شده که واقعاً زیباتر از آن نمىتوان تصور کرد. به علاوه در داخل باغها و بیرون از آنها در خیابان صفوف طولانى و منظم درختان انبوهى قرار گرفته که تناسب و نظم ان فوق العاده است. نیز با فاصله هایى چند و غالباً در مقابل خانههاى زیبا حوضهاى بزرگى به اشکال مختلف در وسط خیابان قرار گرفته است که مملو از آب است و هر یک از آنها تا کنار معبر عریضى که براى عبور انسان و اسب بسیار مناسب است ؛ به فاصله هایى چند سنگفرش قطع و در زمین گلهاى مختلف کاشته شده است. خیابان را رودخانهاى قطع مىکند که عمق آن زیاد نیست و از ترکیب هزاران جویبارى که از کوهستانهاى نزدیک سرازیر مىشوند به وجود آمده است.
... روى این رودخانه پلى وجود دارد که تماماً از آجر ساخته شده و عرض آن از تنمام پلهاى رم بیشتر و طول آن حداقل سه تا چهار برابر آن پلهاست...
... بعد از این رودخانه خیابان کماکان با همان دیوارها و درختان و خانه ها و باغ ها و حوض ها ادامه دارد.
پیترودولاواله درباره وجه تسمیه چهارباغ چنین نوشته است:
...خیابان به باغ بسیار زیبایى که باغ هزار جریب نام دارد منتهى مىشود. این باغ و همچنین خیابانى که بدان اشاره کردم امروز به اسم چهارباغ خوانده زیر در اصل باغهاى چهارگانهاى در این محل وجود داشتهاند که از مجموع آنها وضع فعلى به وجود آمده است. سطح باغها یکى بالاتر از دیگرى قرار دارد منتها عبور از آتنها با اسب به آسانى صورت مىگیرد. در آنجا چیز دیگرى جز رشته درختان پرشاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آنها آنقدر کوتاهند که پیادهها و سواران با دست مىتوانند میوه بچینند و به علاوه هر محوطهاى مخصوص درختان خاصى است. مثلاً یک مربع مخصوص درختان انجیز و مربع دیگر مخصوص درختان هلو و به همین نحو الى آخر...
... در عرض و طول باغ راههاى زیادى وجود دارد که اطراف آن را درختان سرو کاشته اند. این معابر به اندازهاى طویلند که انتهاى آن دیده نمىشود. از آخرین باغ که از همه بلندتر است نهرى عبور مىکند و سپس دیوارى آن را محدود مى سازد.
پیترودولاواله وقتى خیابان چهارباغ را با خیابانهاى مشابه آن در سرزمین خود مقایسه مى کند چنین مى نویسد:
...واقعاً داراى عظمتى بى نظیر است و باید با طیب خاطر اعتراف کنم خیابان پوپولو درم، خیابان پوجیودرناپل، خیابان شهرژن در خارج شهر ژن و خیابان مونرآل در شهر پالرمو، هیچکدام به پاى آن نمىرسد
خانم دیولافوا که سالها پس از انقراض صفویه - زمانى که چهارباغ از رونق افتاده بود و دیگر از آن همه زیبایى خبرى نبود - از اصفهان دیدن کرده بود، در سفرنامهاش چنین نوشته است:
... در این جا پنج خیابان عریض امتداد دارد که چنارهاى سیصدساله بر آنها سایه انداخته اما در قرون گذشته به این درختان پیر حس ترحمى نشان نداده اند.
حضور جهانی علاقمندان به طبیعت خصوصاً کوهستان در چند دهه اخیر و استقبال بی نظیر از ورزش مفرح کوهنوردی در ایران در این مدت بسیار چشمگیر بوده است. کوهنوردی شاید یکی از مهمترین ورزشهایی است که طیف گسترده ای از مردم را در بر می گیرد. اکنون کوهنوردی به رشته های کوهنوردی، کوه پیمایی ، سنگ نوردی طبیعی، سنگ نوردی سالنی، یخ نوردی، غارنوردی، و جنگل نوردی تقسیم می شود که هرکدام از این رشته ها نیازمند فنون و اطلاعات خاص خود می باشد. و انجام این ورزش در حالیکه از این اطلاعات و فنون آگاهی داشته باشیم خاطره ای خوش از یک روز با طبیعت را به همراه خواهد داشت. خوشبختانه نشریات و کتابهای متنوعی را در سالهای اخیر در خصوص آموزش کوهنوردی و معرفی کوههای ایران به چاپ رسیده است. علاوه بر این آموزشهای علمی که توسط فدراسیون کوهنوردی، هیأتهای کوهنوردی و گروه های کوهنوردی به صورت تخصصی صورت می گیرد با رشد روز افزون روبرو بوده که ثمره آن شکوفا شدن استعدادهای درخشانی در بین کوهنوردان و سنگ نوردان بوده است که برای این سرزمین افتخارات بزرگی را کسب کرده اند. مجموعه ارتفاعات معروف به کوه صفه با بلندترین نقطه ارتفاعی 2257 متر در جنوب غربی اصفهان واقع شده است. این کوه از شمال به جاده کمربندی، از غرب به کوه های تخت رستم و دره خان، از شرق به شهرک ها و مجتمع های مسکونی و از جنوب به اراضی باز و خط آهن منتهی می شود.کوهستان صفه که تا چند دهه پیش به صورت عنصری مجزا و با فاصله از شهر اصفهان قرار داشت اینک با توسعه شهر به طرف جنوب کاملاً به شهر متصل شده و بخشی از آن به عنوان پارک کوهستانی کاربری یافته است. کوهستان صفه به دلیل داشتن ساختار طبیعی شگرف، بقایای آثار ناشناخته و کهن و وجود قصه ها و افسانه های گوناگون در مورد آن، سرگذشتی راز آلود و اسطوره ای در ذهن و یاد مردم منطقه پیدا کرده است تا جایی که دژ قدیمی آن (( شاه دژ)) را قلعه دیو نام داده اند. این قلعه باستانی در آغاز قرن ششم عرصه مبارزه فرقه اسماعیلیه با حکومت سلجوقی بوده است و برخی از زوایا و غارهای این کوه مکان گوشه گیری دراویش صوفی بوده است.وجود روایات گوناگون درباره ریشه نامگذاری کوه صفه خود بیانگر سرنوشت ناشناخته و پر رمز و راز آن است. برخی روایت ها نام کوه را به فضای صاف و صخره مانند روی قله کوه نسبت می دهند، برخی آن را برگرفته از صفای منظره اطراف کوه می دانند اما برخی تحقیقات جدی تر حاکی از این است که نام صفه مشتق از واژه باستانی (( اسپه )) ( سپه یا سپاه ) است که با نام شهر اصفهان ( سپاهان ) و نقش تاریخی آن پیوند دارد.جدای از تاریخ پرماجرای این منطقه، کوهستان صفه خود دارای ارزش ها و جاذبه هایی است که با نیازهای عمیق شهروندان و شهرنشینان نظیر نیاز نزدیکی به طبیعت، تماشای آسمان، خلوت و آرامش، تحرک و فعالیت و مانند اینها بستگی دارد. |
اصفهان شهری قدیمی و کهن است ، عده ای از مورخین بنای شهر را به طهمورث دیوبند سومین پادشاه از سلسله پیشدادیان نسبت داده اند و به گفته برخی از نویسندگان حتی پیش از هخامنشیان نیز اصفهان شهری آباد بوده و بعدأ به صورت اقامتگاه تابستانی پادشاهان هخامنشی در آمده است.
درعهد اشکانیان ، اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالتهای وسیعی بود که تحت فرمان ملوک اشکانی قرارداشت. در دوره ساسانیان ، اصفهان محل سکونت و قلمرو نفوذ واسپوهران " یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند ، بود . همچنین در این دوره ، اصفهان مرکز تجمع سپاه و به منزله دژ محکمی به شمار می رفت . شاید به همین علت بود که یزدگرد سوم پس از شکست از اعراب ، مدتی در اصفهان به سر برد .
ولی از آن پس که پیش روی اعراب در خاک ایران سرعت گرفت ، شهر اصفهان نیز پس از نبردی که بین سپاهیان ایرانی و عرب درگرفت با قرار یک جنگ تن به تن بین دو سر دار عرب و ایرانی این جنگ خاتمه یافت و اصفهان از طریق صلح به تصرف اعراب در آمد . مورخین بصره ، فتح اصفهان را در سال 23هجری قمری ثبت کرده اند و برخی هم 21هجری قمری را تأئید کرده اند .
اصفهان مانند دیگر شهر های ایران تا اوایل قرن چهارم هجری قمری تحت سلطه اعراب بود ودر زمان منصور خلیفه عباسی مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر ایوب بن زیاد دستور داده شد که در عمران و آبادانی آن بکوشد . به همین منظور در دهکده خوشینان ، حاکم منتخب منصور قصری عالی بنا کرد و با روئی به دور شهر کشیده شد و خوشینان (محدوده فعلی امامزاده اسماعیل ) به یهودیه متصل گشت .
شهر اصفهان در قرون اولیه اسلامی از دو قسمت جی و یهودیه تشکیل میشود . جی در قسمت شرق اصفهان و جوباره (یهودیه ) در قسمت دیگر شهر قرار داشت . سابقه سکونت این قوم در اصفهان به زمان اخت النصر می رسد که آنان را از بیت المقدس به ناحیه جبال ایران راندند و آنان هیچ منطقه ای را در مسیر خود شبیه تر از اصفهان به بیت المقدس نیافتند و در این شهر ساکن شدند ..
در سال 319هجری قمری مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی برگزید . او نخستین کسی است که بعد از اسلام جشن سده را هرچه با شکوه تر در این شهر برگزار کرد .
در سال 327هجری قمری این شهر به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد و به پایتختی انتخاب شد در قلمرو سلسله آل بویه قرار گرفت .بعد از آن ، شهر اصفهان رونق خود را باز یافت و مرکز تجمع علما ، نویسندگان و شعرا شد و مسجد جامع جورجیر و سر در باشکوه آن به وسیله صاحب اسماعیل بن عباد ، وزیر رکن الدوله بناشد .
حکومت آل بویه در اصفهان پس از یک قرن پایان گرفت و سلجوقیان قدرت را به دست گرفتند درسال 443 هجری قمری اصفهان قلمرو ایالات تسخیر شده طغرل پادشاه سلجوقی گردید . در همین زمان است که حکیم ناصر خسرو قبادیانی در مراجعت از سفر مکه به اصفهان وارد میشود و از اصفهان آن زمان مطالبی را در سفر نامه خو ذکر میکند .
در دوره سلطنت ملک شاه سلجوقی دوران طلائی شهر اصفهان آغاز شد. در این زمان است که خواجه نظام الملک طوسی (وزیر ایرانی بسیار مشهورادوار تاریخی ایران ) با توجه و مراقبت های خاص به آبادی شهر اصفهان و وسعت بخشیدن به قلمروملکشاه ، اصفهان را در مکانی قرار میدهد که پایتخت امپراتوری وسیعی در آن زمان شد که یک حد آن مرز چین و حد دیگر آن دریای مدیترانه بود.
در سال 633هجری قمری نیروهای مغول به شهر اصفهان رسیدند . دراین زمان سلطان جلال الدین خوارزمشاه اصفهان را مرکز تجمع سپاه خویش قرار داده بود . فتح اصفهان به علت حصار مستحکم آن مدتها طول کشید و سرانجام با خیانت شافعیان که با نیروی مغول کنار آمدند تا دروازه های شهر را به روی سپاهیان آنان بگشایند به شرط آنکه پس از ورود به اصفهان حنفیان را قتل عام نمایند، دروازه های شهر به روی سپاهیان جرار مغول گشوده شد و آنها با کمال قساوت از هر دو دسته شافعیان و حنفیان قتل عام کردند.
در عهد فرمانروایان مغول و عصر جانشینان آنان ( ایلخانان ) که تا اواخر نیمه اوِِِّل قرن هشتم هجری به درازا کشید و دوران کوتاه مدت شاهان آل مظفر ، شهر اصفهان بسیار آباد شد و شکوه و عمران گذشته خود را مجدداَ به دست آورد . اما در اواخر این دوره با ظهور تیمور گورکان در آسیای میانه و فتوحات وی و تسخیر ایالات ایران یکی پس از دیگری این شهر مجدداَ مورد تاخت و تازه سپاهان تیمور قرار گرفت .
نوشته شده است از آن جهت که اهالی اصفهان عده ای از عمال تیموریان را که وارد اصفهان شده بودند به قتل رسانده بودند ، تیمور محاصره اصفهان را سخت تر کرد و پس از تصرف این شهر در سال 789هجری قمری به قتل عام مردم اصفهان فرمان داد و مجدداَ اصفهان دچار خسارت و مصیبت های دیگری شد .
در دوره جانشینان تیمور ، ایران تدریجاَ دچار حکومت ملوک الطوایفی شد و درایالات مختلف ایران خاندانهایی به قدرت رسیدند و حکومت کردند که در بین آنها ، حکومت قراقویونلوها و آق قویونلونها در نیمه دوم قرن 9 هجری مهمترین آنها بود و اصفهان مورد حمله و هجوم جهان شاه قراقویونلو قرار گرفت و قتل عام او در اصفهان ، در تواریخ آن زمان در ردیف قتل عام های هولناک و مصیبت بار شهر اصفهان به ثبت رسیده است .
ولی رقیب او امیر حسین بیک ترکمان آق قویونلو با اهالی اصفهان عطوفت ورأ فت بسیار نشان داد و اصفهان را بعد از تبریز که پایتخت اصلی او بود ، به عنوان پایتخت دوم خود اعلام کرد و در آبادی و تعمیر و مرمت ویرانی ها و خرابی های حکام خونخوار قبلی بسیار کوشید وی در محدوده چهارسوی نقاشی فعلی برای خود قصری بنا کرد و در مسجد جامع اصفهان با تعمیرات اساسی که در قسمتهای مختلف آن به عمل آورده از خود نامی نیک به یادگار گذاشته است . در داخل مقرنسهای فوقانی ایوان جنوبی مسجد جامع (صفه صاحب ) و در یک لوحه کاشی ، کارهای نیک او به تاریخ سپرده شده است .
حکومت سلسله آق قویونلوها از سال 882 هجری قمری که سال در گذشت حسن بیک ترکمان است ،تا سال 906 هجری قمری که سال تأسیس دولت پادشاهی شیعه مذهب صفویه به وسیله شاه اسماعیل اول است ادامه یافت . از این سال به بعد با رشادتها و لیاقتهایی که شاه اسماعیل اول صفوی از خود نشان داد بساط حکومت ملوک الطوایفی در ایران آن روز خاتمه یافت و دولت قدرتمند صفوی زمام امور مملکت ایران را بدست گرفت.
شاه عباس اول صفوی در تاریخ 1006هجری قمری پایتخت صفویه را از قزوین به اصفهان انتقال داد.شهری که چهار سال بعد از تکیه زدن به تخت شاهان صفوی در قزوین در سال 1000 هجری قمری ، فرمان ساختن و پرداختن آن را صادر کرد. انتقال پایتخت به اصفهان ، آن گونه که دستور آماده کردن آن را درطول 6 سال داده بود،با شکوه تمام انجام شد. میدان نقش جهان و آثار با شکوه همیشه جاویدان آن ، یعنی مسجد شیخ لطف الله و مسجد جامع عباسی و عمارت عالی قاپو و سردر بازار قیصریه و پل اللهوردی خان و چهار باغ مشهور این شهر که در دنیا نظیر نداشت و بازارها و باغهای تاریخی دیگر که تا دامنه کوه صفه ادامه می یافت در زمان وی ساخته شد.
از همین زمان است که اصفهان مورد توجه کشورهای جهان و به ویژه کشورهای اروپایی قرار گرفت و مبادله سفرا و ورود جهانگردان خارجی به اصفهان شروع شد و این شهر باعنوان نصف جهان انظار عالمان را به خود جلب نمود.
جانشینان شاه عباس صفی و شاه عباس دوم و شاه سلیمان و شاه سلطان حسین نیز در دوره سلطنت خود به ایجاد و آفرینش آثار ابنیه با شکوه دیگر پرداختند. بناهایی مانند مجموعه کاخ های باغ سعادت آباد،پل زیبای خواجو، کاخ هشت بهشت ، کاخ فرح آباد و مدرسه باشکوه چهارباغ که موزه کاشی سازی ایران لقب گرفت ، معرف عظمت معماری و صنایع و هنرهای زیبای عهد صفویه است .
جهانگردان و سیاحان اروپایی که به دربار صفویه رفت و آمد پیدا کردند در سفرهای خود به شرح زیبایی های شهر اصفهان و اوضاع سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی آن پرداخته اند که این مجموعه سفرنامه ها برای مطالعه در تاریخ دوران صفوی از منابع معتبر به شمار می رود.
سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از شش ماه محاصره بدست محمود افغان انجام گرفت بر روند توسعه شهر اصفهان در عصر صفویه نقطه پایانی گذاشت و شهر اصفهان دچار یک دوره انحطاط شد.افاغنه برای تقویت بنیان حکومت ، مرکز شهر را که قسمت اعظم بازار و کلیه کاخهای صفویه و مساجد بزرگ را در برداشت ، با ایجاد بارو محصور کردند. شهر اصفهان در آن عصر دو حصار تودر تو داشت که حصار داخلی بنام باروی اشرفی یا افاغنه معروف بود.
در دوره افشاریه شهر اصفهان رونقی دوباره یافت ولی در عهد قاجاریه به علت انتقال پایتخت به تهران و حاکم شدن ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه در اصفهان (1271 هجری قمری ) انحطاط دوباره شهر اصفهان آغاز شد. معروف است که ظل السلطان زمین و مصالح آثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هر ترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای قوی و منظم کشور بود تأمین کند.
از ویژگیهای اقتصادی شهر اصفهان در دوره قاجاریه درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی ، شهر اصفهان مورد توجه قرار گرفت و در بازسازی آثار تاریخی آن کوششهایی به عمل آمد و توسعه صنعتی شهر و منطقه اصفهان آغاز شد .
در دو دهه اخیر شهر اصفهان توسعه فراوانی یافته و نوسازیهای جالب توجهی در آن صورت گرفته است . اصفهان ، امروز یکی از شهرهای بزرگ و سیاحتی ایران و جهان است .
|
چهارسو شیرازی ها
این چهارسو در بازار محله چهارسو شیرازی ها واقع از بناهاى قطب الدین على باب الدشتى 955 ه.ق و جز بخش از محلات شمالى رودخانه زاینده رود می باشد. گنبد این چهارسو از میان رفته است.
چهارسو شاه
این چهارسو در اول بازار شاه و نزدیکى مدرسه ملا عبدالله و حمام شاه واقع میباشد.
چهارسو در شیخ
این چهارسو که بسیار وسیع و مرتفع است در نزدیکى محله شیخ ابومسعود رازى قرار گرفته است.
چهارسو آجرى
این چهارسو که به مناسبت ساختمان آن با آجر بنام آجرى معروف است محله خواجو گردیده است.
چهارسو مخلص
این چهارسو در نزدیکى سراى مخلص در بازار بزرگ می باشد که کمى زیرتر از سراى مخلص بطرف شمال ساخته اند. چهارسوهاى دیگرى نیز وجود دارد که معروفیتى ندارند.
چهارسوچوبى
این چهارسو از چهارسوهاى بزرگ است در قسمت خواجوى کوچک قرار دارد.
و از مستحدثات زمان صفویه است.
چهارسو کوچک
این چهارسو در چهارسو شیرازی ها و بجانب مشرق آن واقع است.
چهارسوى ساروتقى
این چهارسو در بازرا قهوه کاشی ها واقع مسجد و کاروانسرائى نیز از همان ساروتقى بجامانده بود که کاروانسراى آن در دست مالک آن و مسجد به حال نیم ویران افتاده است. واحد ساختمان هاى منسوب به ساروتقى عبارت از: بازار - چهارسو - کاروانسرا و مسجد می باشد.
این سه واحد از بازار منشعب مى شود کارانسرا در ضلع شمالى چهارسو و مسجد ساروتقى در ایوان جنوبى آن واقع است در حال حاضر کاروانسرا با تغییراتى که در آن داده شده معمور شده ولى مسجد وضع اسفناکى دارد و قسمتى از مقرنس هاى آجرى سر در و کتیبه خط ثلث آن بقلم محمد رضا امامى است ریخته و از بین رفته است.
سقف بازار آن در بعضى قسمت ها فروریخته این بازار چون در قدیم معبر مردم به میدان قدیم بوده وضع بهترى داشته است ولى اکنون که مسیر تغییرکرده و بصورت یک بازارچه متروک درآمده است.
در اطراف چهارسو در هشت لوحه در بالاى چهارگوشواره و زوایاى چهارسو به خط نستعلیق سفید بر زمینه کاشى خشت لاجوردى رنگ بقلم محمد رضا امامى و مورخ بسال 1056ه.ق چهار بیت شعر نوشته شده است که فرد آخر حاکى است که بناى مزبور پس از گذشتن یکسال کشته شدن او باتمام رسیده است. اشعار مزبور چنین خوانده می شود:
دولت عباس ثانى در جهان
خاک در گاهش.............چشم
از شرف شد جانشین تونیا
سال تاریخش چو جستم از خرد
در ره این مصرعم شد رهنماى
حاسد شد را سرافکندند و شد
چارارکان چاررکن این بنا
و در یک نیم لوح در آخر این اشعار به خط نستعلیق سفید بر زمینه کاشى لاجوردى رنگ نوشته شده است:
کتبه المذنب المحتاج محمد رضا الامامى
بر یکى از دیواره هاى بازار چهارسوى مزبور که در حال ویرانى است لوح سنگى به طور نیم متر و عرض سى سانیتمتر نصب شده که کتیبه آن بخط نستعلیق برجسته چنین است:
مخفى نماند که چهاردانگ ازدکان نشاسته گرى جنب چهارسوق ساروتقى با متعلقات آن به موجب وقفنامه جداگانه وقف است بر تعزیه دارى جناب خامس آل عبا حضرت سیدالشهداء علیه الاف التحیة و الثناء و یک دانگ دیگر وقف است. بر امامزاده واجب التعظیم امامزاده اسماعیل. هر کس تبدیل و تغییر دهد به لعنت خدا و نفرین رسول گرفتار شود. فى غره ذیحجه الحرام 1298.
این چهارسو ها از آثاری است که فقط نامى از آنها مانده است.
چهارسو نقاشى یا چهارسو اسفندیار بیک
چهارسو نمکى
چهارسوى قیصریه
چهارسوى بازار مثقالى فروشها
چهارسوى بازار چیت سازها
چهارسوى امامزاده اسماعیل
چهارسو مقصود
چهارسو علیقلى آقا
چهارسوى بیدآباد
چهارسوى دروازه نو واقع در محله دروازه نو
چهارسو فریدون واقع در محله خواجو
متاسفانه شاعر را نمی شناسم
اگه کسی میشناسه بگه.
سلام من به آن جائی که نامش اصفهان است
فقط گویم دیارم بهترین جای جهان است
تمام افتخار ما ز حال و نسل دیروز
در این خاک و چه پنهان و عیان است
مرا شوق تو ای زیبا در اینجا پایبند کرد
همان عشقی که همتایش طلوع جاودان است
شدم روزی به ره دنبال سر زندگانی
بدیدم اصفهان ، آرمگه بس نخبگان است
هنر زینت نمود دروازه شهر سپاهان
ببرفیضی از میراث چو شهدی بر دهان است
اگر دلگیر شدی از زندگی گاهی شتاب آر
بر زاینده رود رودی که وصف عاشقان است
صداقت را به چشم یک به یک در اصفهان بین
غریب در پیششان همچون که صاحب آشیان است
اگر خواهی بری بوئی تو از سالاری و دین
بیا در اصفهان آنجا که مذهب عمق جان است
چطور وصفش نویسم من که خود زر می فشاند
همی دانم همه گویند که او نصف جهان است
اگر( ثامن ) نوشتی از نبوغ شهر یاران
نوشتن از قلم آید تملق از زبان است
کلمه مناره مصدر میمى است از فعل نار ثلاثى مجرد و منامه و معنى اسم مکان می دهد یعنى جاى روشن.
مناره در قدیم الایام بین دو مرز می ساختند و در آن چیزى نورانى قرار می دادند تا مرز وابسته را نشان دهد و کم بکم در میان راه هاى عمومى نیز اینگونه مناره ها را بنا می کردند تا مسافران و کاروانان بتوانند مسیر و مقصد خود را بشناسند.
اول منارهاى که گفته اند بنا گردید مناره اسکندریه بود که ارتفاع آن دویست و سى ذراع بوده است.
این گونه مناره هاى بعد از اسلام و در ممالک اسلامى براى گفتن اذان بنا گردید و از اینرو در بیشتر جاهائى که بعد از اسلام احداث گردیده مناره هاى پیوسته به مساجد و یا عماراتى است که جنبه مذهبى و تقدیس دارد.
بیشتر مساجدی که در قرون اولیه اسلام ساخته شده مناره هم داشته است:
مانند مسجد جورجیر اصفهان که نوشته اند مناره آن بیش از یکصد ذراع بوده یا مسجد شهرستان که اینک اثرى از مسجد و مناره آن دیده نمی شود.
در این مناره ها جائى هم براى موذن در نظر گرفته اند که در آنجا اذان بگوید و آن را ماذنه می گویند و روى این اصل است که بعضى از مناره ها را که در آن چنین جائى ساخته نشده مربوط به پیش از اسلام می دانند.
مناره باقوشخانه
شاید ساختمان مزبور با مناره ها مرتبط باشد و در زمان سنجر ساخته شده باشد و تقریباً از نظر تاریخ بنا مربوط به حدود قرن ششم مى گردد.
از کتیبه زیر مقرنس هاى بالاى مناره که به خط ثلث سفید معرق بر زمینه کاشى لاجوردى رنگ است فقطه جمله (و من دخله( باقى مانده که در وقایع قسمتى از آیه:
ان اول بیت وضع للناس الذى ببکة مبارکا و هدى اللعاغلمین فیه آیات بینات مقام ابرایهم و من دخله کان آمنا مى باشد.
به نظر نگارنده این آیه دلالت دارد که محل مزبور مشتمل بر مسجدى بوده و در اثر مروز زمان از میان رفته است.
در داخل مرنس هاى مناره ها هر سوسن یا طاس شامل یک کلمه است و کلمات موجود به خط ثلث سفید معرق بر زمینه کاش لاجوردى چنین است:
«محمد» «على» «وفاطمه» «والحسن» «والحسین»
پوشش تزییناتى مناره ها مزبور به خط بنائى فیروزه اى بر زمینه شطرنجى آجرى در هفت ردیف به شرح زیر است:
ردیف اول کلمه (الله(، ردیف دوم تکرار کلمه« اکبر»، ردیف سوم تکرار کلمه (الله(، ردیف چهارم تکرار کلمه «محمد»، ردیف پنجم تکرار کلمه «و على»، ردیف ششم تکرار کلمه «و حسن»، ردیف هفتم تکرار کلمه «و حسین» این مناره زیر شماره 272 به ثبت تاریخى رسیده است.
مناره ساربان
این مناره هم در محله جوباره در میان فضائى وسیع واقع شده و از مناره هاى بسیار زیباى عهد سلاجقه در اصفهان است.
مؤلف دانشمند گنجینه آثار تارخى اصفهان راجع به این مناره چنین نوشته است:
این مناره که یکى از زیبارتین مناره هاى عهد سلاجقه در اصفهان است در انتهاى شمالى محله جوباره ناحیه یهودى نشین اصفهان نزدیک مناره چهل دختران در گوشه یک میدان کوچکى که یقیناً در زمان ساختمان آن محل مسجد کوچیک در پاى مناره بوده است واقع شده.
ارتفاع این مناره در حدود 48 متر است و محیط قاعده آن 14 متر مى باشد و از پائین به بالا داراى هفت قسمت متمایز است:
قسمت اول آن آجر چینى ساده است. قسمت دوم و سوم آن داراى تزیینات عالى آجرى مى باشد. قسمت چهارم آن تاج اول مناره است که مقرنس هاى آجرى توأم با کاشى فیروزه اى دارد و بسیار جالب و پر حالت است. قسمت پنجم آن تزیینات آجرى است. قسمت ششم آن تاج دوم مناره است و قسمت هفتم آن تارک مناره است.
در قاعده دو تاج این مناره دو کتیبه بسیار زیبا از بهترین رنگ فیروزه اى کاشى دیده و خوانده مى شود. مناره مزبور که از ارتفاع اولیه آن اندکى کاسته شده است در حال حاضر به سمت مغرب متمایل شده و این تمایل از دور و نزدیک کاملاً نمایان است. سال ساختمان این مناره در کتیبه هاى فعلى آن موجود نیست لذا به طور قطع نمى توان زمان ساختمان آن را معلوم کرد. پرفسور پوپ سال ساختمان این مناره را اواخر قرن پنجم هجرى مى داند و آقاى مایرون به منت سمیث ساختمان آن را بین سالهاى 550تا 688 هجرى تخمین زده است. کتیبه فوقانى مقرنس هاى تارک این مناره به خط کوفى فیروزه اى بر جسته بر زمینه آجرى به شرح زیر است:
«لا اله الا الله صادقا مخلصا محمد رسول الله »
کتیبه زیر مقرنس ها به خط کوفى فیروزه اى بر جسته بر زمینه آجرى به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحاً و قال اننى من السلمین»
کتیبه وسط این مناره به خط بنائى فیروزه اى بر زمینه آجرى تکرارى نام هاى: (محمد) و (ابوبکر) و (عمر) و (عثمان) و (على).
در نصف تحتانى مناره مزبور و در اشکال مربع به خط بنانى فرو رفته بر زمینه شطرنجى و به طور درهم و بر هم عبارات زیر تکرار شده است:
(لا اله الا هو) (و هو بکل شىء علیم) (و هو السمعى البصیر).
در تاریخچه اصفهان نوشته شده که مناره ساربان به مناره مسجد على شباهت دارد و ارتفاع آن 44/2 متر و مدخل پلکان در ارتفاع 7 مترى تنه مناره واقع شده و تعداد پلکانش 135 است و پهناى پلکانهاى 68 سانتیمتر است.
و نیز گفته است که ساختمان مناره متعلق به عهد سلجوقیان و بنا به گفته گدار فرانسوى مربوط به سالهاى 525 تا 550 هجرى است.
کتیبه هاى مناره را چنین بیان کرده که از سه کتیبه کوفى تزیین یافته است:
1- کتیبه یکم با کاشى آبى عبارت: لا اله الله صادقاً مخلصاً محمد رسول الله بر آن منقوش است.
2- کتیبه دوم شامل آیه 33 سوره فصلت قرآن است.
3- کتیبه سوم به خط کوفى چهار گوش با آجر تراش بر روى کاشى آبى شامل اسامى: محمد (ص) و خلفاى راشدین است.
این مناره کمى به سمت مغرب تمایل پیدا کرده و زیر مناره که خالى و به جاى زیر زمین از آن استفاده مى کردند در سال یکهزار و سیصد و بیست و چار شمسى به طرز خوبى بسته و پر شده است.
پس مى توان گفت که مناره ساربان ارتفاعش بین 44/2 متر تا حدود 48 متر و محیط قاعده آن 14 متر و داراى 135 پلکان و سه کتیبه کوفى مى باشد و تاریخ ساختمان قرن پنجم و ششم بوده است.
در کتاب نصف جهان فى تعریف الاصفهان چنین گفته:
و در محله جویباره هم چند مناره دارد یکى از آنها را مناره ساربان مى نامند و از همه این منارها منار ساربان بلندتر و خوش نماتر ساخته شده و معتبرتر است و به خاطر فقیر چنان مى رسد که این منار را نام منار سارویه بوده و در آن محل واقع بوده است، اسم آن محل متروک و مهجور شده و کسى نام سارویه ندانسته است، آن را ساروان خیال کرده و با آن نام اشتهار یافته باشد و الله اعلم.
اما وجه تسمیه منار ساربان به نظر مى رسد گفته نصف جهان درست باشد و ساختمان سارویه که شرح آن در مبانى معدومةالاثر بیان گردیده در همین محله بوده و هنگامى که خمارتکین تصرفاتى در آن بنا کرد احتمال دارد این مناره را هم او ساخته باشد و مناره به نام محل اشتهار داشته و کم بکم سارویه به ساروان و ساروان به ساربان تغییر وضع داده است.
این مناره زیر شماره 232 به ثبت تاریخى رسیده است.
مناره هاى دردشت
مناره ها که سر آنها افتاده وصل به ساختنمانى بوده که واحدى از مدرسه و مسجدى از زمان ال مظفر را تشکیل مى داده و پس از خرابى مسجد و مدرسه تبدیل به کاروانسرا گردیده و در زمان حاضر کاروانسرا هم خانه شده است.
در جوار این دو مناره مقبرهاى است که گنبد خشتى و بسیار زیاد و مرتفع دارد و در آن سنگ قبرى است که از آن نام صاحب قبر معلوم مى گردد.
مؤلف تاریخچه ابنیه تاریخى اصفهان راجع به این دو مناره چنین نوشته است:
در محله در دشت دو مناره قدیمى کاشیکارى مغولى وجود دارد که قسمتى از سر آنها خراب شده و مى گویند هر کس قصد خرابى این دو مناره را نموده از بین رفته است و مربوط به دوره دوم سلجوقى است.
این دو مناره طرفین سر در مدرسه اى بوده که در زمان شاه ابواسحاق مسجدى وجود داشسته و خراب شده و بعدها به کاروانسرا و حالیه اراضى آن تبدیل به چند خانه مسکونى گردیده و این دو مناره به حالت مخروبه اى هنزو باقى است. در جنب این دو مناره مقبرهاى است که گنبد خشتى بسیار زیبا و بلندى دارد. در این بنا سنگ قبر عالى است که این عبارات بر روى آن خوانده مى شود:
«هذه الصخرة المقدسة انشاتها الخاتون العظمى سلطان بخت آغا ابنةالامیر خسرو شاه ادام الله توفیقها لنفسها بعد وفاتها فى رمضان سنة ثلث و خمسین ...
و منظور دختر کیخسرو اینجو مى باشد که در سال 759 ه وفات یافته، شوهرش شاه محمود و برادر شوهرش شاه شجاع نام داشته که در جنگ دو برادر رشادت هاى زیاد به خرج داد و عاقبت شاه محمود او را در حال مستى در سال 769 ه بکشت. گویند این سنگ را قبل از فوت خود نقش کرده بوده است. در کنار این کتبیه اطاق کوچکى موجود است که به زیر نقب یا دخمه اى راه دارد.
نام سلطان بخت آغا و یا آغا سلطان در کتیبه ایوان جنوبى به خط نستعلیق و در سر درب مسجد جامع رو به کوچه ساوجیان به خط کوفى معرق به سال 760 ه موجود است.
در گفته هاى مؤلف تاریخچه ابنیه تاریخ اصفهان دو اشتباه دیده مى شود: یکى این که در عبارت سنگ قبر بجادى ادام الله اشتباهاً ادامه الله نوشته اند در صوترى که عبارت سنگ قبر همان ادام الله است. دوم این که بانو سلطان آقا بانى تزیینات ایوان جنوبى مسجد جامع عتیق اصفهان را که در قرن دهم مى زیسته با سلطان بخت آغا دختر کیخسرو و یا خسرو شاه که در قرن هشتم بوده است اشتباه کرده اند.
مؤلف گنجینه آثار تاریخى اصفهان درباره مناره هاى مزبور بحثى محققانه کرده که قسمتى از آن به شرح زیر نقل مى گردد:
دو مناره در دشت بر فراز سر در بلندى به ارتفاع حدود پانزده متر که از عظمت دیرین ان حکایت مى کند قرار دراند. ارتفاع باقى مانده هاى دو مناره در دشت از سطح پشت بام آن بیش از 8 متر نیست و حکایت از بناى مفصل و وسیعى مى کند که در عقب مناره ها و سر در مجلل آن واقع مى شده است. از ترتیب استقرار ساختمان هاى بعد از سر در به علت تغییرات زیادى که در وضع این ناحیه داده شده اطلاعاتى در دست نیست و از ساختمان وسیع آن غیر از فضاى مختصرى که در عقب سر در واقع است چیزى باقى نمانده ولى به طورى که معمرین ساکن در اطراف این بناى تاریخى براى نگارنده نقل کرده اند تا یک قرن پیش هم اطاق هاى ویرانه اطراف مدرسه در دشت که مناره ها و سر در فعلى مدخل آن محسوب مى شده باقى بوده است و تدریجاً ضمیمه خانه هاى اطراف شده و تا یک قرن پیش به صورت (تکیه) محلى براى اجتماع مردم محله در دشت بوده است.
در اطراف گردنه گنبد آرامگاه سلطان بخت آغا نیز آثارى مشاهده مى شود که اتصال بقعه در به بناهاى دیگر در اطراف آن مى رساند و چنین استبناط مى شود که باقى مانده اثارى از یک مجموعه ساختمانى مفصال و وسیع بوده است که به احتمال قوى بانى ساختمان آن خود سلطان بخت آغا و یا شوهر او سلطان محمود آل مظفر بوده است.
بقعه فعلى از طرف ضلع شمالى راهى به داخل مدرسه داشته است که فعلاً مسدود مى باشد و ترتیب ساختمان در مجاورت سر در و راه داشتن آن به مدرسه باز مؤید این مطلب است که ساختمان مناره ها و سر در فعلى مدرسه نیز از اقدامات خود سلطان بخت آغا بوده است و بقعه اختصاصى آرامگاه وى نیز در زمان حیات خود او ساخته شده و کلیه این اقدامات ساختمانى با فراغت تمام صورت گرفته است حتى سلطان بخت آغا به موجب الواح موجود بر سنگ قبر نفیس او سنگ مزبور را در زمان حیات خود در سال 735 هجرى و شانزده سال قبل از آنکه کشته شود دستور تهیه و تزیین ان را داده است و بعد از قتلش در بقعه اختصاصى خود مدفون شده و سنگ مزبور نیز بر آرامگاه او قرار داده شده است. با علاقه زیادى که محمود شاه ال مظفر به این زن داشته است و تأثر و تحسر شدیدى که پس از قتل او ارکان زندگى او را فرا گرفتنه و تا آخر عمر او را سخت نادم و پشیمان نموده است و علاقه خود شاه محمود آل مظفر به عمران و ساختمان که آثار دوره او نیز در صفه عمر در مسجد جمعه اصفهان و در امامزاده اسماعیل موجود است مى توان احتمال داد که اگر ملکه زیبا و زیبا پرست او خود بانى ساختمان بناى مزبور نبوده است یقیناً در تشویق پادشاه وقت به انجام این قبیل امور مشوق مؤثرى بوده و نقش مهمى داشته است و با تنوجه به جنگ هاى متعدد و لشکر کشى هاى دائمى این سلطان و جنگ و ستیزهاى دائمى بین او بردران و رقیبانش که او را واردار مى کرده از پاى تخت خود اصفهان خارج شود مى توان به احتمال قریب به یقین گفت که سرپرستى و نظارت در عملیات ساختمانى دوره حکومت او با زن رشد و لایق او سلطان بخت آغا بوده است
به نمایش درآمدن آثار 40 هنرمند صنایع دستی اصفهانی در نمایشگاه ملی تبریز | |||
| |||
به گزارش باشگاه خبرنگاران و بنابر اعلام امروز روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان احمد ادیب با اعلام این مطلب افزود :این نمایشگاه شامل 20 غرفه فروش ، 15 غرفه تولیدی می باشد و در یک غرفه نیز آثاری از فرصتهای سرمایه گذاری صنایع دستی از نگاه زیرساختهای گردشگری به نمایش در آمده است . | |||
| |||
|
اعطای نشان اصالت یونسکو به هنرمندان اصفهانی | |||
| |||
به گزارش باشگاه خبرنگاران احمد ادیب معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان با بیان این مطلب که هنرمندان صنایع دستی اصفهان پارسال نیز نشان اصالت یونسکو را دریافت کرده اند افزود : امسال نیز در نمایشگاه ملی صنایع دستی و هدایای جمهوری اسلامی ایران که در تبریز دایر است نشان یونسکو با حضور رئیس سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری کشور به آثار قلم کاری علی رضا بطلانی و جعبه خاتم محمد گلریز خاتمی دو هنرمند اصفهانی اهدا شد . | |||
نمایشگاه آثار صنایع دستی در اصفهان | |||
| |||
به گزارش باشگاه خبرنگاران و بنابر اعلام امروز روابط عمومی سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان در این نمایشگاه آثار صنایع دستی از قبیل مبل ، کوسن ، گلیم ، کبه ، صندل ، لوازم تزئینی آشپزخانه نظیر: سرویس شربت خوری با هنر مینا ، قندان با چرم و چوب و دستگیره آشپزی با نمد میباشدکه بیشترین کاربرد آنها در منزل می باشد به نمایش در آمده است همچنین جای دستمال کاغذی با تلفیق چرم و چوب و تلفیق خاتم و چوب و لباسهای سنتی با پارچه های زری و قلمکاری شده از دیگر آثار صنایع دستی در ایران نمایشگا می باشد که علاقه مندان می توانند تا 24 خرداد ماه از آنها دیدن کنند . |
اصفهان میزبان داوری اعطای نشان اصالت یونسکو | |||
| |||
به گزارش باشگاه خبرنگاران احمد ادیب معاون صنایع دستی سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری استان اصفهان امروز یکشنبه 26 خرداد با بیان این مطلب افزود : داوری اعطای نشان اصالت یونسکو افتخار و فرصتی بزرگ برای اصفهان و ایران است تا بتوانیم از شرایط یک میزبانی استفاده کنیم و تعداد زیادی از رشته های صنایع دستی کشور نشان اصالت یونسکو دریافت کنند . | |||
| ||
به گزارش باشگاه خبرنگاران آیت اله حاج آقا نور اله نجفی اصفهانی در سال 1287 ه . ق در شهر تاریخی اصفهان دیده به جهان گشود . |
فرهنگ ضرب المثل ها و باورهای مردم اصفهان
نویسنده: بدرالسادات عیوقی
ناشر: عیوقی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 112
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 3
اصفهان- خبرنگار کیهان:
نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی اعتبارات مربوط به استان و شهر اصفهان را ناکافی دانست و با بیان محرومیت های این منطقه خواستار توجه دولت و مسئولان شد.
«حمید رضا فولادگر» با تاکید به فقر و عدم وجود امکانات در سطح استان و شهر اصفهان گفت: عدالت به معنای آن نیست که جلوی رشد افراد گرفته شود، برکات رشد و پیشرفت اختصاص به یک شهر و یک منطقه ندارد و فقط در خود آن منطقه نخواهد بود بلکه باعث رشد و تقویت کشور خواهد بود. وی انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام را انتخاب مهمی دانست و گفت: این شهر با داشتن فرهنگ غنی دینی، مذهبی، جاذبه های تاریخی و میراث فرهنگی، می تواند در صدر شهرهای اسلامی جهان باشد و می تواند الگویی بسیار مناسب از لحاظ معماری اسلامی و دینی برای تمامی کشورهای مسلمان و غیرمسلمان تلقی شود.
نماینده مردم اصفهان در مجلس تصریح کرد: تقارن اعلام سال اصفهان بعنوان پایتخت فرهنگی جهان و نامگذاری سال پیامبر اعظم (ص) مسئولیتی عظیم بر عهده این شهر و مردم آن در جهت معرفی ابعاد وجودی و شخصیت پیامبر اکرم (ص) به عنوان محور وحدت جهان اسلام می گذارد، لذا مردم و مسئولان شهر باید از این فرصت در جهت آشنایی بیشتر با شخصیت، سیره و روش پیامبر (ص) استفاده کنند. و در زندگی و رفتار فردی خود از آن بزرگوار پیروی کنند.
وی افزود: تخصیص اعتبار برای پایتختی اصفهان در سطح خیلی کمی بود و برای بازسازی و احیای هویت اسلامی، آثار تاریخی، ملی، مذهبی که در اصفهان وجود دارد بیش از این بودجه نیاز است، تا بتوان به نیازهای شهر و استان پاسخ گفت.
|
فرهنگ مردم اصفهان، الاصفهان شامل: گویش ها، ضرب المثل ها، بازی ها و تصنیف ها
علی جناب
دهقانی، در اصفهان، به خانه بهاء الدین، حکمران اصفهان رفت، نگهبانان راهش ندادند.
گفت به حکمران بگویید(خدا) به اصفهان آمده و بر در خانه تو نشسته، فوراً به دیدار او بیا.
حکمران وقتی این جمله را شنید متعجب اما ترسان و لرزان به درخانه آمد و از دهقان پرسید:
تو گفتهای خدایی؟ دهقان گفت: بلی، من(دهخدا) بودم عمال تو(ده) را به زور و ظلم از من گرفتند و از من فقط (خدا) مانده.
حمکران او را به خانه دعوت کرد و پس از تحقیق و احراز صحت ادعای دهقان ده را به او بازگرداند و او همچنان(دهخدا) باقی ماند.
در این مطلب، که از عبید زاکانی طنزپرداز قرن هشتم هجری نقل شد و نمیدانم واقعی است یا ساختگی، نکته مهمی وجود دارد و آن این که اصفهانیها از دیر زمان نکته سنج و شوخ طبع بودهاند...
دهخدای(ده) از دست داده تنها در پرتو این (نکتهسنجی) و (ظرافت طبع) توانست (ده) خود را پس بگیرد و باز به دهخدایی برگردد.
البته اصفهانیها غیر از نکتهسنجی و شوخطبعی، بسیار سریع الانتقال و حاضر جواب هم هستند، این داستان را که حتماً شنیدهاید: فرمانده ارشد نظامی کشور از یک پادگان در اصفهان بازدید میکرد. وقتی به آشپزخانه رسید از سربازی که آنجا بود پرسید امروز نهار چه دارید؟ (سرباز که هر روز آش خورده بود) با اطمینان ضمن سلام نظامی گفت: قربان، آش
فرمانده در دیگ را که بلند کرد دید دیگ پر از عدس پلو است، با عصبانیت گفت این که پلو عدس است، سرباز که نمیدانست به علت بازدید فرمانده امروز برنامه غذا را عوض کردهاند، دستپاچه شد اما با لحن خاصی گفت: (دیگه چه بهتر قربان...) این حاضر جوابی توأم با شوخطبعی، عصبانیت فرمانده را تبدیل به خنده کرد و سرباز قافیه بافته را از یک بازداشت تنبیهی نجات داد.
خداوند این روحیه نکته سنجی و حاضر جوابی را از اصفهانیهای شوخ طبع نگیرد.
«حسین غزالی»
هنر ارسی سازی (در و پنجره های مشبک چوبی که بین شبکه ها با شیشه های کوچک معمولا رنگی پر شده) از اواخر دوره قاجار تا اوائل پهلوی رواج فراوان داشته و به احتمال زیاد پس از آن به خاطر مقرون به صرفه نبودن متروکه مانده است. کریم پیرنیا ارسی (به ضم الف و غالبا سکون ر) را درب مشبک چوبی رو به حیاط دانسته و بر خلاف تصور عامه که آنرا هنری وارداتی از روسها میدانند، معتقد است که نمونه های قدیم تر ارسی را میتوان در بناها و نقاشی های ایرانی یافت. در اینجا بنده نیز با استاد پیرنیا هم عقیده بوده (!) و گمان میکنم در دوران صفوی هم در ایران ارسی وجود داشته، اما خیلی بعید است قدمت این سازه به قبل از سلجوقیان هم برسد.
کردستان، معبد ارسی های ایران است. سنندج را شهر ارسی ها میدانند و تا دلتان بخواهد استاد چوب کار و ارسی ساز داشته. تقریبا همه جا میتوان ارسی گیر آورد؛ از نمونه های عادی و کوچک تا فرمهای پیچیده و وسیع که مثلا گره چینی های با حتی 24 گره هم با ابعاد مختلف در آنها تکرار شده اند. عجیب است که کردها انگار اینقدر به ارسی علاقمند بوده اند که بعضی جاها از خیر دیوار در بنا گذشته اند و بجایش ارسی های سرتاسری کار گذاشته اند! جالبیش اینجاست که تعداد درها هم همیشه فرد است. سه دری، پنج دری، هفت دری و حتی نه دری! بسته به اینکه در قرار بوده در نمای خارجی، اتاقهای داخلی و یا در برابر نور مستقیم آفتاب قرار گیرد، پوشش و لعاب متفاوتی برای درها در نظر گرفته شده و در مجموع که از این مجمل حدیث مفصل بخوان که خیلی کارشان درست بوده. اما همانا من چیزی درباره ایران به ذهنم نمیرسد، مگر آنکه آن پشت و پسل ها همزمان درباره زادگاهم هم فکر کنم!
توی اصفهان هم ارسی زیاد گیر میاید و به آن هم ارسی میگویند. ولی در عین حال اصفهانی های قدیم به کفش (و گاه به دمپایی هایی که بشود بجای کفش هم ازشان استفاده کرد) میگویند ارسی (به ضم الف و ر) و به کفاش هم میگویند ارسی دوز. این دو تا واژه اینقدر شبیه هستند که خیلی وقتها یک جور تلفظ میشوند، و البته مطمئنم که لفظ ارسی به معنای کفش فقط در اصفهان کاربرد ندارد (نداشته).
مقدمه: حکومت صفویان را شاید به جرائت بتوان اولین حکومت ایدئولوژیکی به حساب آورد که بنای حکومت خود را بر باورهای صوفی گرایانه قرار داده و از این راه استفاده فرآوان بردند.رهبران اولیه نهضت صفویه و بعدها به میزان کمتری ، پادشاهان بعدی ، در نزد طرفداران خودشان مقام والای معنوی داشتند. آنها به عنوان مرشد کامل برای خود تصویری معنوی و خدایی ساخته بودند که باعث می شد پیروانشان نسبت به آنها سرسپردگی کامل داشته باشند. از طرف دیگر پادشاهان اولیه صفوی سعی نمودند از تشکیلات عظیمی که بر اساس باورهای صوفیانه در خانقاه و رباطها شکل گرفته بود ، به عنوان نیرویی منسجم و تشکیلاتی برای پیشرفت کارهای تبلیغاتی و حتی نظامی استفاده نمایند.(سیوری ص 30)
نقش مردم اصفهان در نهضت مشروطیت ایران، تالیف محمد رضا عسکرانی، توسط انتشارات نوشته در اصفهان منتشر شد.
به گزارش سایت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، جنبش تحول خواهی مشروطه در ایران، آثار زیادی از خود برجای گذاشت و ایران را متحول کرد. برخی آن تحول را مثبت می بینند و برخی منفی. علاوه بر آن هر شهری هم در ارتباط با مشروطه به دلیل رهبری خاص شهر دیدگاهی متفاوت داشت و البته تهران جمع اضداد بود.
در باره شهرها و نقش آنها در مشروطه کتابهای فراوانی نوشته شده است. به خصوص درباره تبریز. اصلا تاریخ مشروطه کسروی که تاریخ مشروطه تبریز است. درباره شیراز سال 58 کتابی از جهانگیر قائم مقامی چاپ شد. درباره لار و فارس آثار دیگری هم نوشته شده که بخشی مربوط به سید عبدالحسین لاری است.
درباره اصفهان، دو کتاب یکی تاریخ اندیشه سیاسی و نهضت حاج آقا نورالله و دیگری حکم نافذ آقا نجفی در باره نقش این دو برادر در تحولات سیاسی اصفهان از تنباکو تا سال 1306 است که آقا نورالله به قم آمد و آنجا درگذشت. هر دو کتاب از دکتر موسی نجفی است.
اما کتاب حاضر هم در باره مشروطه اصفهان است و نویسنده آن از دبیران اصفهان. این اثر سیر تحول مشروطه خواهی را در غالب ادوار حاکمان اصفهان در عصر مشروطه همراه با بخش های مقدماتی درباره تحولات فکری در شهر مورد بررسی قرار داده است. نویسنده متأثر از فریدون آدمیت و اخیرا نوشته های آجودانی است که اندیشه های مشروطه خواهی اصفهان را به لحاظ دینی بودن، نوعی برداشت افراطی و غیر واقعی می داند! (بنگرید ص 225)
بخش هایی هم مربوط به روزنامه نگاری در اصفهان دوره مشروطه است.
جلفا(2) (جولا/ جوغا/ جوقا) ،
پس از آنکه شاهعباس اول (حک: 996ـ1038) در جنگهای خود با عثمانی، در 1013/1604 به قصد اجرای سیاست زمینسوخته، در برابر لشکریان چغالهزاده، سردار ترک، دستور تخلیه برخی مناطق جنگی در آذربایجان و ارمنستان، از جمله جلفا، را صادر کرد و ارمنیان ساکن در این شهر به نواحی گوناگون ایران، از جمله اصفهان، کوچانده شدند (اسکندر منشی، ج2، ص668؛ حسینی استرآبادی، ص181؛ رائین، ص17ـ18؛ فلسفی، ج3، ص202ـ207؛ برای تحلیلهای برخی نویسندگان و مورخان مسیحی از این اقدام شاهعباس و گاه انتقادشان از این فرمان رجوع کنید به تاورنیه ، ج1، ص58ـ59؛ جملّی کارری، ص17؛ سیوری، ص174؛ نیز رجوع کنید به رائین، ص19ـ 22، 24). شاهعباس با ارمنیان جلفای ارس، به سبب ثروتمند بودنشان و اینکه زودتر از دیگران از فرمانش اطاعت کرده بودند، مهربانتر بود و ظاهراً به همین سبب آنان را به پایتخت خود، اصفهان، فرستاد و برای تسهیل انتقال آنان مبالغی از خزانه سلطنتی هزینه کرد (رجوع کنید به درهوهانیان، ص22ـ25؛ رائین، ص26). هریک از گروههای ارمنیان که به اصفهان کوچیدند، در محلهای که به اسم خودشان نامیده شده بود، مثلاً محله ایروانیها، تبریزیها، نخجوانیها، ساکن شدند. ارمنیان جلفا نیز در 1014/ 1606 محلهای به نام جلفا را با حمایت شاهعباس، در زمینهای کنار خیابان عباسآباد، به وجود آوردند و در واقع، کرانه جنوبی زایندهرود را به دَهبخش تقسیم کردند که هریک از آنها با کوچهای وسیع به خیابان طولانی شرقی ـ غربی وسط محله ــکه به نام یکی از سران ارمنیان جلفا و از کلانتران آنجا، خواجهنظر نام داشتــ متصل میشد. این محله در زمینهای اعطایی شاه به جلفاییان ــکه متعلق به املاک خاصه واقع در سیچان، قینان و مِرقون بودــ پدید آمد (درهوهانیان، ص25ـ 27؛ رائین، ص26ـ27). چون جلفا در زمینهای ساده کشاورزی احداث شد، طرح و نقشه آن آسان به اجرا درآمد (درهوهانیان، ص25).
محلات اصلی جلفای اصفهان در ابتدا عبارت بودند از: میدان بزرگ، میدان کوچک یا کوچه شیرکخانه، چهارسوق، هاکوپجان یا محله حصیربافها، و قاراکل یاقینان (رجوع کنید به درهوهانیان، ص605ـ 609؛ اعرابی هاشمی، 1378ش، ص64ـ 65) و محلاتی چون سنگتراشها (معروف به گبرآباد یا کوچر)، تبریزیها، ایروانیها و گاسک بعداً جزو جلفا شدند (رجوع کنید به درهوهانیان، همانجا؛ اعرابی هاشمی، 1378ش، ص66). قبرستان ارمنیان جلفا نیز در دامنه کوه صُفّه در جنوب اصفهان واقع بود (درهوهانیان، ص609).
شاهعباس اول برای جلفاییان، حقوق و امتیازات ویژهای در نظر گرفته بود، چنانکه میتوانستند، برخلاف سایر مسیحیان، آزادانه خانه و ملک بخرند و در امور حقوقی و قضایی مطیع مقررات عرفی و شرعی خود و در اجرای مراسم و تشریفات دینی آزاد باشند. شاه برای تأمین آسایش ارمنیان جلفا دستور داده بود که هیچ مسلمانی در آنجا منزل نگیرد و کسی متعرض آنان نشود. همچنین با اجازه او، ارمنیان جلفا، برخلاف مقررات اهل ذمّه، میتوانستند مثل دیگر ایرانیان لباس بپوشند و سران و اعیانشان میتوانستند برای اسبهایشان زین و یراق زرین و سیمین بهکار برند (تاورنیه، ج1، ص66). جلفا به صورت خودگردان اداره میشد (سیوری، همانجا) و کلانتر یا حکمران جلفا را ارمنیان، با موافقت شاه، از میان خودشان برمیگزیدند. این کلانتران مناسبات نزدیکی با شاه داشتند (رجوع کنید به تاورنیه، ج1، ص148؛ لوفت، ص132 و ارجاعات آن)، چنانکه یکبار خواجهنظر، در اوایل سلطنتِ شاهعباس اول، مبلغ کلانی به وی قرض داد (رجوع کنید به فلور، 1356ش، ص85). گاه به امر شاه، از سفیران کشورهای اروپایی نیز در خانههای این کلانتران پذیرایی میشد (رجوع کنید به محمد معصوم، ص249؛ درباره وظایف کلانتران و نیز سازمان اداری جلفا در دوره صفویه رجوع کنید به اعرابی هاشمی، 1379ش الف ، ص149ـ155).
شاهعباس تجارت ابریشم در ایران را، که در انحصار خود داشت، به ارمنیان جلفا سپرد و بدینترتیب به فعالیت تجاری آنان رونق بخشید و درنتیجه، بسیاری از ارمنیان شهرهای دیگر ایران، از جمله تبریز و ایروان، به اصفهان مهاجرت کردند (در دوره عباس دوم نیز ارمنیهای بخشهای گوناگون اصفهان، به دستور وی، به حوالی جلفا کوچانده شدند)؛ ازاینرو، در مدتی کوتاه، جمعیت و وسعت محله جلفا رو به فزونی نهاد (تاورنیه، ج1، ص58ـ 59؛ درهوهانیان، ص60ـ61)، به طوری که به گزارش شاردن (ج8، ص102ـ103) این محله در دوره شاهعباس دوم، یک فرسنگ طول و یک فرسنگ عرض داشت و به دو بخش جلفای قدیم (ساخته شده در دوره عباس اول) و جلفای نو (ساخته شده در دوره عباس دوم) تقسیم میشد و دارای چند حمام، دو کاروانسرا، یک دیر، یازده کلیسا، دو مکتبخانه جدا برای دختران و پسران، و حدود 500 ، 3 منزل مسکونی بود (قس کمپفر ، ص186، که جمعیت آن را در دوره شاهصفی دوم سی هزار تن تخمین زده است).
در حمله افغانها به اصفهان، ارمنیان ناگزیر جلفا را تسلیم کردند و افغانها اموال آنان را غارت نمودند و تعدادی از دختران ایشان را ربودند (رجوع کنید به کروسینسکی، ج2، ص48ـ52؛ نیز رجوع کنید به فلور، 1998، ص105). با این حال، ارمنیان جلفا از قحطی و کشتار عمومی افغانیان در امان ماندند (رجوع کنید به درهوهانیان، ص171، 177). گرفتاریها و تضییقاتی که از زمان شاهسلطان حسین صفوی (حک: 1105ـ1135) برای ارمنیان جلفا پدید آمده و با حمله افغانها و سپس در دوره نادرشاه افشار (حک: 1148ـ1160) شدت بیشتری گرفته و گاه نیز شورشهای ارمنیان جلفا را برانگیخته بود (رجوع کنید به آرونووا و اشرافیان ، ص211)، سبب شد تا برخی ساکنان جلفا این شهر را به بهانههای گوناگون، از جمله زیارت و تجارت، ترک کنند و به بغداد و هند و اروپا بروند (رجوع کنید به درهوهانیان، ص185ـ186، 220ـ222؛ اوته ، ص174). در زمان کریمخان زند، که تا حدی در آسودگی ارمنیان جلفا میکوشید (برای مصائب مردم جلفا در زمان هجوم علیمردان، رقیب کریمخان رجوع کنید به گریمو، ص228ـ229؛ رستمالحکما، ص250ـ251)، این مهاجرتها نیز ادامه یافت، بهطوری که جمعیت جلفا در این دوره کمتر از 700 ، 1 تن بود (رجوع کنید به درهوهانیان، ص228، 237). با انتقال پایتخت از اصفهان به شیراز در دوره زندیه و سپس به تهران در دوره قاجار، مهاجرت ارمنیان بیشتر به سمت تهران و هندوستان بود (رجوع کنید به پولاک ، ص25ـ26؛ اوبن ، ص293). در دوره قاجار، از جمعیت و رونق جلفا به شدت کاسته شد، بهطوری که جمعیت آن را در این دوره کمتر از 500 ، 3 تن برآورد کردهاند (رجوع کنید به جکسون، ص270؛ چریکوف، ص83؛ اوبن، ص291ـ292؛ برای آمار و ارقام مختلف درباره جمعیت جلفا رجوع کنید به اعرابی هاشمی، 1378ش، ص70ـ71).
مهمترین فعالیت ارمنیان جلفا تجارت بود. این شهر در دوره شاه عباس اول، بهسبب مهارت و خبرگی ارمنیان در تجارت و شهرت آنان به صداقت و امانت، مرکز شبکهای برای تجارت خارجی شد که از یکسو در جاوه و تایلند و فیلیپین و هند و از سوی دیگر در هلند و فرانسه و ایتالیا و انگلیس و اسپانیا و سوئد، به خریدوفروش و صدور و ورود کالا میپرداخت (رجوع کنید به تاورنیه، ج1، ص62ـ63؛ د.اسلام ، چاپ دوم، تکمله 5ـ6، ذیل مادّه؛ سیوری، ص175). اعطای وامهای بدون بهره از طرف شاهعباس اول به بازرگانان ارمنی جلفا (رجوع کنید به سیوری، همانجا) و سپردن تجارت ابریشم به آنان را باید عامل اصلی موفقیتشان به شمار آورد. آنان انواع فرآوردههای صنعتی، مثل لوازم خیاطی و اشیای فلزی و ساعت و پارچه، را از اروپا به ایران وارد و از این راه سودهای کلانی حاصل میکردند، چنانکه از خواجه پطرس، یکی از تاجران معروف آن عصر، پس از مرگ، علاوه بر خانه و جواهر و مایملک دیگر، چهل هزار تومانِ نقره بر جای مانده بود (تاورنیه، ج1، ص65؛ سیوری، همانجا). با کاهش جمعیت جلفا و کمتر شدن حمایتهای حاکمان بعدی از آنان و نیز کمتر شدن اهمیت سیاسی و اقتصادی اصفهان در دورههای بعد، وضع اقتصادی بازرگانان جلفا نیز به تدریج دچار نقصان گردید (رجوع کنید به شیل ، ص198).
ارمنیان جلفا به مشاغل دیگری چون طبابت، زرگری، نجاری، ریختهگری، سنگتراشی، ساعتسازی، نوازندگی و غیره نیز میپرداختند (رجوع کنید به رائین، ص128ـ133؛ قوکاسیان، ص349؛ لئون میناسیان درباره فن زرگری، که ارمنیان جلفا در آن مهارت داشتند، کتابی با عنوان > زرگری در جلفای اصفهان < نوشته است). همچنین ارمنیان جلفا از پیشروان صنعت چاپ در ایران بودند. خاچاطور وارداپت کساراتسی، پیشوای ارمنیان جلفا، در 1047/1638 برای اولین بار کتاب زبور داوود را در 572 صفحه بهچاپ رساند (میناسیان، 1379ش، ص10؛ نیز رجوع کنید به چاپ و چاپخانه * ، بخش ایران).
ارمنیان جلفا در ترقی و تکامل معماری و هنر ایران نیز فعالانه مشارکت داشتهاند. معماری آنان تلفیقی بوده است از ویژگیهای معماری ارمنستان با اوضاع اقلیمی و مصالح ساختمانی محلی و موازین و شرایط فرهنگی در معماری عصر صفوی (حقنظریان، ص51ـ52). معماری آنان، علاوه بر ساخت شهری و بناهای مسکونی و بازارها و کارگاهها، در ساخت کلیساهای بسیاری متجلی است (برای کلیساهای جلفا رجوع کنید به اعرابی هاشمی، 1379ش ب ، ص54ـ58؛ حقنظریان، ص51؛ نیز رجوع کنید به کلیسا * ؛ وانک * ، کلیسا) که، با الهام از کلیساهای ارمنستان، طرح مستطیلی (به شکل صلیب) دارند و در جهت شرقی ـ غربی ساخته شدهاند، اما در نماها و تقسیمات، اسلوب معماری ایرانی ـ اسلامی، بهخصوص شیوه اصفهانی و معماری عصر صفوی، کاملاً مشهود است (عسکری، ص37). برخلاف سنّت کلیساهای ارمنی، که فقط خارجِ بنا تزئین میشد و فضای داخلی ساده و بیپیرایه میماند، در جلفای اصفهان نماهای خارجی کلیسا ساده است، اما دیوارهای داخلی با نقاشیهای دیواری و کاشی و روشهای دیگر تزئین گردیده است (حقنظریان، ص52ـ53). درواقع، ارمنیان جلفا فرهنگ معماری جدیدی پدید آوردند که مسافران، تاجران و صنعتگران آن را به ارمنستان نیز انتقال دادند (همان، ص54).
نقاشی جلفا، که در تزئینات کلیساها و منازل نمود مییابد، تحت تأثیر سه جریان بوده است: نقاشی ایرانی دوره صفوی؛ زمینههای سنّتی مهاجران ارمنی که از جلفای ارمنستان به اصفهان آمده بودند و استادان بزرگی چون هاکوپ جوقایاتسی آن را غنی ساخته بودند؛ و نقاشی اروپایی. نمونههای جریان هنری اخیر را یا تاجران ارمنی بهویژه از هلند و ایتالیا و آلمان به اصفهان میآوردند و نقاشان محلی آنها را الگوی خود قرار میدادند، یا نقاشان مسیحی اروپایی که در جلفا سکونت داشتند (همان، ص56). یکی از برجستهترین نقاشان جلفا، میناس زاغگوق (قرن یازدهم/ هفدهم) بود که پس از فراگرفتن نقاشی نزد استادان فرنگی در حلب، به ایران آمد و در زمینههای مختلف، از نگارگری (مینیاتور) تا نقاشی دیواری، به فعالیت پرداخت. از جمله کارهای او نقاشیهای نمازخانه یمانیان جلفا، نقاشیهای دیواری عمارتهای شاهعباس و شاهصفی و خانههای برخی تاجران ارمنی چون خواجه سافراز/ سَرفَراز و پطروس ولیجانیان است (قوکاسیان، همانجا؛ میناسیان، 1356ش، ص29؛ حقنظریان، ص57ـ58). از دیگر نقاشان بزرگ جلفا، مالام، واران، مراوجان و بهویژه هووهانِس مِرکوز و تانْری وِران مشهور به بگُدْان سلطانوف بودند (رجوع کنید به قوکاسیان، همانجا؛ حقنظریان، ص58).
ارمنیان جلفا از ابتدای سکونت در اصفهان، مدارس دینی تأسیس کردند (رجوع کنید به درهوهانیان، ص585ـ 586). برخی از روحانیان ارمنی نیز در منازل خود به کودکان آموزش میدادند (میناسیان، 1380ش، ص78). در اولین مدرسه دینی جلفا، معلمی به نام گستاند تدریس میکرد که در 1098/1687 کتابی برای تدریس تجارت نوشت و در آن از انواع پولها و اوزان رایج در کشورها و نحوه تبدیل آنها به یکدیگر سخن گفت (رجوع کنید به درهوهانیان؛ میناسیان، 1380ش، همانجاها). معروفترین مدارس جلفا در قرن سیزدهم/ نوزدهم عبارت بودند از مدرسه هادوتون آبکاریان در محوطه کلیسای مریم، مدرسه مریم هارتونیان در محوطه کلیسای میناس، و مدرسه مارکارسوکیاسیان در محوطه کلیسای استپانوس، که در 1297/1880 همگی در یک جا متمرکز و مدارس ملی مرکزی نامیده شدند (میناسیان، 1376ش، ص17؛ نیز رجوع کنید به درهوهانیان، ص588ـ593). اولین مدرسه ملی دخترانه جلفا در 1274/1858 تأسیس و در 1309/ 1892 به مدرسه پسرانه ملحق شد. به گزارش میناسیان (همانجا) در 1376ش، جلفا دارای چهار مؤسسه آموزشی بوده است.
نیز رجوع کنید به ارامنه * ؛ کلیسا * ؛ وانک * ، کلیسا
منابع: ماریانا روبنوونا آرونووا و کلارا زارمایروونا اشرفیان، دولت نادرشاه ، ترجمه حمید امین، تهران 1356ش؛ اسکندرمنشی؛ شکوهالسادات اعرابی هاشمی، «سازمان اداری جلفای نو در عصر صفوی»، فرهنگ اصفهان ، ش17 و 18 (زمستان 1379 الف )؛ همو، «شکلگیری و توسعه جلفای نو در عصر صفوی»، همان، ش14 (زمستان 1378)؛ همو، «کلیساهای ارمنیان جلفا»، همان، ش15 (بهار 1379 ب )؛ ژان اوته، سفرنامه ژان اوتر: عصر نادرشاه ، ترجمه علی اقبالی، تهران 1363ش؛ یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک ، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران 1361ش؛ جووانی فرانچسکو جملی کارری، سفرنامه کارری، ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، [ تبریز ] 1348ش؛ چریکوف، سیاحتنامه مسیو چریکف، ترجمه آبکار مسیحی، به کوشش علیاصغر عمران، تهران 1379ش؛ حسینبن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1364ش؛ آرمن حقنظریان، «نگاهی به معماری و نقاشیهای دیواری کلیساهای جلفای اصفهان»، پیمان ، ش3 و 4 (پاییز و زمستان 1375)؛ هاروتون درهوهانیان، تاریخ جلفای اصفهان، ترجمه لئون میناسیان و محمدعلی موسوی فریدنی، اصفهان 1379ش؛ اسماعیل رائین، ایرانیان ارمنی، تهران 1356ش؛ محمدهاشم رستمالحکما، رستمالتواریخ ، چاپ محمد مشیری، تهران 1348ش؛ مری لئونورا شیل (وولف)، خاطرات لیدی شیل: همسر وزیر مختار انگلیس در اوائل سلطنت ناصرالدینشاه، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران 1368ش؛ عبدالرضا عسکری، «طراحی مجموعه فرهنگی جلفای اصفهان»، پایاننامه کارشناسیارشد مهندسی معماری، دانشگاه بینالمللی امام خمینی، 1380ش؛ نصراللّه فلسفی، زندگانی شاهعباس اول ، ج3، تهران 1353ش؛ ویلم فلور، اولین سفرای ایران و هلند: شرح سفر ' موسیبیگ‘، سفیر شاهعباس به هند و سفرنامه ' یان اسمیت، سفیر هلند در ایران ، بهکوشش داریوش مجلسی و حسین ابوترابیان، تهران 1356ش؛ قوکاسیان، «هنر و فرهنگ ارامنه ایران در زمان قدیم»، ارمغان ، سال55، دوره 42، ش5 (مرداد 1352)؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران 1360ش؛ گریمو، «نامه به پربینه»، در نامههای شگفتانگیز از کشیشان فرانسوی در دوران صفویه و افشاریه، ترجمه بهرام فرهوشی، تهران: مؤسسه علمی اندیشه جوان، 1370ش؛ پاول لوفت، ایران در عهد شاهعباس دوم ، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران 1380ش؛ محمد معصوم، خلاصةالسیر: تاریخ روزگار شاهصفی صفوی ، تهران 1368ش؛ لئون میناسیان، «استاد میناس، نقاش مشهور جلفا»، هنر و مردم ، ش179 (شهریور 1356)؛ همو، اولین چاپخانه ایران و فهرست چاپخانههای اصفهان، اصفهان 1379ش؛ همو، راهنمای جلفای اصفهان، اصفهان 1376ش؛ همو، «مدارس ارمنیان جلفا»، فرهنگ اصفهان ، ش20 (تابستان 1380)؛
Eugهne Aubin , La Perse d'aujourd'hui: Iran , Mesopotamie , Paris 1908; Jean Chardin , Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'orient , new ed. by L. Langlهs, Paris 1811; EI 2 , suppl . fascs 5-6, Leiden 1982, s.v. "Djulfa" (by A. Dietrich); Willem M. Floor, The Afghan occupation of Safavid Persia: 1721-1729 , Paris 1998; Abraham Valentine Williams Jaekson, Persia: past and present, a book of travel and research , New York 1906; Judasz Tadeusz Krusinski, The history of the late revolutions of Persia , New York 1973; Roger Mervyn Savory, Iran under the Safavids , Cambridge 1980; Jean-Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse , Introduction et notes de Stephane Yerasimos, Paris 1981.
/ شهرام امیری و گروه تاریخ اجتماعی /
از مراجعه به منابع موجود تاریخی چنین بر می آید که کلمه ” اسپاران “ بطلمیوس, ” سپاهان “ پهلوی و”اصفهان“ عرب و ” اصفهان “ امروز لفظی قدیمی است و به احتمال قریب به یقین کلمه ای پهلوی است و ریشه قدیمی تر از پهلوی آن مکشوف نیست . در عهد اشکانیان اصفهان مرکز و پایتخت یکی از ایالت های وسیعی بود که تحت فرمان ملوک اشکانی قرار داشت . در دوره ساسانیان, اصفهان محل سکونت و قلمرو و نفوذ ”اسپوهران“ یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی در اختیار داشتند, بود. بعد از اسلام, اصفهان مانند دیگر شهرهای ایران تا اوایل قرن چهارم تحت سلطه اعراب بود و در زمان منصور خلیفه عباسی, مورد توجه قرار گرفت و به حاکم این شهر دستور داده شد در عمران و آبادانی آن کوشا باشد. در سال 319 هـ. ق. مرداویج زیاری اصفهان را متصرف شد و آن را به پایتختی برگزید و جشن سده را هرچه باشکوه تر در این شهر برپا کرد. در سال 327 هـ .ق. اصفهان به تصرف رکن الدوله دیلمی در آمد و آن را به پایتختی انتخاب کرد و اصفهان دوباره رونق خود را گرفت. در سال 443 هـ . ق. اصفهان به دست طغرل پادشاه سلجوقی فتح شد. در سال 639 هـ. ق. تحت سلطه مغولها قرار گرفت. پس از بازگشت سپاه مغول شهر اصفهان مجدداُ رونق یافت. سقوط شهر اصفهان و انقراض سلسله صفویه که پس از 6 ماه محاصره به دست محمود افغان, انجام گرفت . با سقوط شهر اصفهان سلسله صفوی نیز منقرض شد و اصفهان دچار انحطاط شد. در دوران زندیه و قاجاریه پایتخت کشور به شیراز و تهران انتقال یافت در زمان قاجار پسر ناصرالدین شاه, ظل السطان زمین و مصالح و آثار تاریخی شهر را به مردم می فروخت و می خواست به هرترتیبی که شده مخارج قشون خود را که از واحدهای بسیار قوی و منظم کشور بود, تاْمین کند .از ویژگی های اقتصادی شهر اصفهان در دوره قاجار, درآمد ناچیز زمین و عدم امنیت ملاکین بود. در دوره پهلوی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی, شهر اصفهان موردتوجه قرار گرفت, دربازسازی آثار تاریخی آن کوشش هایی به عمل آمد و توسعه صنعتی شهر و منطقه آغاز شد. اصفهان یکی از شهرهای بزرگ و سیاحتی ایران است.
بنا و یادمانهای تاریخی
در 30 کیلومتری جنوب غربی اصفهان در روستای پیربکران ، یک اثر مذهبی, تاریخی وهنری وجود دارد که از نمونه های عالی آثار قرن هشتم ایران به شمار می رود. بنای مزبور شامل 3 قسمت است. اول رواق بقعه، دوم صحن بقعه, سوم آرامگاه پیربکران که در ضلع شمالی بقعه و متصل به اتاقی محفوظ که ظاهراُ محل تدریس و ریاضت محمد بکران بوده است. کتیبه ای در آرامگاه وجود دارد که شامل سوره (فاتحه) و آیاتی از سوره (سین) است و در ذیل آن ها, کتیبه تاریخی سنگ آرامگاه به تاریخ سال 703 هـ .ق وجود دارد.
آرامگاه بابا رکن الدین
درضلع جنوبی زاینده رود و مجاور جاده قدیم شیراز، در قبرستان قدیمی اصفهان ـ تخت پولاد ـ آرامگاه یکی از عرفای مشهور قرن هشتم هجری به نام بابارکن الدین مسعود بن عبدالله بیضاوی واقع شده است که در تاریخ یکشنبه 26 ربیع الاول سال 769 هـ . ق وفات یافته و در این مکان دفن شده است .
این بنا در طرف غرب خیابان هاتف اصفهان و در حدود پانصد متری مسجد جامع عتیق در کوچه باباقاسم قرار دارد. بر اساس اسناد موجود می توان گفت محمد ـ معروف به باباقاسم ـ از عرفا و صلحای ربانی و علمای قرن هشتم هجری قمری بوده است.
آرامگاه میرفندرسکی
آرامگاه میرفندرسکی از عرفا و حکمای معروف عهد صفویه در ” تکیه میر “ تخت فولاد اصفهان واقع شده است
آرامگاه شاهزادگان
درمجاورت یکی از زیارتگاه های اصفهان به نام ” بستی فاطمه “ بقعه شاهزادگان واقع شده است. مدفونین این بقعه, نوادگان دختری شاه عباس اول و فرزندان ” عیسی خان “ قورچی باشی هستند که به دستور شاه صفی به قتل رسیده اند. نام مقتولین بر سنگ مزار آن ها منقور است .
آرامگاه واله
” آقا محمد کاظم واله “ از شعرا و اعاظم اصفهان در دوره سلطنت فتحعلی شاه قاجار بوده است که در سال 1229 هجری قمری در گذشته و بر مزار او بقعه ای بنا شده است. آرامگاه واله در حاشیه خیابان فیض واقع است .
صائب تبریزی , شاعر بلند پایه سبک هندی در سال 1006 متولد و درسال 1081 هـ .ق در اصفهان در گذشت و در باغ شخصی خود , به نام باغ تکیه مشرف به شهر نیاسر , به خاک سپرده شد .
آرامگاه همای شیرازی
آرامگاه همای شیرازی از شاعران و نویسندگان و عارفان ایرانی در قرن 13 هجری در پایین یکی از جرزهای شرقی ایوان شمالی بقعه امام زاده احمد قرار دارد .
آرامگاه مجلسی
این آرامگاه , در گوشه شمال غربی مسجد جامع اصفهان واقع شده و مدفن چند تن از علمای بزرگ شیعه از جمله آخوند ملا محمدتقی مجلسی و فرزندش آخوند ملا باقر مجلسی ـ صاحب بحارالانوار ـ است .
آرامگاه میرعماد
این آرامگاه در مسجد مقصود بیک اصفهان واقع شده است . میر محمد بن حسین حسنی سیفی قزوینی , ملقب به عمادالملک و مشهور به میر , خطاط معروف ایرانی ( 961 – 1024 هـ .ق ) و یکی از بزرگترین نویسندگان خط نستعلیق زمان خود بوده است .
گردشگاه و باغ های تاریخی چهارباغ ر
اصفهان در سال 1006 هجری رسماُ به پایتختی شاه عباس اول انتخاب شد و بنا به دستور شاه عباس از محل دروازه دولت تا دامنه کوه صفه, خیابان طویل و عریض مشجری تحت عنوان چهارباغ احداث شد تا به عنوان گردشگاه خانواده سلطنتی ودرباریان استفاده شود. باغ های مشهور چهارباغ عبارت بودند از : باغ تخت , باغ طاووس خانه , باغ کاج , باغ پهلوان , باغ بابا امیر , باغ توپخانه , باغ نسترن , باغ چهل ستون , باغ بلبل یا بهشت
باغ چهل ستون که بالغ بر 67000 متر مربع مساحت دارد , در دوره شاه عباس اول احداث شده است و در وسط این باغ , عمارت چهل ستون قرار دارد . در زمان شاه عباس دوم در این بنا تغرات کلی پدید آمد و تالار آینه و تالار هجده ستون و دو اتاق شمالی و جنوبی تالار آینه و ایوان های طرفین سرسرای پادشاهی و حوض بزرگ مقابل تالار با کلیه تزئینات نقاشی و آینه کاری و کاشی کاری دیوارها و سقف ها به آن افزوده شده است. قسمت های جالب ودیدنی کاخ چهل ستون به شرح زیر است :
ـ سقف باشکوه نقاشی شده تالار هجده ستون و سقف آینه کاری تالار آینه و مدخل آینه کاری تالار جلوس شاه عباس دوم
ـ ستون های عظیم تالارهای هجده ستون و تالار آینه
ـ شیرهای سنگی چهارگوشه حوض مرکزی تالار و ازاره های مرمری منقش اطراف که معرف صنعت حجاری دوره صفویه است .
ـ تزئینات عالی طلاکاری سرسرای پادشاهی و اتاق های طرفین تالار آینه و تابلوهای بزرگ نقاشی تالار پادشاهی که تصویر شاهان صفوی را نشان میدهد.
ـ تصویری از شاه عباس اول باتاج مخصوص و مینیاتورهای دیگری در اتاق گنجینه که در مرمت سال های 1334 و 1335 خورشیدی از زیر گچ خارج شده است .
ـ آثار پراکنده ای از دوران صفویه مانند سردر ” مسجد قطبیه “و سردرهای ” زاویه درکوشک “ و آثاری از ”مسجد درب جوباره “ یا ” پیر پینه دوز ” و ”مسجد آقاسی “ که بر دیوارهای ضلع غربی و جنوب غربی باغ نصب شده است . کاخ چهل ستون به موجب اشعاری که در جبهه تالار از زیر گچ خارج شده به ” مبارک ترین پتجمین سال سلطنت شاه عباس دوم بنا شده است . شیر ها و مجسمه های سنگی اطراف حوض و داخل باغچه ها تنها آثاری است که از دو قصر با شکوه دیگر دوره صفوی یعنی آینه خانه و عمارت سرپوشیده باقی مانده و بعد ها به این محل آورده شده است .اگرچه انعکاس ستون های بیست گانه تالارهای چهل ستون در حوض مقابل عمارت مفهوم چهل ستون را القا میکند ولی در حقیقت واژه چهل در نام این عمارت نشانه کثرت است و وجه تسمیه عمارت مزبور به علت تعدد ستون های آن است .
عمارت تاریخی هشت بهشت نمونه ای از کاخ های محل سکونت آخرین سلاطین دوره صفوی است که در دوره ” شاه سلیمان “ ( 1080 هـ . ق ) بنا شده است. ازباغ وسیع ( هشت بهشت ) وسعت زیادی باقی نمانده, ولی قصر تاریخی آن هنوز اثری ارزنده و جالب توجه است .
از آثار قابل توجه این قصر که نماهای خارجی را تزیین کرده است کاشی کاری هایی است که انواع حیوانات و پرنده و درنده و خزنده را نشان میدهد .
در دهه اخیر پارک مجلل و زیبایی به همت شهرداری اصفهان در اطراف این کاخ تاریخی طراحی و ساخته شده است که در حال حاضر از گردشگاههای مشهور شهر اصفهان است .
این قصر که درعهد صفویه ( قصر دولتخانه یا دولتخانه مبارک نقش جهان ) نام داشت نمونه منحصر به فردی از معماری کاخ های عهدصفوی است که در اوایل قرن یازدهم هجری به امر شاه عباس اول ساخته شده است. شاه صفوی, سفیران و شخصیت های عالیقدر را در اینکاخ بهحضور می پذیرفت .
عالی قاپو دارای پنج طبقه ساختمان است و هر طبقه تزئینات ویژه ای دارد . با آنکه بعد از دوره صفویه به تزئینات بناها خرابی ها و لطمات جبران ناپذیری وارد آمده است ولی هنوز شاهکارهایی از گچبریها و نقاشیهای عهد صفویه را در بر دارد و تماشاکنندگان را به تحسین وا میدارد .
مینیاتورهای هنرمندانه رضا عباسی, نقاش معروف عهد شاه عباس ( که آسیب فراوان دیده اند ) نقاشی های گل و بوته , شاخ و برگ , اشکال وحوش و طیور و گچ بری های زیبای آن به شکل انواع جام و صراحی در تاق ها و دیوارها تعبیه شده است وشاه صفوی و مهمانان او , از تالار همین عمارت مناظر بازی چوگان , چراغانی , آتش بازی ها و نمایش های میدانی را تماشا می کردند.
تالار اشرف
ساخت و احداث این عمارت که در اندرون کاخ سلطنتی صفوی جای داشت به شاه عباس دوم نسبت داده می شود و انتساب آن به اشرف هیچ ارتباطی با اشرف افغان ندارد. این بنا تقریباُ با چوب بست ساخته شده است بام آن مسطح و برپایه های بلند ضخیم پوشیده از طلا نهاده شده است ، سقف آن با قطعات چوب متصل به هم تزئین شده و در بخش های مختلف آن نظیر بقیه قسمتها , برق طلا می درخشد . گفته می شود , تالار اشرف در اواخر سلطنت شاه سلیمان و یا در عهد سلطنت شاه سلطان حسین ساخته شده است.
مدرسه شمس آباد
این مدرسه از مدارس طلبه نشین دوره ” شاه سلطان حسین “ صفوی است که درمحله ” شمس آباد “ اصفهان واقع شده است و به وسیله یکی از رجال آن دوره به نام ” آقا میر محمدمهدی “ تاجر عباس آبادی , درسال 1125 هجری قمری بنا شده است .
مدرسه کاسه گران
این مدرسه طلبه نشین نیز از بناهای دوره شاه سلیمان صفوی است که در بازار ” ریسمان “ اصفهان واقع شده است. این مدرسه تزئینات گچ بری و کاشی کاری های زیبایی دارد و به وسیله یکی از رجال آن دوره به نام ” آقا میر محمد مهدی “ ملقب به ” حکیم الملک “ در سال 1105 هجری قمری بنا شده است . کتیبه های داخلی مدرسه سال 1013 هجری قمری را نشان می دهد .
این بنا به صورت یک بقعه و دو مناره است که بر روی قبر ( عمو عبدالله ) از زاهدان و صلحای معروف قرن هشتم هجری بنا شده است و سنگ قبر آن تاریخ 716 هـ .ق مقارن با اواخر سلطنت (اولیجاتیو) ایلخان مغول را نشان می دهد .ایوان منار جنبان یکی از نمونه های ابنیه سبک مغولی ایران است که از آن دوره کاشی کاری هایی نیز به یادگار دارد . مناره ها بعداُ و احتمالاُ در اواخر عصر صفویه به ایوان مزبور اضافه شده است و با حرکت دادن یکی از آنها دیگری نیز حرکت میکند .نکته جالب در این بنا قدیمی آن است که وقتی یکی از مناره هابه حرکت در آید نه تنها مناره دیگر به حرکت در می آید بلکه تمامی این ساختمان مرتعش می شود . در حال حاضر, از این اثر تاریخی بشدت مراقبت می شود.
مناره دارالضیاء
دو مناره معروف به مناره های ” دارالضیافه “ که ” دارالضیاء “ نیز گفته شده است ، در محله ” جوباره “ اصفهان واقع شده اند و از بناهای قرن هشتم هجری اند. کتیبه مناره ها فرو ریخته است و نمی توان سال قطعی ساختمان آن ها را دریافت. این دو مناره تزئینات کاشی کاری نیز دارند و چنان که از نام آن ها پیداست, سردر مهمان سرای مشهوری بوده اند که به امیر یا حکمران یا پادشاهی در قرن هشتم تعلق داشته است .
مناره باغ قوشخانه
این مناره را (طوقجی) و به واسطه مجاورت آن با ” آرامگاه علی بن سهل “ مناره علی بن سهل نیز گویند . این مناره در منتهی الیه شمالی محله جوبار واقع شده واز بناهای قرن هشتم هجری است. این مناره دارای تزئینات کاشی کاری است و قسمتی از تارک مناره و تزئینات کاشی کاری آن فروریخته است. وجه تسمیه آن به قوشخانه , به مناسبت مجاورت آن با یکی از باغ های سلطنتی دوره شاه عباس اول صفوی است که گویا بازهای شکاری پادشاهان صفوی در این باغ نگهداری می شده اند .
مناره چهل دختر
یکی از آثار جالب دوره سلجوقی در اصفهان مناره چهل دختر است که با تزئینات آجری و کتیبه های کوفی آراسته شده است ، این مناره را ” ابوالفتح نهوجی “ در سال 501 هجری بنا کرده است. نهوج از توابع اردستان و سال 501 مقارن با سومین سال پادشاهی سلطان محمدبن ملکشاه سلجوقی است که در آن زمان اصفهان پایتخت سلسله سلجوقی بوده است .
مناره ساربان
این مناره در شمال محله ( جوباره ) و در قسمت یهودی نشین اصفهان واقع شده است و از زیباترین مناره های عهد سلجوقی است که در قرن ششم هجری بنا شده است و تزئینات آجری و کاشی کاری دارد . این مناره حدوداُ 54 متر ارتفاع دارد .
مناره زیار
این مناره در دهکده ( زیار ) در 30 کیلومتری شرق اصفهان و در ساحل جنوبی زاینده رود واقع شده و تزئینات آجری زیبایی دارد. زمان ساخت آن را قرن ششم هجری می دانند. نام زیار که به محل استقرار این مناره اطلاق می شود, به احتمال قوی , با دوره حکمرانی مرداویج زیاری ارتباط دارد که در آغاز قرن چهارم , شهر اصفهان پایتخت وی بوده است و در ساحل زاینده رود قصرهایی برای سکونت و مراکز اداری حکومت وی بنا شده بود .
مناره راهروان
این مناره که در خارج از شهر اصفهان قرار دارد, یکی از آثار قرن ششم هجری است که تاریخ بنای آن را بعد از مناره های ”مسجد علی“ و ”ساربان“ حدس زده اند. این مناره از مناره های زیبای عهد سلاجقه است .
قلعه فارفا آن
این قلعه در قریه ”فارفا آن“ رویدشت اصفهان واقع شده است و دژی است که در عهد ساسانیان بنا گردیده است. ” فارفاآن “ در قدیم یکی ازشهرهای حاکم نشین اصفهان به شمار می آمد.
کاروان سرای مهیار
این کاروان سرا که در 52 کیلومتری جنوب اصفهان و در دهکده ای به همین نام قرار گرفته است , به صورت چهار ایوانی و به شکل مستطیل بنا شده است . این کاروانسرا به احتمال زیاد , در زمان شاه اسماعیل بنا گردیده است . اهمیت دیگر آن در بناهای متعدد آن مانند آسیاب , نانوایی , قهوه خانه وبازار است که در مجموع یک شهرک کوچک رادر این جاده تشکیل می داده است.
پل الله وردی خان ( سی وسه پل )
این پل که در نوع خود شاهکار بی نظیری از آثار دوره شاه عباس اول صفوی است, به هزینه و نظارت سردار معروف او ” الله وردی خان “ بنا شده است. این پل به نام های ”سی و سه چشمه“, ”چهار باغ“ , ” جلفا “ و بالاخره ” زاینده رود “ معروف است . تاریخ بنای این پل را شیخ علی نقی کمره ای شاعر زمان شاه عباس در یک قطعه شعر به ماه تاریخ , سال 1005 هجری ذکر کرده است. این سال مقارن ایامی است که خیابان چهارباغ نیز احداث شده است . این پل در حدود 300 متر طول و 14 متر عرض دارد و طولانی ترین پل بر روی زاینده رود است . در دوره صفویه مراسم جشن آبریزان یا آبپاشان در کنار این پل صورت می گرفت . در سفر نامه های سیاحان اروپایی آن دوران به برگزاری این جشن اشاره شده است . ارامنه جلفا هم مراسم خاج شویان خود را در محدوده همین پل برگزار می کرده اند . این پل یکی از شاهکارهای معماری و پل سازی ایران محسوب میشود و از زیبایی و عظمت منحصر بفردی برخودار است .
پل خواجو یا ” پل شاهی “ که از اواخر دوره تیموری شالوده هایی داشته است, به امر شاه عباس دوم درسال 1060 هجری به صورت امروزی آن ساخته شد. غرفه های آن با تزئینات کاشی کاری و نقاشی پوشیده شده است. پل خواجو به هنگام طغیان آب زاینده رود, منظره ای دیدنی می یابد. برای اقامت موقتی شاه صفوی و خانواده او در وسط پل ساختمان مخصوصی که به نام ” بیگلر بیگی “ شهرت دارد, بنا شده است. این ساختمان هم اکنون نیز وجود دارد. اتاق های آن دارای تزئینات نقاشی است. نام اصلی این پل در مآخذ دوران صفوی, پل شاهی آمده است. و خواجو نامی است که طی دو قرن اخیر به مناسبت مجاورت با محله خواجو به آن اطلاق شد .
نام این پل هیچ ارتباطی به نام شاعر قرن هشتم هجری یعنی خواجوی کرمانی ندارد . این پل در سالهای نه چندان دور به نامهای ” پل شیراز “ و “ پل بابا رکن الدین “ معروف بوده است .
این پل در ناحیه ”جی“ قدیم و 4 کیلومتری شرق اصفهان واقع شده و قدیمی ترین پلی است که بر زاینده رود احداث شده است. پل شهرستان از نظر معماری فوق العاده جالب توجه است و به عقیده باستان شناسان اساس و بنیاد آن به دوره ساسانیان مربوط است؛ ولی ساختمانهای روی پل از نحوه معماری دوره اسلامی متاْثر گردیده اند .
نام این پل که در اصل ”ماربین“ نام داشته , از کلمه ” مهربین “ اوستایی اخذ شده است. قرن ها قبل از ظهور زرتشت , معبد مهرپرستان بر فراز کوه سنگی قرار داشت. نام این بلوک در دوره ساسانیان مهربین بود و در طول مدت 14 قرن دوره اسلامی به ” ماربین “ معروف شد. پل مارنان واسطه اتصال دو ساحل شمالی و جنوبی رودخانه در غربی ترین سمت شهر اصفهان بود .
جاذبه های طبیعی
آبشار شالورا
این آبشار در 65 کیلومتری غرب اصفهان و در نزدیکی روستای جو میهن قرار دارد .
آبشار کرد علیا
این آبشار که در 90 کیلومتری غرب اصفهان و در ارتفاعات دالانکوه قرار دارد, از آب شدن برف های دالانکوه به وجود آمده است و در بهار منظره بسیار زیبایی ایجاد می کند.
چشمه آب معدنی ورتون
در 43 کیلومتری جاده اصفهان به یزد جاده ای فرعی وجود دارد که پس از طی 18 کیلومتر به ناحیه ورتون می رسد. بعد از ورتون در فاصله 12 کیلومتری, چشمه های معدنی ورتون قرار گرفته اند. در این منطقه حمام هایی به سبک دوره صفویه است که اکثراُ مخروبه اند و برخی از آنها که سالم است مورد استفاده مردم قرار می گیرد. آب گرم ورتون از دسته آب های کلروره بی کربناته و سولفاته گرم است. خواص درمانی استحمام در این آب عبارت است از : تسکین دهندگی دردهای عصبی و رماتیسمی . این آب در صورت نوشیدن باعث ازدیاد ترشح معده می گردد. به سبب وجود سولفات سدیم در ترکیب آن , این آب خاصیت ملین دارد و سرانجام وجود آهن در ترکیب آن , در درمان کم خونی موْثر است .
اماکن زیارتی و مذهبی
ساختمان مسجد جامع عباسی , درضلع جنوبی میدان تاریخی اصفهان در سال 1020 هجری قمری به فرمان شاه عباس اول در بیست و چهارمین سال سلطنت وی شروع شد . کتیبه سردر مسجد به خط ثلث ” علیرضا عباسی“ در سال 1025 نگاشته شده و حاکی از آن است که شاه عباس این مسجد جامع را از مال خالص خود بنا کرده وثواب آن را به روح جد اعظم خود ” شاه طهماسب “ اهدا نموده است, در ذیل این کتیبه, کتیبه دیگری است که از استاد علی اکبر اصفهانی ( مهندسی معمار مسجد ) تجلیل شده است .
این مسجد بی نظیر شاهکار دیگری از هنر معماری و کاشی کاری قرن یازدهم هجری قمری است که به فرمان شاه عباس اول در مدت 18 سال ساخته شده است . ساخت سردر معرق آن در سال 1011 هـ . ق اتمام یافت و ساختمان تزئینات آن در سال 1028 هجری قمری به اتمام رسیده است . کتیبه سردر آن به خط ثلث علیرضا عباسی و به تاریخ سال 1012 هجری قمری است معمار و بنای مسجد ” استاد محمدرضا اصفهانی “ است که نام او در داخل محراب زیبای مسجد در لوحه کوچکی ذکر شده است . باستان شناسان خارجی در مورد عظمت معماری این مسجد گفته اند : ” به سختی می توان این بنا را محصول دست بشر دانست . “ شیخ لطف الله از علمای بزرگ شیعه واز مردم ” میس “ از قراء ” جبل عامل “ در لبنان امروزی بود که به دعوت شاه عباس اول در اصفهان اقامت گزید. این مسجد به منظور تجلیل از او احداث گردید.
این مسجد در 42 کیلومتری شرق اصفهان واقع شده و یک اثر خالص سلجوقی است. مناره آن را در سال 491 و محراب آن را در سال 498 هجری قمری ساخته شده است. تزئینات آجری داخل مسجد شبیه به گنبد تاج الملک در مسجد جمعه اصفهان است و به احتمال قوی معمار هردو بنا یکی بوده است .
مسجد گار
این مسجد که از دوره سلاجقه است در دهکده ” گار “ که امروزه آن را ” جار “ تلفظ می کنند و در جنوب بستر زاینده رود واقع شده است قرار دارد. از این مسجد جز ویرانه هایی باقی نمانده است ولی مناره آن وضع خوبی دارد و به موجب کتیبه کوفی موجود در آن , در سال 515 هـ .ق به وسیله شخصی به نام ” سید الرْوسا ء ابوالقاسم“ بنا شده است .
مسجد سرخی
این مسجد کوچک که نماز خانه آن در سالهای اخیر بازسازی شده است در سال 1014 هـ .ق توسط خلف نامی که سفره چی شاه عباس اول بود بنا گردیده است . در گذشته این مسجد را مسجد سفره چی می نامیدند . ولی کلمه سفره چی در طول زمان به سرخی تبدیل شده است . سردر این مسجد حاوی کتیبه ای است به خط ثلث که با کاشی معرق سفید به زمینه ای به رنگ آبی نوشته شده است .
مسجد لبنان
این مسجد در حاشیه غربی اصفهان و در محله لبنان از محلات قدیمی شهر اصفهان واقع شده است . از آثار تاریخی آن جز چند قطعه گچبری از قرن هشتم و چند قطعه کاشی کاری از دوره شاه سلیمان به خط ( امامی ) و لوح سنگی سردر , چیز دیگری باقی نمانده است . منبر قدیمی این مسجد از نمونه های جالب توجه عهد صفویه است . گنبد و مناره کاشی کاری شده این مسجد از الحاقات نیم قرن اخیر است .
مسجد رکن الملک
این مسجد به وسیله ( میر سلیمان خان شیرازی ) ملقب به ” رکن الملک “ در ابتدای تخت فولاد اصفهان بنا شده و یکی از بناهای مشهور دوره قاجاریه است . سردر , گنبد و داخل آن با تزئینات کاشی کاری آراسته شده و آرامگاه ”رکن الملک “ در یکی از اتاق های سرسرای ورودی صحن آن قرار دارد . کتیبه های این مسجد و مدرسه کوچک متصل به آن که تاریخ سال های 1319 تا 1325 هجری قمری را دارد , دارای اشعار فارسی است که در اطراف صحن مسجد با کاشی کاری زیبا بسته اند .
مسجد اریزان
مسجد اریزان که سال ها به دست فراموشی سپرده شده بود , بسیار زیباتر از دوبنای مساجد کاخ و دشتی است و داخل آن با تزئینات گچ بری نیز آراسته شده است . طی سال های اخیر ، تعمیراتی در این مسجد به عمل آمده است.
مسجد قطبیه
این مسجد , در دوره ”شاه طهماسب اول“ به وسیله ” قطب الدین علی باب الدشتی “ بنا شده است . سردر زیبای این مسجد را برای محافظت به باغ چهل ستون انتقال داده اند. در کتیبه آن , سال 950 هـ .ق ثبت شده است .
مسجد سین
این مسجد در 24 کیلومتری شمال اصفهان واقع شده و از آثار دوره سلاجقه است. به موجب یک کتیبه خط کوفی موجود, مسجد را ”ابوغالب یحیی“ در سال 529 هجری قمری بنا کرده است. مناره مسجد ”سین“ در سال 529 هـ. ق. بنا گردیده است. مناره مسجد ” سین “ در سال 526 هـ .ق به وسیله ” ابو اسماعیل محمد “ بنا شده است .
این مسجد در دهکده ” اشترگان “ لنجان که امروزه اشترجان تلفظ می شود و تا شهر اصفهان 38 کیلومتر فاصله دارد واقع شده است. سردر مسجد آن 13 متر ارتفاع دارد و با کاشی های سبک اوایل قرن هشتم هجری قمری و تزئینات گچبری به شیوه همان دوره , آراسته شده است . مناره های این مسجد مانند منارجنبان متحرک است. تاریخ ساختمان سال 715 هـ .ق و بانی آن ” فخرالدین محمدبن محمد اشترجانی “ است .
مسجد جارچی
این مسجد در بازار بزرگ اصفهان واقع شده است و داخل آن تزئینات کاشی کاری معرق دارد . کتیبهْ سردر آن نام (شاه عباس اول ) و ( ملک سلطان جارچی باشی ) را که بانی ساختمان مسجد بود دربردارد وسال 1019 هـ .ق در آن ذکر شده است . جارچی باشی کسی بود که فرمان های شاهان صفوی را در میدان های شهر به اطلاع مردم می رساند .
مسجد ایلچی
این مسجد در محله ( احمدآباد ) اصفهان واقع شده است این بنا در دوره سلطنت شاه سلیمان صفوی بنا گردیده است و سردر و قسمت هایی از داخل آن کاشی کاری شده است .
امامزاده اسماعیل
در حاشیه شرقی خیابان هاتف که قدیمیترین قسمت شهر اصفهان است, مجموعه جالب توجهی وجود دارد مشتمل بریک مسجد بسیار قدیمی به نام شعیا و مقبره امام زاده اسماعیل که رواق و سردر صحن و گنبد زیبا و آجری بزرگ آن که از نوع گنبدهای چهارسوی اصفهان است, جلب توجه می کند . این مجموعه نفیس نمونه ای از معماری و تزئینات عهد سلجوقی و صفوی است .
بقعه ” جعفریه “ که از بناهای قرن هشتم , با تاریخ 725 هجری قمری است در حاشیه خیابان هاتف روبه روی امام زاده اسماعیل قرار گرفته است. این بنا همانند یک برج آجری است که نمای خارجی گنبد و اطراف آن با کاشی کاری و کتیبه های زیبایی تزئین یافته است.
بنای امام زاده ابراهیم در24 کیلومتری شرق اصفهان در روستای زمان آباد برخوار واقع شده است . این امام زاده صحنی وسیع با اتاق هایی در اطراف دارد . این امام زاده به حضرت موسی بن جعفر (ع) منسوب است .
بقعه هارون ولایت در دوره شاه اسماعیل اول صفوی و درسال 918 هـ ق به دستور یکی از امرای مشهور او به نام ”دورمیش خان “ و با نظارت وزیر او ” میرزا شاه حسین اصفهانی “ بنا شده است. نام ” دورمیش خان “ سردار مشهور شاه اسماعیل و ” حسین “ که اشاره ای به نام میرزا شاه حسین وزیر است . ” هارون ولایت “ از دوره صفویه به بعد همواره از زیارتگاه های مورد علاقه مردم اصفهان مخصوصاُ مردم روستاها بوده است. صاحب مدفن را از اولاد حضرت امام علی النقی (ع) ذکر کرده اند .
بقعه ستی فاطمه
یکی از اماکن مقدس اصفهان به نام ستی فاطمه, در مجاورت بقعه شاه زادگان قرار دارد. بقعه ستی فاطمه, مقبره و ضریح دارد ومعروف است که شخص مدفون در این آرامگاه , فاطمه صغری بنت حضرت امام موسی بن جعفر (ع) است. ساختمان صحن و بقعه آن از دوره صفویه به یادگار مانده است .
بقعه شاه سید علی اکبر
این بقعه که در 18 کیلومتری شمال شرقی شهرضا واقع شده , از آثار دوره صفویه است و کتیبه زیبای کاشی کاری شده ای دارد . ضریح آن در گوشه ای از بقعه , متصل به دیوار جنوبی آن , نصب شده و تزئینات آن منبت کاری ساده و با مشبک های برنجی است که در سال 1251 هجری قمری ساخته شده است .
بقعه شاه رضا
زیارتگاه شاه رضا در مسیر اصفهان به شیراز , در 84 کیلومتری جنوب اصفهان واقع شده است . تزئینات کاشی کاری گنبد آن ابتدا در زمان صفویه صورت گرفته است سپس در قرن سیزدهم هجری قمری تعمیر و تجدید بنا شده است و داخل آن نیز با تزئینات آینه کاری آراسته شده است . این امام زاده , زیارتگاه عمومی مردم ” شهرضا “ و دهات اطراف آن است .
این کلیسا در میدان جلفا , به فاصله کمی از کلیسای مریم قرار دارد . ساختمان آن را یکی از ارامنه نیکوکار آن دوره به نام ” خواجه پطرس ولی جانیان “ احداث کرده است . تصویر او در دیوار کلیسا جای داده شده است .
این کلیسا بزرگ ترین و زیباترین کلیسای جلفای اصفهان است که از نظر تزئینات و نقاشی های فضای داخلی بسیار جالب توجه است. تاق کلیسای وانک که در زبان ارمنی کلیسای اعظم معنی می دهد از نظر طلاکاری سقف و سطح داخلی گنبد و نقاشی های تاریخی یکی از زیباترین کلیساهای جلفای اصفهان است و درنوع خود بی نظیر است. این کلیسا به نامهای ” سن سو“ و ” دوآمناپرکیج “ نیز معروف شده است. کتیبه تاریخی ناقوس , نامهای شاه سلطان حسین و خلیفه بزرگ و بانی ساختمان را در بردارد . این کتیبه به زبان و خط ارمنی است و درسال 1702 میلادی در آنجا نصب شده است .