اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

هفت در مرئی به یک شهر نامرئی

   

                   

  هفت در مرئی به یک شهر نامرئی

اصفهان شهری است که از درهای مختلف می‌توان به آن وارد شد. اما نهایتا به دست نیامدنی است. به چنگ نیامدنی است. نه می‌توان از آن برید و نه می‌توان به آن نزدیک شد. اصفهان شهر نیست. اصفهان موجودی است بر هامون نهاده که آب و هوای خوش دارد. موجودی که نه رهایت می‌کند و نه فراری‌ات می‌دهد.


اولین در: لهجه اصفهان
لهجه اصفهان جان می‌دهد برای معما. اصفهان به رایگان به کسی رو نمی‌کند. می‌پیچاند. درست مثل زاینده‌رود که می‌پیچد. در اصفهان شاید مدت‌ها باید فکر کنی تا لیچاری که یک راننده تاکسی بارت کرده را بفهمی. زبان در اصفهان محمل معماست. آدم‌ها با کلمات فقط حرف نمی‌زنند شطرنج‌بازی می‌کنند. در اصفهان خشونت کلمات رو نیست. در اصفهان عربده کشی و فحاشی کم است. آن‌ها با کلمات به جان هم می‌افتند. آن‌ها با جمله کله پا می‌کنند.


دومین در: سبک اصفهان
غزل فارسی در سبک اصفهان به اوج رازورزی و پیچیدگی‌اش می‌رسد. فقط و فقط یک تک بیت چنانت می‌کند که ساعت‌ها بالا و پایین می‌روی تا دری به معنایش پیدا کنی. و بیت، عمارتی می‌شود که مملو از راز است و گاه مرموزتر از قصرهای رازآلود قصه‌های آلن پو می‌گردد


سومین در: زاینده‌رود
زاینده‌رود، رود دلتنگی‌های مدرن است. وقتی که خشک شده بود دوست نویسنده و فرهیخته‌ای که سال‌هاست آن طرف آب به سر می‌برد ایمیلی زده بود و گفته بود نگران خشکی زاینده‌رود است. فقط او نبود، حتی پیرزن رهگذری هم که به کنار زاینده‌رود می‌رسید، بی آه نمی‌گذشت.

زاینده‌رود کارش به "گاو خونی" می‌کشد. قصه‌ی بلند یا رمانی که مثل خود زاینده‌رود از آن راز سرریز می‌کند.

زاینده رود فقط یک رود نیست. زاینده‌رود فقط آب نیست. زاینده‌رود از رازهای اصفهان است. رازی که می‌شود ساعت‌ها کنارش قدم زد و از شیخ احمد غزالی و ابن‌ عربی و صائب گرفته تا سالینجر و مارگریت دوراس و ژاک دریدا حرف زد.


چهارمین در: پل
زاینده‌رود پل هم دارد. مکانی گذشتنی که در اصفهان به تامل‌گاه بدل می‌شود. پل‌های اصفهان فقط محل عبور نیستند، برای ایستادن‌اند؛ تا تو به راز اصفهان خیره شوی. تا به آبی که ایستاده می‌رود زل بزنی.

پنجمین در: مادی
اصفهان مادی دارد. رودچه‌ای که اصفهانی‌ها ساخته‌اند و به نیابت زاینده‌رود در اصفهان می‌پیچد. رازگونه می‌پیچد و قدم به قدم با خانه‌ها و آدم‌ها ی‌رود.

ششمین در: بورخس
بعضی‌ها می‌گویند اصفهانی‌ها در ادبیات همه چیز را مصادره می‌کنند. آن‌ها می‌گویند:" صائب، تبریزی است و حافظ، شیرازی؛ اما اصفهانی‌ها اصرار دارند که بگویند هر دوی آن‌ها اصفهانی‌اند." شاید حق با آن‌ها باشد اما من می‌خواهم به این لیست یک نفر دیگر را هم اضافه کنم. می‌خواهم بگویم خورخه لویس بورخس هم اصفهانی است. مگر می‌شود بورخس خواب اصفهان را ندیده باشد؟ مگر می‌شود او کنار زاینده‌رود قدم نزده باشد؟ مگر می‌شود راهش را در بازار اصفهان گم نکرده باشد؟

هفتمین در
اصفهان دقیق مثل یک بیت مغلق سبک اصفهانی است. هر دری که به آن باز کنی فقط خودت را گیج‌تر کرده‌ای.

 

 

نوشته شده توسط ReMo  - از وبلاگ شب‌های گراماتا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد