اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

اصفهان

طالع سعد سپاهان آذر است شاخص نقشش ، سرای قیصر است

میدان نقش جهان از دید فیدالگو

میدان نقش جهان از دید فیدالگو   

    گرگوریو پریرا فیدالگو داسیلوا ( Gregorio Pereira Fidalgo da Silva ) یک پرتغالی است که به عنوان سفیر این کشور در سال 1697 میلادی به دربار شاه سلطان حسین صفوی وارد می شود. در گزارش های به جا مانده از این شخص اشاره ی چندانی به میدان نقش جهان و موقعیت آن نشده است و تنها نمونه هایی گذرا مانند موارد زیر می توان یافت:
    روز چهارشنبه بیست و هفتم فوریه مهماندار اطلاع داد که ساعت سه بعدازظهر آن روز برای شرف یابی تعیین شده است و در ضمن از این که نمی تواند مرا همراهی کند عذر آورد و گفت که گرفتاری های دیگری دارد. در پاسخ گفتم که باید حتما همراه من باشد و در غیر این صورت هرگز از اقامتگاهم خارج نخواهم شد. پیام من به قدری موثر بود که کمی بعد مهماندار در اقامتگاه من حاضر شد. در راه به طرف قصر و قبل از رسیدن به میدان دو نفر از مستخدمان شاه اطلاع دادند که شتاب نمایم زیرا شاه نیز از قصر خارج شده است و در میدان مرا خواهد پذیرفت و افزودند که برای گفتگو با شاه که سوار بر اسب می باشد من بایستی پیاده باشم. به راهنما گفتم که به اطلاع اعلیحضرت شاه برساند که باید همانگونه که در هنگام شرفیابی اولی مرا پذیرفت در هنگام اجازه ی مرخصی نیز رفتار نماید، زیرا موقعیت من با سایر سفرا متفاوت است و سفیر اعلیحضرت پادشاه پرتغال می باشم. در پاسخ اظهار داشت که از بردن چنین پیامی معذور است، زیرا امکان دارد سخت توبیخ شود. بر آن شدم به اقامتگاه مراجعت نمایم و از شرفیابی در میدان عمومی خودداری کنم، ولی روحانیون فرقه ی آگوستن و اسقف و سایر اشخاص باتجربه مرا از این عمل باز داشتند و یادآوری کردند که موجب اشکالات و ناراحتی های زیاد خواهد شد، زیرا با عموم سفرا همین گونه رفتار می شود.
    به میدان قصر که رسیدم ‍ژان کنراد را که به عنوان سفیر امپراطور روس در دربار معین شده بود و حامل نامه هایی نیز از دوک مسکو بود، دیدم. سفرای عربستان مکه و ازبکستان نیز حضور داشتند. آنها پیاده در وسط میدان ایستاده بودند. من با تمام همراهانم تا مقابل در قصر که عالی قاپو نام دارد و شاه از آنجا خارج می شود پیش رفتیم. یکی از پسران قورچی باشی نزدیک شد و گفت که باید از اسب به زیر آیم. من قبول نکردم و تامل نمودم تا شاه سوار بر اسب به نزدیک من رسید. در آن موقع پیاده شدم. اعتمادالدوله صدراعظم، ناظر، و سایر بزرگان دربار پیاده در جلوی اسب شاه حرکت می کردند. صدراعظم پاسخ نامه های آن جناب را در دست داشت. پادشاه به او امر کرد که آنها را به من بسپرد و او آنها را قبل از رد کردن روی سر قرار داد و سپس به من سپرد و من هم با همان تشریفات نامه ها را از او گرفتم...
    روز چهارشنبه بیستم (مارس) به اتفاق رییس تشریفات دربار عازم آنجا شدم. در میدان قصر انبوه جمعیت به قدری زیاد بود که مدتی طول کشید تا به قصر رسیدم. در داخل قصر به شاهزاده ی گرجی برخورد کردم که توسط منشی خود به من اظهار ادب کرد و از این که نمی تواند قبل از شرفیابی به حضور شاه با من صحبت کند ابراز تاسف کرد و افزود اگر غیر از این رفتار کند مورد اتهام قرار خواهد گرفت. سپس سفیر امپراطور روس وارد شد و بعد از او سفیر حاکم کل مالت که او را به ساختمان دیگری هدایت کردند. اول شاهزاده ی گرجی احضار شد و سپس به من اطلاع دادند که می توانم در همان موقع داخل شوم. بعد از عبور از دو در، راهنما اظهار داشت که باید تا رسیدن پیام ثانوی تامل کنم. در مدتی که انتظار می کشیدم هدایایی که شخصیت های بزرگ مملکت و دربار جهت تقدیم به شاه فرستاده بودند از مقابل ما گذشت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد